دوشنبه سی ام مهر ۱۴۰۳ 22:41

رفتم روانپزشک . دیدم بابامم اونجاست . یکم تعجب کردم ولی بعدش فهمیدم که میخواد درمورد سربازیم از دکتر سوال کنه ؛ چون این دکتری که میرم ، یکم قوانین سربازی رو بلده و توی یه جایی که مربوط به معافیت دادن هست هم کار می‌کنه . هرچند که برای کارای معافیت من کاملاً بی تاثیره و ارتباطی با کارش نداره .

با بابام رفتیم داخل و یکم باهاش حرف زدم . انرژی نداشتم حرف بزنم و جمله سازیم یکم ضعیف شده بود ولی طاقت آوردم و هر چیزی لازم بود رو گفتم . البته با سانسور قسمت هایی که گفتنشون واجب نبود .

بعدش دارو هارو داد و من رفتم بیرون چون میخواست تنها با بابام حرف بزنه .

راستی فک کنم دارو ها ثابت موندن و فقد یه دارو اضافه کرد به اسم رهاکین . حوصله ندارم درموردش بدونم .

وقتی اومدیم خونه چشم راستم درد میکرد و واقن اذیت میشدم . من می‌دونم علت این سردرد ها چیه 🥲 . امروز خ.ا انجام دادم متاسفانه . از بدنم عذرخواهی میکنم ❤️‍🩹🫂 . هنوزم سرم درد می‌کنه با اینکه مسکن خوردم . از بعد از ظهر سرم درد میکرد . اولش یه مسکن استامینوفن ۵۰۰ خوردم و یکم بهتر شدم . حدودن ۴۰ دقیقه پیش هم یه استامینوفن ۳۰۰ میلی خوردم و این یکی نسبتاً خوب اثر کرد و حس آرامش به بدنم یکم برگشت ولی هنوز چشم راستم درد می‌کنه .

نمی‌دونم چرا امید به بدنم برگشته . با اینکه روانپزشکی که پیشش رفتم لبخندی نزد و شوخی ای نکردیم ، ولی بازم تاثیر مثبت گذاشت . انگار توی این جهان فقد اون می‌فهمه چه مرگمه . هیچ کدوم از روانشناس هایی که رفتم بهم کمک نکردن بجز یکیشون که یکم خوب بود ( اون خانومه که خودم انتخاب کرده بودم ) . اون روانپزشکی که پسرخالم معرفی کرده بود هم که آشعال بود و متعهد به کارش هم نبود . کلن خل و چل بود و مغرور . درک هم نداشت متاسفانه و اینو میشد فهمید . این روانپزشکی که البته مامانم از اینترنت پیداش کرده بود از همه بهتر کار می‌کنه . این روانپزشک رو مامانم پاییز ۹۸ از اینترنت پیدا کرده بود و شانسی رفتیم پیشش 😂 . ولی حاذقه و مهم تر از همه ، خنگ نیست و بیماریهارو درک می‌کنه و فک نمیکنه ضعیف هستیم .

🌹🌹🌹🌹🌹

امروز هم هیچی نخوندم 😂 . دیروز ولی خوندم خداوکیلی 😅 . اعصابم خرده ولی دنیای جالبی درونم درست شده و پر از چالش و سختیه ، و اطرافیانمم واقن درکشون در حد جلبکه متاسفانه 🤦 .

درمورد سوالم درمورد ایست خدمتی هم اطلاع نداشت . ولی بهم گفت که اگه دفعه دومم حالت خوب نباشه و بیماریت ادامه دار بشه ، احتمالاً معاف دائم بشی . منم گفتم مهم نیست ، من زندگیم رو هوائه و از چیزی نمی‌ترسم و نگران چیزی نیستم . ولی بهش گفتم که من حس میکنم معافیت شیش ماههٔ دوم رو میدن و معاف دائم نمیکنن . امیدوارم معافیت دوم رو بدن و مشکلی هم درمورد کنکور پیش نیاد و تداخلی ایجاد نشه .

خدایا ، دوست مهربونم ، دوستت دارم ؛ هرچند که حس کنم داری باهام بدرفتاری می‌کنی . باهام بدرفتاری کن ؛ من کلن دوسِت دارم 🫂 .

Mr.M

دوشنبه سی ام مهر ۱۴۰۳ 1:1

روزی که گذشت بلاخره تا حد خوبی برگشتم به حالت عادی .

یک و نیم ساعت کتاب دنیای سوفی رو خوندم . بازدهیم خوب نبود ولی تونستم دوام بیارم و دوازده صفحه بخونم . می‌دونم خوب نیست ، ولی الان بحث سرِ کمیته . بحث سر اینه که باید پشت کتاب نشستن رو خیلی خوب یاد بگیرم . باید ارادم رو زیاد کنم .

راستی ! قبل از شروع به مطالعه کردن ، 34 دقیقه مدیتیشن کردم که حتی توی مدیتیشن ، افکار وسواسی و خیالبافی های ناسازگار وجود داشتن و اذیت میشدم . به هر حال تونستم تحمل کنم و این تحمل کردن ، باعث شد حالم بهتر بشه و روانم تحت کنترل در بیاد . من به شدت معتقدم که کنترل بدن ، روی کنترل روان تاثیر خیلی خیلی مثبتی داره .

جونم براتون بگه که مسواک شب رو هم زدم .

قرآن نخوندم و ورزش نکردم .

فردا مهم ترین هدفم اینه که به سه ساعتم برگردم .

🌹🌹🌹🌹🌹

درضمن فردا ساعت 19 باید مطب دکتر باشم ( روانپزشک ) . پس یکم زود تر باید کارارو انجام داده باشم چون بعد از برگشت به خونه ، حسابی خسته خواهم بود .

🌹🌹🌹🌹🌹

باید به حرف بزرگانی مثل حضرت علی توجه بیشتری بکنم که : « اگه از چیزی ترسیدی ، برو تو دلِ اون کار و خواهی دید که اون کار ، رامت میشه و تحت سلطت درمیاد . » لطفاً ببخشید که حدیث ایشون رو محاوره ای گفتم . میخواستم کلیتش رو فراموش نکنم و اینجا بنویسم .

🌹🌹🌹🌹🌹

درضمن شاید باشگاه رفتن رو واقن همین چند روز آینده شروع کنم و برم همون جایی که پسر عمه هام میخوان برن . دفعه اول رو بعد از ظهر میرم و دفعات بعدی رو سعی میکنم صبح برم . البته باید تکلیف فامیل رو مشخص کنیم چون هیچ کس صریحاً نمیدونه که سربازی نمیرم و ایست خدمتی زدم و می‌خوام کنکور بدم . ایشالا فتنه ای که بعد از گفتنش ایجاد میشه رو بتونم خنثی کنم به لطف خدا . خدایا ؟ جسم و روح منو از شر شیاطین انسی و جنی در امان نگه دار . خدایا ؟ منو به انسان های خودخواه و متکبر و زورگو مسلط کن .

خدایا ؟ به حق آخرین پیامبرت که خیلی بیشتر از هر آدمی دوستش دارم ، منو بین گرگ ها تنها نذار . همیشه و لحطه به لحظه راهنمای من باش و منو از فتنه های زبانی در امان نگه دار . درضمن به من قدرت فیزیکی و روانی بالایی ببخش که بتونم با مشکلات راحت تر کنار بیام . و کاری کن که فقد از خودت بترسم ، نه از هیچ موجودی که مخلوقِته . و به من قدرت ببخش ، چون دنبال عدالت و پیشرفت هستم و تمام تلاشم رو میکنم که از فرامینی که وضع کردی فاصله نگیرم و به کسی آزاری نرسونم . خدایا ؟ از من یه پزشک روانپزشک درجه یک بساز که خودش رو درمان کرده و میخواد بقیرم درمان کنه و آروم کنه 🫂 . کنکورم رو ردیف کن که اونی که توی ذهنمه بشه ، و روحم رو در حد چیزی که می‌خوام رشد بده که نتیجه ای که میگیرم ، با توان و شخصیتم متناسب باشه و گمراه تر نشم . خودت می‌دونی منظورم به چه چیزیه .

