معمولاً بعد از سریال پایتخت ، میرم میخونم . امروز بعد از پایتخت ، نمیدونم کدوم کانال ، داشت یه فیلم نشون میداد که قبلن هم دیده بودمش ولی جذبش شدم که باز ببینم . اسم فیلم طلا و مس ، یا شاید مس و طلا بود . درمورد یه آخوند که زنش ام اس میگیره و کم کم فلج میشه و آخونده هم چشمش ضعیف میشه از بس فرش میبافه ، حتی با عینکی که میزد هم خوب نمیدید دیگه . این آخوند قصه ما ، زندگیش واقن به فنا میره و باید همزمان :
فرش ببافه و پول دراره + بره حوزه و کلاسارو شرکت کنه + بچشو ببره مدرسه و برگردونه + نوزادشونو بزرگ کنه و این خیلی سخت تر از بقیست + غذا بذاره + عدم کنترل ادرار زنش رو مدیریت کنه + لباس هارو بشوره ( با دست . چون لباسشویی نداشتن ) .
زنش بعد از یه مدت نمیتونست ادرارش رو کنترل کنه و این یکی از فاجعه های بزرگ داخل فیلم بود !
دلم گرفت برای زندگیش . اول زندگی ، عشقش رو داشت با سرعت زیادی از دست میداد و پوستش هم داشت کنده میشد ، چون هیچ جوره نمیتونست زندگیش رو مدیریت کنه .
🌹🌹🌹🌹
سرتونو درد نیارم ، ساعت یازده و نیم شب شد در حالیکه ....
در حالیکه نخونده بودم .
صبحی تازه در راهه .
نمیخوام جوگیرانه بهتون بگم که قراره بترکونم . چون قبلن از این حرفا زده بودم و هممون میدونیم که پیشبینی هایی که به اراده ام برمیگرده ، عموماً درست در نمیان .
پس سه ساعت میخونم که هم خرابکاری امروز رو جم کرده باشم و هم کارای فردارو کرده باشم و هم شنبه رو با قدرت شروع کنم و اصطلاحاً فِسَّم نخوابه ! 😂
🌹🌹🌹🌹
فردا یه خوبی ای داره و اون اینه که مامانم میره خونه خاله بزرگم برای یه سری کارا . پس میتونم آزادانه زندگی کنم و سر و صدا نشنوم و سرزنش نشم از عجیب بودن کارهام . مامانم هر وقت منو میبینه که خوابیدم ، عصبی میشه و تا چهار پنج ساعت نق میزنه و قیافه میاد و سر و صدا میکنه سرِ کار کردن . بعدش منم قاطی میکنم و کم کاری هام زیاد تر میشن ، در حالیکه حتی اگر نق هم نمیزد ، بازم احتمال داشت که کم کاری کنم ، ولی وقتی اعصابم خرد باشه ، واقن این احتمال زیاد تر میشه . بعضی وقتا داد نمیزنه ولی قیافه میاد و کار کردنش با صدا های زیاد همراه میشه که حس خیلی بدی میده و جو خونه واقن عذاب آور میشه برام .
بنابراین فردا سعی میکنم همه کارهارو بجز ورزش کردنِ پیاده روی ، انجام بدم .
🌹🌹🌹🌹🍀🍀🍀🍀🌸🌸🌸🌸
هفته بعد یکم برنامه عوض میشه :
🍀 ساعت مطالعه میشه دو ساعت هر روز
🍀 برنامه ورزش کردن ، یکم تغییر میکنه و هر ورزشی که فیزیکی باشه رو میتونم انجام بدم . ولی مقدارش رو برحسب عرق کردنم میسنجم ، چون حال ندارم هزارتا قانون برای تایید شدنِ ورزش ها درست کنم ! هر موقع که صورتم خیلی عرق کرد ، ینی کارم درسته !
❤️❤️❤️❤️
داشتم فک میکردم که از دلتنگی ها و گرفتگی ها بگم ؟ 😔 گفتنش تقریباً هیچ وقت فایده ای نداشته برام . همش هم حرفای تکراری میزنم .