راستی میخواستم بگم که : خیلی دوسِت دارم 🫂❤️‍🩹 .

Mr.M

یکشنبه بیست و نهم مهر ۱۴۰۳ 13:30

فردا روانپزشک میریم ( میرم ) . اینکه چه چیزایی بهش بگم رو اینجا مینویسم :

۱_ درمورد ایست خدمتی و ساعت مطالعم توی این روز ها

می‌خوام سه ماه از خانوادم جدا زندگی کنم ، به طوری که صورتشونو نبینم و صداشونو با گوشم نشنوم و رد و اثری ازشون حس نکنم . من نه تنها هیچ اعصاب خردی ای نمیخوام ازشون بهم سرایت کنه ، بلکه هیچ منفعتی هم از وجودشون نمیخوام بگیرم .

و وقتی این حرف هارو اینجا میزنم و بعدش میریم خونه ، هجمه های به شدت پرقدرت و به شدت ناکارآمد کننده شروع میشن که : مارو قشنگ داری دور انگشتت میچرخونی . / میخوای تا کنکور وقت بخری که بتونی بخوری و بخوابی و هیچ کسم باهات کاری نداشته باشه . / میخوای کون گشاد خونه راه بندازی ، جلوی دکتر میری ادا در میاری چرت و پرت تحویلش میدی که گولش بزنی . / (مثال از بچه های مردم) . بعد میگن مقایسه نکنید بچه هاتون ناراحت میشن ! نمیبینن که همین بچه ها تر زدن تو کل زندگیمون . بعد میگن هیچیم بهشون نگیم بیشتر بخورن بخوابن کونشونو گشاد تر کنن ! نه میتونیم بخاطرشون مهمونی بریم نه میتونیم بخاطرشون مسافرت بریم نه میتونیم بخاطرشون از خونه دو دیقه بریم بیرون و تنهاشون بذاریم !!!

۲_ به شدت حس دست تنها بودن میکنم . هیچ کس نیست که منو قبول داشته باشه و هیچ کس نیست حرفمو گوش کنه و هیچ کس نیست اجازه بده خودم تعیین کنم که چه کاری برای الآنم مناسبه و هیچ کس نیست که حداقل منو به حال خودم تنها بذاره و بهم متلک نندازه و برام تعیین تکلیف نکنه و با اخم و پرخاش باهام حرف نزنه . هیچ کس نیست که بپرسه دوست داری چطوری جلو بری و اگر به فلان شیوه ای که میری جلو ادامه بدی ، آخرش به چه نتیجه ای می‌رسی . هیچ کس نیست که باهام لج نکنه ، و اگر یک درصد مثل واکنشِ لجبازانه ( شبیه خودشون ) داشته باشم ، از من شیطانی رو میسازن که از بدترین موجودات ، پست تره .

۳_ موافقید rTMS رو شروع کنم ؟ ( مادرمم بهتره بیاد باهام که اینو بشنوه )

۴_ اهدافی که بیان کردنشون در خونه جنگ درست میکنه :

هیچ آزمونی شرکت نمیکنم و فقد سوالات و جواب های آزمون هارو از اینترنت دانلود میکنم و اینطوری امتحان میدم . تنها آزمون هایی که ثبت نام میکنم که برم سر جلسه و اونجا جواب بدم و ورقه رو تحویل بدم ، سه آزمونِ آخر قلم چیه . تنها مزایای قلم چی دادن ، در سر جلسه امتحان رفتن و گرفتن تراز و رتبس . وگرنه سوالات و جواب هاش و حتی بعضی فیلمای حل سوالاتش در اینترنت پره . مث گربه هایی که بعد از لگد به ماشین ، از زیرش میپرن بیرون ، پر از مطالب مفید و درجه یکه .

خوندنم کتاب محور خواهد بود به طوری که هیچ کلاسی نمیرم . نه از روی تنبلی گشادی . من اگر بخوام لج کنم و تنبلی کنم ، دلیل نمیارم و هیچ موجود زنده ای جلومو نمیتونه بگیره . وقتی دلیل میارم یعنی دروغی از دهانم خارج نمیشه . پس این که کلاسی نمیرم ، بخاطر اینه که ۱_ تا الان هرچیو خوندم تونستم بفهممش . ۲_ مدرسه غیر دولتی که میرفتم ، اصلن توی کلاس نبودم و همه درسو می‌فهمیدن بجز منی که توی امتحانات اول میشدم . من حین تدریس معلم ، نفهم ترین و کند ذهن ترین موجود داخل کلاس بودم و وقتی کتاب میخوندم ، با اختلاف ، بیشتری فاصله بین من و بقیه میفتاد . ( اشاره به داستان اول شدن با شرایطی که موقع خوندن گریه میکردم و افسردگی داشتم و نمیتونستم خوب بخونم ، ولی در امتحان تستی کلاس اول شدم ) .

هیچ مهمونی ای نمیرم که ازم سوالای ناراحت کننده نپرسن و پیشنهاد های دستوری ندن و توهم نزنن که از من خودمو بهتر میشناسن . من توی دلم می‌خوام جرشون بدم ولی در واقعیت کاریشون ندارم چون توی ذهنم مدام تکرار میکنم که : اینا گاون . اینا نمیدونن دارن باهات چیکار میکنن . اینا کند ذهنن و آدمای کند ذهن ، ادعاهاشون بیشتره و برای هم نوعشون آسیب زننده تر و سمی تر هستن . هیچ کس حق نداره منو بهونه کنه که مهمونی نره ، که به بقیه نشون بده که مثلن حواسش به من هست و بی کفایت نیست . ( حین فداکاری و مهمونی نرفتن بخاطر من ، باهام به شدت پرخاش میشه و به شدت توی خونه دعوا راه میفته و به شدت از من شیطان و از خودشون قدیسی میسازن که به فکر همه چیز هست . )

خلاصه :

۱_ آر تی ام اس رو شروع کنم ۲_ هیچ کجا نمیرم در حالیکه بقیه باید به زندگیشون ادامه بدن و منو ول کنن و منو بهانه نکنن . ۳_ برای اولین بار توی زندگیم ، می‌خوام به شیوه خودم برم جلو و بقیه ، با من نجنگن و به حرفم گوش بدن . بدون شک ، راهی که به زبون میارم ، بهترین راه ، ولی کم خرج ترین راهه . پس گوه خوری هیچ کس پذیرفته نیست . ۴_ اگر این گفتگو نتیجه ای نداشته باشه و بازم با من جنگیده بشه و با من لج کرده بشه و جلوی پام سنگ انداخته شه و روانم از من گرفته بشه و حس کنم که با شرایط به وجود اومده هیچ کاری نمیشه کرد ، آنچنان جنگی به پا میکنم که زنگ بزنن ۱۱۰ بیاد منو جمع کنه . و از اون ثانیه به بعد ، توی کل فامیل هایی که داریم بی آبرویی درست میکنم و زندگیشون رو تبدیل به جهنمی میکنم که منو برای همیشه از زندگیشون حذف کنن و جرعت نکنن جلوی دیگران حفظ آبرو بکنن .

Mr.M

شنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۳ 23:38

🖤🖤🖤🖤🖤🖤💔🖤🖤🖤🖤🖤🖤

Mr.M

شنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۳ 9:31

[جامع الأخبار] قَالَ النَّبِیُّ صلی اللّٰه علیه و آله سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَی أُمَّتِی لَا یَعْرِفُونَ الْعُلَمَاءَ إِلَّا بِثَوْبٍ حَسَنٍ وَ لَا یَعْرِفُونَ الْقُرْآنَ إِلَّا بِصَوْتٍ حَسَنٍ وَ لَا یَعْبُدُونَ اللَّهَ إِلَّا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً لَا عِلْمَ لَهُ وَ لَا حِلْمَ لَهُ وَ لَا رَحْمَ لَهُ.

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم فرمودند:
به زودی زمانی بر امتم می‌آید، که مردم عالمان را فقط به جامه‌ی نیکو می‌شناسند!
و قرآن را تنها به صدای نیکو می‌شناسند!
و خدا را تنها در ماه رمضان عبادت می‌کنند!
در این هنگام خداوند بر آنها سلطانی را مسلط می‌کند، که نه علم دارد و نه صبر و نه مهربانی!

بحارالأنوار جلد۲۲ صفحه۴۵۵

Tags :

#حدیث حضرت محمد

Mr.M

شنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۳ 9:17

إنّ قائمنا اذا قام استقبل من جهلة النّاس اشدّ مما استقبله رسول الله من الجاهلیّة فقیل له کیف ذلک ؟ فقال: انّ رسول الله اتی الناس و هم یعبدون الحجارة و الصخور و العیدان و الخشب المنحوتةَ و انَّ قائِمَنا اذا قام اتی النّاسَ و کلّهم یتاءوّلون کتاب الله و یحتجّ علیه به و یقاتله علیه اما و الله لیدخلنّ علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحرّ و القرّ اعداوه مقلّدة الفقهاء اهل الاجتهاد لما یرونه یحکم بخلاف ما ذهب الیه ائمتهم و لولا ان السیف بیده لافتی الفقهاء بقتله و لکنّ الله یظهره بالسیف و الکرم فیطیعونه و یخافون فیتقبلون حکمه من غیرإیمان بل یضمرون خلافه اذا خرج فلیس له عدو مبین الا الفقهاء خاصه، هو و السیف اخوان.

امام صادق علیه‌السلام فرمودند:
هنگامی که قائم ما قیام کند، آنچه از مردم نادان می بیند، به مراتب بیش از چیزیست که پیامبر اکرم از مردم زمان جاهلیت دید.
گفتند: چگونه می شود؟!
فرمودند: هنگامی که رسول اکرم مبعوث شد، مردم سنگها، صخره ها، چوبها و تخته های تراشیده شده را می پرستیدند، ولی قائم ما هنگامی ظهور می کند که همه مردم کتاب خدا را تأویل می کنند و بر آن استدلال می کنند و براساس آن با آنحضرت به نبرد بر می خیزند، به خدا سوگند که عدالت او در داخل خانه هایشان به آنها می رسد، چنانکه سرما و گرما به آنها می رسد.
دشمنان او عبارتند از مقلدین از فقهاء و مجتهدین، که می بینند او برخلاف فتوایشان داوری می کند و اگر شمشیر در دست او نبود، فقها به قتل ایشان دستور می دادند ولی چون با شمشیر برنده و دست بخشنده ظهور می کند، از روی ترس و طمع از او اطاعت می کنند و بدون اینکه در دل باور کنند، حکم او را می پذیرند و خلاف آن را در دل پنهان می کنند! زمانی که او خروج کند، دشمن شناخته شده ای به جز فقها ندارد! ولی او و شمشیر برادرند.

یوم الخلاص ج۱،ص۵۱۵

Tags :

#احادیث زیبای زندگی

Mr.M
.

جمعه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۳ 21:14

شب بخیر .

ممنون که نیومدین 🫂❤️ .

Mr.M

جمعه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۳ 20:50

حالم خوب نیس . کسی حوصله داره باهام حرف بزنه ؟ 🫂

Mr.M

جمعه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۳ 8:3

دیشب هیچی نشد بخونم و مسکن خوردم و خوابم گرفته بود . از طرفی سر صحبت با بهترین دوستِ این دورانم باز شده بود و حال جفتمون خیلی خوب نبود . باهم حرف زدیم توی تلگرام و تا ساعت یک نصفه شب فک کنم طول کشید . امیدوارم همه انسانهای خوش سیرت به اهدافشون برسن و دوست پر تلاش و مهربون و نابغمم به هدف بزرگش ( پزشکی تهران ، ادامه تحصیل در خارج ) برسه و من هم به هدفم که دیروز در ذهنم کمرنگ بود برسم .

الان داریم با خانواده عمم میریم یه پارکی . که هم پیاده روی کنیم و هم صبحانه بخوریم . من زیاد راه نمیرم چون جای دندونم درد میگیره و مصیبت درست می‌کنه 😑 . مام که مسکن نیاوردیم که حداقل دردش کمی بهتر شه. حوصله خانواده عمم و حتی خانواده خودمو ندارم . خیلی وقته که تصمیم گرفتم تنهایی خوشحال باشم . پیش اکثر آدما حس تنهایی میکنم . در واقع حس خوشبختی نمیکنم از زندگیم ، ولی چشم دوختم به روزنه ای از امید که در وجودم هیچ وقت خشک نشده و هیچ انسان پست فطرتی قدرت خشک کردنشو نداره .

امروز سعی میکنم دو ساعت بخونم . فردا تلاشم رو بیشتر خواهم کرد . امروز یکم امید به زندگیم پایینه چون دیروز رو خراب کردم و البته از قصد نبود و دوس نداشتم دندون عقلم که خراب هم نبود شروع به درد گرفتن شدید کنه .

✨✨✨✨✨

به امید روزی که درمان شده باشم و در حال تحصیل دانشگاه در رشته ای که می‌خوام و جایی که می‌خوام باشم و دست بقیرم بگیرم و به لطف خدا بلندشون کنم . 💖

Mr.M

پنجشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۳ 20:19

از صبح تا الان هنوز خونریزی دندونم بند نیومده به شکل صد در صدی . داره آروم آروم خونریزی می‌کنه و راه خونریزی کاملاً بسته نشده .

هنوز هیچی نخوندم . امشب کمتر از دیروز خواهم خوند ولی از عمد نبود این اتفاق . 🤦

از وقتی دندونم رو کشید سرم درد می‌کنه . فک کنم بخاطر کم شدن خون باشه . بیشترین قسمتی از سرم که درد می‌کنه ، بخش آهیانه سرمه . البته هر از چند گاهی چشم راستمم به رسم عادت ، درد میگیره 😂😂 . چشم راستم کلن با هر سردردی شروع به درد گرفتن می‌کنه . نمی‌دونم قضیه چیه 😁 .

🌹🌹🌹🌹🌹

برم یه بستنی بگیرم که هم روحیم عوض شه هم خونریزی کمتر شه و هم موقتاً مزهٔ خون از دهنم حذف بشه . حالم بد شد انقد خون خوردم ! 🤦

✨✨✨✨✨

شما چیکار میکنید ؟ چیزی میخونین ؟ قلم چی میدین ؟ 😄 خراب میکنید یا ترازتون از این خفناس ؟ 😂 البته اگر رو به بهبودی حرکت کنید ، این نشون میده که یه روز از درجه یکای کنکور خواهید شد 💖 .