به هر حال بذار یه کوچولو بگم و بقیشو نگه دارم برای خودم :
روز ها سعی میکنم که تا دیر وقت بخوابم چون خواب رو دلباز تر از مجموعِ روز میبینم . کارهامو حتی اگر در حد مسواک زدن باشن ، بازم وسوسه میشم که بپیچونم . از پدر و مادرم بدم میاد و اونارو فقد به چشمِ دوتا آدم میبینم که اگر نباشن ، حوصلم بیشتر سر میره ! نگران آینده هستم چون خیلی مبهم میبینمش . به تواناییم خیلی شک کردم . همش میگم که نکنه تا آخر عمر بخوام افسرده بمونم ؟ نکنه آدمی که میخوام نشم و در آینده از زندگیم و از شخصیتم بدم بیاد ؟ نکنه کارم به فکر به خودکشی برسه ؟ نکنه هیچ وقت پیشرفت خوبی نداشته باشم ؟ نکنه حسِ تنهایی هام همیشه باقی بمونن ؟
حوصله ندارم برم مهمونی . حوصله ندارم با فامیل حرف بزنم . حوصله ندارم دوستامو ببینم . یکی دو روز پیش آرمین پیام داده بود که پنجشنبه بریم بیرون . منم طبق معمول پیچوندمش چون حوصله هیچ پسری رو ندارم و فقد دوستی رو میخوام که دختر باشه و بشه دیدش و یکم حرفای احساسی تر بزنم ☹️ . از بس جلوی آدما جدی بودم که از احساسم علیه خودم استفاده نکنن و شوخی های بیجا و ناراحت کننده نکنن ، بجز توی ذهنم که ایده های مختلف میاد ، در عمل ، هیچ کار احساسی ای نکردم بجز برای خرگوشم که جدیداً دلم میخواد بدمش به یه نفر دیگه که خوشبختش کنه و کمتر توی قفس بمونه . با خوشحالیِ خرگوشم و آرامشش خوشحال میشم .
یه سری حرفارو نمیشه جز با بغل کردن بیانشون کرد . انگار گفتنی نیستن . گریه کردنی هستن ☺️🥲 . پس دیگه توضیحی نمیدم و صبر میکنم تا روز بشه و انشاالله با انرژیِ بیشتری کارمو دنبال کنم . کاری که امید چندانی ندارم که به جایی برسه . ولی چیکار کنیم ؟ خودکشی کنیم ؟ همین راه رو میریم و خدا مطمئناً منو داره امتحان میکنه و میخواد صبرم رو افزایش بده در مقابلِ مشکلات و سعی میکنه که با دلِ شکسته و گرفته ، کاری کنه که زندگیمو دنبال کنم و به جاهای خوبی برسم . ما که نمیدونیم ، ولی شاید واقن خدا منو به مقام بالایی برسونه . به هر حال ما خدارو دوس داریم و ازش خواسته های بزرگی داریم . امیدوار میمونیم و از رحمتِ خدا ناامید نمیشیم .
❤️ یا الله / یا منور القلوب / یا انیس القلوب / یا شفیق من لا شفیق له / یا رفیق من لا رفیق له / یا اله من لا اله الا هو 🥺
❤️ یا محمد / یا رسول الله / یا حبیب الله / یا خاتم الانبیاء / ای دوستِ بزرگوارِ من / ای الگوی انسانیت / ای پیامبر مهربانی ها / ای بخشندهٔ متواضعِ مهربان 🫂
❤️ یا علی ابن ابی طالب / یا امیرالمؤمنین / ای الگوی عدالت / ای الگوی شجاعت / ای بهترین یارِ پیامبر
چیزی ندارم که بهتون بگم . خودتون میدونید . چرا خودمو با بیانِ حرفایی که نمیشه درست بیانشون کرد خسته کنم ؟ اگر از من خبر دارید ، کمکم کنید 💔😔🫂 .