Mr.M

پنجشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۳ 17:19

امروز صبح به شدت دندون عقل پایین سمت چپم درد میکرد و خوب نمیشد هر کاری میکردم . حتی با تکنیک عجیبی که مامانم گفت ، دردش موقتی خوب میشد و بازم نیم ساعت بعدش دردش آروم آروم زیاد و غیر قابل تحمل میشد . خلاصه صبح پاشدیم رفتیم دندون پزشکی نزدیک خونمون . دندونامو دید و گفت فلان جا عکس بگیرید . محل عکسبرداری هم نزدیک بود به اونجا . عکس دندون رو گرفتم و دوباره رفتم دندون پزشکی . مامانمم توی دندون پزشکی منتظر مونده بود . کلن یه خبر خونریزی دندون از قدیم شنیده و فک می‌کنه همه مثل اون شخص ، خونریزی دندونشون باعث مرگ و این اتفاقای به شدت بزرگ میشه ! رفتم داخل و دکتر آمپول سر کننده به فک بالا و پایینم زد . فک کنم سه تا به بالا زد و سه تا هم به پایین . بعدش رفتم بیرون و نیم ساعت توی سالن انتظار بودم . و بعدش دوباره رفتم داخل و یه آمپول به شدت دردناک به فک بالا و پایین زد . ینی عملن روی هم رفته حدود هشتا آمپول زد 🤦. بعدش دوتا دندونم رو کشید ولی خودم متوجه نشدم که دندون پایینم رو درآورده ! فک میکردم فقد یکم دندون رو آزاد کرده که بعدش دوباره به فک پایین برگرده و کارو باز جلو ببره . خلاصه درد دندون بالاییم رو خیلی بیشتر از پایینی حس میکردم . انقدر دندون بالاییم درد داشت که با اینکه چشمام بسته بودن بازم به مرور توی چشمام از درد ، یکم اشک جمع شده بود . فک کنم موضوعی که باعث این درد عجیب شده بود ، طرز قرارگیری دندون بالاییم بود . دندون عقل بالاییم رو به بیرون بود تا حدی . در واقع خیلی جا نداشت که به هر دو سمت بکشه . فقد به یه سمت میتونست دندونم رو بکشه . برا همین مجبور بود بجای اینکه به هر سمت x تا بکشه ، به یه سمت 2x تا بکشه 😂 ( کاربرد ریاضی 😄 ) . پس یه سمت از لثه‌م ، جمع شدگی زیادی پیدا میکرد و فشار بدی میومد .

🌹🌹🌹

وقتی بیرون اومدم ، از دکتره پرسیدم که دندون پایینم رو کی میکشید ؟ خندش گرفت گفت دوتاشونو کشیدم 😄🤦 ، اگه باورت نمیشه برو توی اتاق دندوناتو نگاه کن ببین چندتان 😂 .

🌹🌹🌹

Mr.M

پنجشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۳ 14:34

ابْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ
اللَّهُمَّ لَقِّنِی إِخْوَانِی مَرَّتَیْنِ فَقَالَ مَنْ حَوْلَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ أَ مَا نَحْنُ إِخْوَانَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَا إِنَّکُمْ أَصْحَابِی وَ إِخْوَانِی قَوْمٌ فِی آخِرِ الزَّمَانِ آمَنُوا وَ لَمْ یَرَوْنِی لَقَدْ عَرَّفَنِیهِمُ اللَّهُ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُخْرِجَهُمْ مِنْ أَصْلَابِ آبَائِهِمْ وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِهِمْ لَأَحَدُهُمْ أَشَدُّ بَقِیَّةً عَلَی دِینِهِ مِنْ خَرْطِ الْقَتَادِ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ أَوْ کَالْقَابِضِ عَلَی جَمْرِ الْغَضَا أُولَئِکَ مَصَابِیحُ الدُّجَی یُنْجِیهِمُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ فِتْنَةٍ غَبْرَاءَ مُظْلِمَةٍ.

امام محمد‌باقر علیه‌السلام فرمودند:
روزی، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم،
در مجمعی از اصحاب، دو بار فرمودند:
خداوندا! برادران مرا به من بنمایان!
اصحاب عرض کردند: یا رسول‌الله! مگر ما برادران شما نیستیم؟
فرمودند: نه؛ شما اصحاب من هستید!
برادران من، مردمی در آخرالزمان هستند؛ که به من ایمان می‌آورند، با اینکه مرا ندیده‌اند. خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پیش از آنکه از صلب پدران و رحم مادرانشان بیرون بیایند، به من شناسانده است. ثابت ماندن یکی از آنها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی، دشوارتر است. و یا مانند کسی است، که پاره‌ای از آتش چوب درخت غضا را در دست نگه دارد.
آنها چراغ‌های شب تارند! پروردگار آنان را از هر فتنه‌ی تیره و تاری نجات می‌دهد.

بصائرالدرجات جلد۲ صفحه۹۳
بحارالانوار جلد۵۲ حدیث۱۲۴ حدیث۸

Tags :

#حدیث حضرت محمد

Mr.M

پنجشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۳ 7:34

دیشب دندون عقلم که داره درمیاد درد گرفته بود . البته لثهٔ اطراف دندون عقلمم فک کنم درد میکرد . پخش شدن درد نمی‌ذاره واقعیت رو درست بفهمیم . یکم آب سرد روش نگه داشتم و بهتر شد و خوابیدم . صبح که بیدار شدم هنوز درد میکرد ! دوباره آب سرد نگه داشتن رو شروع کردم و همش مجبور بودم آب بخورم 😂 . البته مجبور نبودم قورت بدم ولی بدم میومد همش تف کنم . این دفعه اصلن بهتر نمیشد . ینی آب سرد وقتی به دندون عقلم میخورد ، ده ثانیه خیلی دردش زیاد میشد و بعدش خنثی میشد و دردش کلن می‌خوابید . خوابیدن درد هم فقد ده ثانیه طول می‌کشید و بعدش با سرعت نسبتاً زیادی دوبار دردش زیاد میشد .

بعد از بیشتر از یک ساعت کلنجار رفتن ، مامانم در حالی که دراز کشیده بود گفت که پنبه بردارم و آبلیمو بزنم بهش و بذارم روی اون نقطه از دهنم که درد میکنه و با دندونام یکم فشار بدم و همون‌جوری نگه دارم . منم همین کارو کردم و الان دردش شاید یک پنجم شده باشه . راستی قبل از پروژهٔ پنبه ، استامینوفن خورده بودم که خب جواب نداد 😄 .

الآنم حس میکنم یکم خوابالو شدم . شاید دلیلش استامینوفن باشه ، ولی مهم تر از اون ، دلیلش اینه که دردش خوابید یکم . بدنم از فرط آرامش خوابش گرفت 😂🤦 .

Mr.M

پنجشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۳ 0:53

تا نزدیکای عصر هیچی نخونده بودم . ولی تا ساعت دوازده شب تونستم سه ساعت بخونم .

یک ساعت ریاضی : ۱۲ تست . دو ساعت فیزیک : درسنامه و ۱۶ تست .

امشب شب مهمی بود چون یه خل و چلی رو مخم رفته بود و منم بخاطر OCD همش اون مکالمهٔ شخمی رو مرور میکردم و ناراحت میشدم . واقن وسواس فکری خیلی فرسایندست .... به هر حال تونستم کام بک بزنم و با بازدهی ای بهتر از دیروز مطالعه رو به انجام برسونم ، اونم با همون هدفی که از صبح توی ذهنم بود . این روزا سعی میکنم سه ساعت در روز بخونم .

🌹🌹🌹🌹🌹

من این چند وقت همش به خودم میگم که مبین ! تو چیزی نداری از دست بدی ! ولی هنوز یه چیزی داری که دیده نمیشه ولی می‌دونی که هست ! پتانسیل پیشرفتِ بالا و گرد و خاک به پا کردن ! اون پتانسیل از گذشته به ارث رسیده و نتیجهٔ تجربه های قدیمیه . تجربه هایی مثلاً در حوزهٔ : چطوری مطالعه کردن / ضد حمله زدن به نقطه ضعف هام و ترس هام که قبلن پیداشون کردم / نتیجه گرفتن های موقتی در گذشته ، که نشون میدن میشه بازم انجامشون داد ، اونم در مقیاسی بزرگتر .

یادمه وقتی کلاس دوازدهم بودم ، قبل از شروع مهر ، پنج باری امتحان تستی شبیه قلم چی دادیم و توی کلاسمون امتحان اول رو داغون دادم و مثلن شیشم هفتم شده بودم ! امتحان دوم رو سوم شدم . امتحان سوم و چهارم و پنجم رو اول شدم . بعدش افت کردم و هفتم هشتم میشدم . یه مدتی توی این رتبه ها درجا میزدم و اواسط سال ، دیگه ناامید شده بودم و نزدیکای دهم تا پونزدهم میشدم ! من از اول تا آخر رو افسرده بودم و وسواسی و پارانوئید و مضطرب ، ولی تونستم سه بار مقاومت بزرگی بکنم و حداقل توی کلاس اول بشم و برگای بچه هارو بریزم . چرا نتونم دوباره تکرارش کنم وقتی هم تجربم بیشتر شده و هم مشکلات روانیم خیلی کمتر شدن ؟! هنوز حالم واقن خرابه ، ولی میتونم خودمو درمان کنم .

🌹🌹🌹🌹🌹

سعی میکنم فردا بهتر رفتار کنم و کارارو نذارم شب انجام بدم .

🌹🌹🌹🌹🌹

خدایا ؟ می‌دونم که خواسته هامو یادت هست و حتی نیازی نیست که خواسته ای رو به خودآگاهم وارد کنم که تو متوجهش بشی ! ولی مثل بقیه آدما میخولم رفتار کنم و درخواستم رو مستقیماً بهت بگم ❤️ . من می‌خوام به سلامت کنکور رو ثبت نام کنم و به سلامت ایست خدمتی بعدی رو بگیرم و به سلامت سر جلسه کنکور حاضر بشم و استرس خاصی نداشته باشم و به سلامت کنکور بدم . و مهم تر همه اینها : می‌خوام به سلامت مطالعه ام رو جلو ببرم و خوندنم رو آروم آروم انقدری زیاد کنم که صبح تا شب بتونم پشت کتاب بشینم و از این کار لذت ببرم . انجام این کار ، ممکنه ، ولی خیلی طول می‌کشه تا اون زمان . لطفاً مقاومتم رو زیاد تر کن و منو محکم تر و مصمم تر جلو ببر و بیماری های روانیم رو کمک کن که درمانشون کنم و منو از شر بیماری ها و حادثه های غیر مترقبه حفظ کن . خدایا ؟ خودت می‌دونی بخاطر وسواس فکری چقدر اذیت شدم :) . پس کاری کن که این جهنم رو تبدیل به بهشت کنم . خدایا ؟ به حق پیامبر رحمت و مهربانی ، منو از الطاف بزرگت بهره مند کن و جنبهٔ بهره گیری از الطافت رو هم به من ببخش که خودم خودمو زمین نزنم :) . الهی ان ادخلتنی النار ، اخبرت اهلها انی احبک 🫂 .

Mr.M

چهارشنبه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۳ 19:21

فردا فک کنم بریم اون یکی خونمون که نزدیک باغ خاله بابامه . عمم و پسراشم میان خونمون و شاید باغ خاله بابامم بریم . نمی‌دونم !

امروز هیچی نخوندم تا الان . ولی قرار نیست همینطوری بمونه . ایشالا با دست پر ، امروزم رو تموم میکنم .

🌹🌹🌹

باید پیش روانپزشک هم بریم کم کم . پروپرانولول تموم شده و بقیه هم آروم آروم دارن تموم میشن .

از روانپزشکی که پیشش میریم هم باید درمورد قوانین ایست خدمتی و تاثیرش روی کنکور هم بپرسم . بین دو ایست خدمتی ، چند روز فاصله میفته فک کنم . من نمی‌دونم اون چند روز فاصله باعث از بین رفتنِ ثبت نام کنکور که قبل از ایست خدمتیِ دوم انجام شده میشه یا نه . و اینکه آیا ایست خدمتی دوم رو با توجه به اطلاعاتی که در اینترنت بود و حرفی که مسئول اعلام نتیجه کمیسیون پزشکی زد میدن یا خیر ؟ و اینکه زمان ثبت نام دانشگاه ها اگر از ایست خدمتی دوم خارج بشه باید چطوری ثبت نام کنم و معافیت تحصیلی بگیرم ؟!

🌹🌹🌹

امروز با یه دختری که خودشیفته بود توی گروه خیال‌پردازی ناسازگار بحثم شد . توی پیوی جوابشو دادم چون نمی‌خواستم کسی جوابم رو ببینه . اونم توی پیوی مودب جواب داد ولی توی گروه داد و بیداد راه انداخت که این پسره پیوی همه می‌ره ! بعد توی پیویش گفتم که خیلی بی ادبی !! حرفای پیویو برا چی جار میزنی ؟! مگه چیز بدی گفتم بهت ؟! اما باز مودبانه توی پیوی جواب داد و بهم توی گروه گفت که بخاطر اذیت کردناته که بلاک شدی ! ( بلاکم کرد ) . منم توی گروه ، مودبانه جوابشو اینطوری دادم که خدا شفات بده ! و یه چیزی گفت که بعدش من به خودشیفته بودنش که تشخیص روانشناسش هم بود اشاره کردم و از درون قاطی کرد . Owner گروه رو روی پیامای من ریپلای کرد و بعدش بهش گفت که این پسره اذیتم می‌کنه . Owner گروه هم فقد توی گروه تایپ کرد که : پیوی هم نرید و روی هم ریپلای نکنید .

دکتر روانپزشک رفته بود امروز فک کنم . نوشته بود تشخیص اختلال شخصیت مرزی و اوتیسم داده بود روانپزشکم . قبل از اینکه روانپزشک بره خیلی دوس داشت که اوتیسیمی و شخصیت مرزی باشه . خوشش میومد و همش می‌گفت این دو گروه خیلی نابغه هستن و منم نابغه ام و آی کیوم ۱۵۴ شده 😂😂 . از طرفی یادمه اینم گفته بود که :

قبلن روانپزشک رفته بودم و تشخیص اوتیسم و دو قطبی داده بود . روانشناس هم رفتم و تشخیص نارسیسیست و شخصیت مرزی و (فک کنم) وسواس داده بود . ( 😂 ) با این حال خیلی خوشحال بود و طوری رفتار میکرد که : خدایا ؟ چرا ما نابغه هارو با بیماری روانی خلق کردی ؟ خدایا چقدر ما نابغه ها چالشای سختی داریم و باید زحمت بکشیم ! (😄😄) چقدر زندگی کردن با بوردر لاین ( اختلال شخصیت مرزی ) سخته زندگی کنیم 🥲 . بیماری نابغه ها خیلی سخته (🤣🤣)

واقنم خدا شفاش بده . قبلنم گفته بود بهش که به بیماریهای روانیت افتخار می‌کنی و دوس داری رتبه یک بیماری های روانی شناخته بشی که توی این زمینه برای دیگران سروری کنی 😄 .

رشتش تجربی بوده و الان تغییر رشته داده که ریاضی رو امتحان بده چون تجربی رو قبول نمی‌شده و جا زده . ولی همش اینطور توجیه میکرد که : اکثر آدمای باهوش رشته ریاضیو میخونن . منم توی ریاضی استعداد دارم و برا همین رشته ریاضیو انتخاب کردم که بهم میخوره . ( پزشکی رو مطمئناً از مهندسی بیشتر دوست داره چون در صورت قبولی می‌تونه خودشیفتگیِ بیشتری از خودش بروز بده . ولی توانش در حد قبولی پزشکی نبود و شاید مخش نمی‌کشید . خدا می‌دونه ! ولی واقن آدم چندش آوریه . آدم بیرون روی میگیره ولی مکالمه هاش با بچه های گروه رو میخونه . دخترهٔ ریغو ! 😁 )

ایشالا بعد از قبولی حتمن نتیجه تلاشامو براش توی گروه می‌فرستم . خیلی دوس دارم نتیجه اونم ببینم چون اصلن درس نمی‌خونه و فقد توی حاشیه های داستانای بیماری های روانیشه ! مطمئنم اکثر بیماریش رو خودشیفتگی تشکیل میده و بقیش ادا اطواره برای جلب توجهِ ناشی از اختلال شخصیت خودشیفته . 🙃 انگیزه جالبی برای ادامه دادنه . خدا وجودِ شرش رو خیر بده که سبب خیر شد برام 💋 .

راستی منم بلاکش کردم . یادم رفت بگم . 🌹

Mr.M

چهارشنبه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۳ 3:16

حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ بَكْرٍ الْوَاسِطِيُّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام) لَوْ مَيَّزْتُ شِيعَتِي لَمْ أَجِدْهُمْ إِلَّا وَاصِفَةً وَ لَوِ امْتَحَنْتُهُمْ لَمَا وَجَدْتُهُمْ إِلَّا مُرْتَدِّينَ وَ لَوْ تَمَحَّصْتُهُمْ لَمَا خَلَصَ مِنَ الْأَلْفِ وَاحِدٌ وَ لَوْ غَرْبَلْتُهُمْ غَرْبَلَةً لَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ إِلَّا مَا كَانَ لِي إِنَّهُمْ طَالَ مَا اتَّكَوْا عَلَى الْأَرَائِكِ فَقَالُوا نَحْنُ شِيعَةُ عَلِيٍّ إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلُهُ.

موسی‌بن‌بکرواسطی می‌گوید امام کاظم علیه‌السلام فرمودند: اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا چیز دیگری ندارند. و اگر امتحانشان کنم، آنها را جز مرتد نبینم. و اگر ایشان را تصفیه نمایم، از هزار نفر جز یک نفر خالص و بی غش نباشد. و اگر غربالشان کنم، با من جز خواص و نزدیکان نمانند. فراوانند افرادی که بر پشتی‌ها تکیه می‌زنند، و می‌گویند ما شیعه‌ی علی هستیم. شیعه‌ی علی کسی است، که رفتارش گواه گفتارش باشد.

كافی ط - الإسلامية جلد۸ صفحه۲۲۸
الوافی جلد۵ صفحه۸۵۱
مرآةالعقول جلد۲۶ صفحه۱۶۲

Tags :

#احادیث زیبای زندگی

Mr.M

چهارشنبه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۳ 0:59

روزی که گذشت ، سه ساعت و پنج دقیقه خوندم که پیشرفت خوبی نسبت به دیروز محسوب میشه . ولی وسواس فکریم زیاد تر از دیروز بود . خیال‌پردازی ناسازگار هم افزایش به شدت چشمگیری داشت و مدام سعی میکردم با خوندن زبانیِ جمله های داخل کتاب ، خودمو از افکار مثبتِ زائد دور کنم . واقن جنبه مثبت اندیشی ندارم ! یجوری غرق افکار مثبت میشم که یادم می‌ره هنوز هیچی نیستم و راه زیادی پیش رو دارم !

بنظرم بخاطر این علل بود که نتونستم جلوی افکارم رو به خوبی بگیرم :

۱_ دیروز و امروز قرآن نخوندم . ۲_ مدیتیشن رو نمی‌دونم چند روز پیش رفتم ! ۳_ کارارو صبح انجام ندادم و موکول کردم به زمانی که ذهنم درگیری بیشتری داره .

فردا سعی میکنم بهتر از امروز باشم .

هدفم اینه که تا آخر آبان ماه ، پنج ساعت در روز رو تثبیت کرده باشم .

درضمن باید هر روز ریاضی و فیزیک خونده بشه . اگر هیچی حال نداشتم بخونم ، از ریاضی و فیزیک نباید بگذرم . از حل سوال هم نباید فرار کنم . مستقیم میرم جلو و از هیچ سوالی و هیچ درسنامه ای نمیترسم . از اینکه حین حل سوال ، مغزم کلافم کنه هم نباید بترسم . خدا حواسش هست که سوتی هام کمتر شن و اجنهٔ مفت خور از روحم فاصله بگیرن .

امسال باید انتقام گذشته سختی که داشتم رو بگیرم . باید مثل یه جنگجوی زخم خوردهٔ با تجربه به مسیر نگاه کنم و اعتماد به نفس داشته باشم چون راه رو بلدم و می‌دونم چطور میشه این امتحانِ چرت و پرت رو با خاک یکسان کرد .

همینجا قسم میخورم که اگر سوالاتِ سختی دیدم و قلبم از ناامیدی داشت کنده میشد ، سعی کنم از تمام ظرفیتم استفاده کنم که حس ناامیدی مغزم و روح و روانم رو شکست نده .

امشب میخواستم یه ربع زودتر از جام بلند شم و کارم رو تموم کنم . از طرفی به یه سری سوال مزخرف که دوس نداشتم حل کنم رسیده بودم توی فیزیک . پیش خودم گفتم که : ببین تو اگر اینارو حل نکنی ، توی مغزت همش تکرار می‌کنی این خاطرهٔ کوچیکِ امشب رو . و اگر حلشون کنی ، خودتو قهرمان حساب می‌کنی ( حتی اگر اینطور نباشه ) . پس بخاطر پونزده دقیقه زمان خودتو نباز و اون کوفتیارو حلشون کن .

✨✨✨✨✨

خدایا نذار افکار منفی منو کنترل کنن . نذار چند روز دیگه به همه این تلاش ها پایان بدم و دوباره فاز افسردگی و ناامیدی بگیرم .

خدایا تمام تلاشمو میکنم که هم ذهنم رو کنترل کنم و هم کمیتِ درس خوندنم رو . حتی مدیریت کردنم رو هم مدیریت میکنم ! من وسواس فکری دارم و ممکنه توی نحوهٔ مدیریت به مشکلِ گیر دادن به جزئیات بربخورم و چیزای احمقانه رو مدیریت کنم و از اصل مطلب جا بمونم . من حتی مدیریت کردنم رو دارم مدیریت میکنم که افراط و تفریط نکنم در کارهام . درسته که خیلی وقتا شکست میخورم ، ولی دارم تلاش میکنم که از بنیاد بتونم تنومند بار بیام . پس خدایا ، لطفن منو با خاک یکسان نکن که حوصلهٔ غلتیدن روی خاک رو ندارم 💔 .

Mr.M

سه شنبه بیست و چهارم مهر ۱۴۰۳ 1:18

روزی که گذشت ( قبل از ساعت دوازده شب ) ، دو ساعت خوندم . یک ساعت ریاضی و یک ساعت دنیای سوفی . سعی میکنم فردا بهتر باشم .

ساعت مطالعه ۲ ساعت در روز داره عادی میشه برام . دیگه می‌خوام سعی کنم که به سه ساعت در روز برسم . میترسم شکست بخورم و دلم دوباره ترک برداره . ولی تجربه های خوبی کسب کردم و اگر حواسم جمع باشه میتونم کارو جمش کنم . من نگران ۶ ماه بعدم که آیا باز بهم ایست خدمتی میدن یا خیر . ولی ظاهراً گرفتن لیست خدمتی آنچان غیر ممکن هم نیست . چیزی که غیر ممکنه ، معافیت دائم گرفتنه .

فلن باید ریاضی و فیزیک و کتاب غیر درسی بخونم . فیزیک رو هنوز شروع نکردم . ایشالا از فردا فیزیک رو بتونم مثل ریاضی به لیست خونده شده هام اضافه کنم .

قدم بعد از ریاضی و فیزیک ، بد نیست که خوندن کتاب درسی عمومی باشه . البته با کمک کتاب کمک درسی . الان داشتم فکر میکردم که خوندن ادبیات دهم و یازدهم و کتاب سلامت و بهداشت بدک نیست . هم تایم مطالعم بالا می‌ره و هم درسای نهایی تلمبار نمیشن و هم استرس سلامت و بهداشت از روی دوشم برداشته میشه . من واقن نگران سلامت و بهداشت و کتاب هویت اجتماعی هستم . نگران مشتق ریاضی دوازدهم نیستم ولی نگران هویت اجتماعیم 😂😂🤦 .

🌹🌹🌹🌹🌹

راستی امشب از ساعت ۱۰ تا ۱۱ دنیای سوفی رو خوندم و از ۱۱ تا ۱۲ ریاضی مهر و ماه . حدود ساعت ۱۱:۴۰ شب بود که برقا رفت ولی با چراغ قوه گوشی به خوندن ادامه دادم و سوالی که حل میکردم رو تموم کردم و درسنامه رو ادامه دادم . هنوزم برقا نیومده 😁 . تاریکی مطلق خیلی آرامش بخشه .

Mr.M

دوشنبه بیست و سوم مهر ۱۴۰۳ 2:16

اومدم آشپزخونه‌ و توی تاریکی چیپس پیاز جعفری میخورم . درضمن مسواک هم زدم 🤦😂 . خوابم نمیبره متاسفانه . صبح زیاد خوابیده بودم .

Mr.M

شنبه بیست و یکم مهر ۱۴۰۳ 0:18

روزی که گذشت خیلی بد نبود . شایدم خوب محسوب بشه بین روز های اخیر . صبح قرار بود بریم اون یکی خونمون در شهر مجاور ، ولی نرفتیم چون صبحش مامان و بابام و عممینا رفته بودن مزار مادربزرگم و پدر و مادر نمی‌خواستن به ظهر بخوره .

به هر حال من صبح خونه بودم و خوابیده بودم و بعدش که بیدار شدم ، کار خاصی نکردم یه صبحانه خوردم و بعدش دراز کشیدم تا ظهر که برگشتن .

به هر حال امروز یک ساعت و پنج دقیقه ریاضی خوندم و فردا سعی میکنم بهتر از امروز باشم .

هفته بعد سعی میکنم هر روز قرآن رو بخونم که پشت قرآن خوندن باد نخوره و اجنه بهم هجوم نیارن .

آخرین باری که قرآن خوندم دو روز پیش بود تقریبا . ینی روزی که گذشت نه ، دیروزش هم نه ، روز قبلش . برا همین امروز که سنگینی میکردم و افسردگیم عجیب شده بود و خیالبافی ها زیاد شده بودن و وسواسمم بیشتر شده بود ، اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که از خدا دور شدی و اجنه فرصت طلب بهت نزدیک شدن که انرژیِ زیادِ روحت رو جذب کنن و تورو با کلافگی تنها بذارن . ایشالا فردا حواسمو جمع تر میکنم .

بعداً که پیش روانپزشک رفتم ، حتماً برنامه میریزم که برم دانشگاهِ پیشینم و اونجا اگه کاری مونده انجام بدم . شاید بعدش رفتم خونه خالمینا که نسبتاً نزدیکشه . البته خودم ترجیح میدم برگردم خونمون و به کارام برسم .

🌹🌹🌹🌹🌹

خدایا دوستت دارم حتی اگر منو در مضیغه قرار بدی ❤️‍🩹 .

Mr.M

جمعه بیستم مهر ۱۴۰۳ 7:23

دوست عزیزی که کامنت دادی : « مگه بی پولی کشیدی .... ؟ » . ببین ، ۱_ همه چی بی پولی نیس . و درضمن ، ۲_ همه چیز مربوط به بعد روانی نیست .

بی پولی خیلی مهمه و بعد روانی هم خیلی مهمه .

پس غیر مستقیم نگو که مثلن ناز دارم و الکی ناراحت و غمگین میشم . شما دنیای منو نمی‌فهمی و منم دنیای شمارو به طور دقیق نمیتونم درک کنم . پس دنبال بهانه نباید بگردیم که مجوز بگیریم همدیگرو قضاوت کنیم 🙂🫂 .

آدمایی که مشکل روانی دارن ضعیف نیستن . خیلی از بزرگان علم ، مشکل روانی داشتن و زندگیشون فلج شده بود . این نوابغی که بهت میگم ، تعدادشون کم نیست که ازشون صرف نظر کنیم .

برای زندگی خوب ، هم مشکلات جسمی تاثیرگذار هستن و هم مشکلات روانی . نباید گیر بدیم به یدونه از این دو مورد ! هر دو مورد باید بررسی بشن 😒 .

Mr.M

جمعه بیستم مهر ۱۴۰۳ 1:31

خیلی از حرف ها در روزی که تموم شد رعایت نشدن ، ولی مجموعاً از دیروز بهتر بود . درضمن مامانمم امروز مهربون شده بود . نمی‌دونم قضیه چیه ولی اینو می‌دونم که پایدار نمی‌مونه و قراره حسابی خنثاش کنم که صدمهٔ روحی ای از جانب اون دیگه بهم نرسه .

من امروز پشت کتاب کمک درسی ریاضی نشسته بودم و چیزی نمیخوندم اولش . توی خیالبافی ها بودم و توی چشمام اشک جمع شده بود و افسرده هم بودم راستش . افسردگی موجب md شده بود و البته ، وسواس فکری باعث افسردگی شده بود . اینطوری :

اختلال وسواسی_جبری 👈 حالتِ اختلالِ افسردگی 👈 حالتِ اختلال md .

به مشکلاتِ منفی ای که وابسته به اختلال دیگه ای هستن ، نمیشه گفت اختلال . در واقع باید بهشون بگیم «حالت» ، و اگر خیلی تکرار بشن بازم نباید بگیم اختلال و بجاش میتونیم بگیم «حالتِ اختلال» .

البته به طور مستقل ، افسردگی و md رو هم دارم . پس هم به شکل حالتِ اختلال وجود دارن و هم اینکه خودشون اختلال هستن در جنبه های دیگه .

🌹🌹🌹🌹🌹

خدایا ، دوستت دارم . میبینی که چقدر حالم بد میشه ولی فراموشت نمیکنم ؟ قبلن همش ازت دلخور میشدم و به حکمتت شک میکردم و تورو در بهبودیِ زندگیم بی تاثیر می‌دیدم و اگر هم تورو تاثیرگذار میدیدم ، به این فکر میکردم که تاثیرگذار هستی ولی کمک نمیکنی که تاثیری ازت ببینم 😅 . همین الآنم این افکار به ذهنم رسوخ میکنن ولی ده برابر قوی تر از اون افکار ، این موضوع به ذهنم رسوخ می‌کنه که چقدر تورو دوس دارم و چقدر مهربونی ! 🥺

مث انیمهٔ شهر اشباح ، دستمو گرفتی و باهم دیگه داریم به سمت موفقیت میدوعیم و تو با هاله ای که اطرافت داری و قدرتی که داری ، موجودات مزاحم و دشمن هارو پرت می‌کنی به طرف های مختلف . من استرس دارم و انرژی دویدن ندارم ، ولی تو منو به زور میکشی و با جدیت زیبایی که داری ، هیولاهارو از من دور می‌کنی که زورکی به حقم برسم و هیچ کس در نتیجهٔ نهایی تاثیر نداشته باشه 🥲❤️‍🩹 . خدایا منو از کلافگی برای همیشه در بیار و اون زمان رو به من ، در نزدیک ترین حالت قرار بده . کاری کن که هرچی زود تر به آرامش های پایدار برسم . کاری کن که تلاش زیادی بکنم و از تلاش کردن لذت ببرم . کاری کن بتونم کنکور بدم و کنکور رو شرکت کنم و نتیجه شگفت انگیزی بگیرم که ذهن همه اطرافیان و حتی محله و شهرمون رو درگیر کنه . خدایا ؟ من فقد تورو دارم ، ولی همه چی دارم . تو قدرتمندی . میشه به منِ ضعیف کمک کنی و بهم نیرو های فرامادی و مادی بدی ؟ منو به پزشکی برسون . پزشکی دولتی شهرمون . به من قدرت تلاش کردن بده ؛ من ازش استفاده میکنم و رشد میکنم و پزشکی میارم . تو بهم پتانسیل تکون خوردن بده ؛ من ازش استفاده میکنم و خودمو درمان میکنم .

خدایا دوستت دارم . بذار بغلت کنم 🫂🫂🫂❤️ . راستی یه چیز دیگه ! به من یه دوست خوب هدیه بده که بشه اونو در واقعیت ببینم . نمیخوام واضح بیانش کنم ، خودت متوجهی 🧡 .

Mr.M

پنجشنبه نوزدهم مهر ۱۴۰۳ 0:54

امروز کتابای ریاضی و فیزیک رو آوردن .

ریاضی جامع مهر و ماه و فیزیک جامع خیلی سبز .

مامانمم حسابی اعصابم رو صبح خرد کرد و کنکور . مجدد رو مسخره کرد از وقتی که ماجرای سربازی رو بهش گفتم . کلن همه چیو مسخره می‌کنه .... خدا لعنتش کنه و خدا آبروشو ببره . البته طوری که آبروی من نره . خدا قادرِ مطلقه و از هر کار پیچیده ای میتونه بدون هیچ زحمتی سربلند بیرون بیاد ❤️ .

بگذریم .....

فردا به هر قیمتی باید بین ساعت شیش تا هفت بیدار شده باشم و دیگه تا ظهر اصلن و ابداً نخوابم . اگر صبح رو از دست بدم ، مامانم می‌تونه بقیه روز رو هم ازم بگیره . باید با این دشمن به خوبی بجنگم و نفس کم نیارم . باید انرژیمو طوری طی روز پخش کنم که ضربه زیادی از دشمنِ اصلیم نخورم و اکثر ضربه هاش خنثی بشن .

بهتره صبح دست و صورتم رو با آب گرم بشورم . من کلن از برخورد آب سرد به صورت و بدن بدم میاد هرچند که می‌دونم مفیده .

بعدس صبحانه میخورم . یه خامه شوکولاتی میگیرم و یه نسکافه . نسکافه رو بعد از صبحانه میخورم . بعد از نسکافه نباید فاصله بیفته برای کتاب خوندن . تایمِ اول رو بنظرم فلن سخت تر بردارم . فردا صبح زود رو ریاضی میخونم . بعدش دنیای سوفی . بعدش فیزیک . دی اس ام هم نمی‌دونم 🥲😂 . فک کنم فلن یه روز درمون بخونمش و جای دنیای سوفی و دی اس ام رو بعد از هر روز عوض کنم .

هر کدوم از ریاضی و فیزیک و دنیای سوفی رو حداقل یک ساعت میخونم . اگر هر کدوم بیشتر بشن ، تاثیری روی زمان حداقلی کتابای دیگه ندارن . پس فردا میشه سه ساعت یا کمی بیشتر از اون .

بقیه روز رو هم فیلم میبینم و برنامه میریزم و کارای غیر کتاب خوندن میکنم .

خوندن قرآن از اینترنت و مدیتیشن و مسواک رو هم نباید فراموش کنم . ورزشم فردا فلن انجام نمیدم ! سنگین میشه برنامه و رد میدم . پس ورزش رو چه یک ثانیه و چه نیم ساعت ، اصلن بهش فکر نمیکنم .

Mr.M

دوشنبه شانزدهم مهر ۱۴۰۳ 17:7

دلم گرفته بود و گفتم بذار بیام اینجا و یکم از حرفای درونم رو بنویسم . قبلش بهتره یه توضیح از کاری که صبح تا الان میکردم بدم .

امروز میخواستم برم کلانتری و تسویه حساب کنم ولی گشادی کردم و نرفتم و روزم به شکل دیگه ای گذشت .

صبحانه رو خامه شکلاتی خوردم با نون سنگک . حدوداً مثلن ساعت ۹ بود که صبحانه رو خوردم . قبل از صبحانه و بعد از بیداری ، کنار یخچال و روی زمین دراز کشیده بودم و سعی میکردم بخوابم 😅💔 . در واقع ساعت ۷ اینطورا بیدار شدم و بعدش خودمو منتقل کردم آشپزخونه و روی زمین خوابیدم !!! 🙂💔 بعد حدود یک ساعت آروم آروم خواستم برم خامه بگیرم . در همون حین که خوابیده بودم ، یکم همستر و بازیای مشابه اون رو بازی کردم . بعدش رفتم اتاق خواب و روی تخت خوابیدم و البته یکم اینترت گردی کردم ظاهراً . بعدش که نمی‌دونم چقدر طول کشید بلند شدم و باز با گوشی ور رفتم تا ناهار شد . بعد ناهارم یادم نیست ولی بعد از ظهر ساعت ۱۵ بود فک کنم که رفتم اینترنت و داستان های تجاوز جنسی رو میخوندم . یه سایتی هست که توش مردم از وکیل ها درموردش سوال میکنن . از روی کنجکاوی میخوندم که ببینم چطوری اتفاق میفتن در واقعیت . علت انجام این کارم این بود که حوصلم سر رفته بود و حس کلافگی میکردم و موضوعات متفرقهٔ عجیب در ذهنم پدیدار شده بودن و میخواستم درموردشون تحقیق کنم . از بس کاری نداشتم که وادار کردم خودمو این کارو انجام بدم و الکی توی اینترنت ولگردی کنم ! 🙂💔 نمیخوام بیشتر از این توضیح بدم چون گرفته و سنگین و بی حال میشم وقتی درمورد بی عاریم فکر میکنم .

🌹🌹🌹🌹🌹

بچه ها یه ایده ای توی ذهنمه . بازیهای ربات تلگرام رو بکنم و پول کوچیکی درارم که باهاش بشه هر روز با اسنپ رفت توی یه کتابخونه نسبتاً معتبری که ترجیحاً نزدیک خونمون هست و بعد از مطالعه ، با اسنپ هم برگشت . باید جایی برم که تراکم کنکوری ها زیاد باشه و اکثر آدمای اونجا کنکوری باشن در حال تست زدن .

الان دوتا اکانت همستر دارم و الماس هام در هر ساعت ، حدوداً ۲۱ هست برای هر دو اکانت .

دوتا اکانت CEX.IO هم دارم که جفتشون نسبتاً وضع خوبی دارن . یکیشون حدوداً دو و نیم میلیون امتیاز جمع کرده و اون یکی حدوداً یک و نیم میلیون .

یه اکانت توی یه رباتی به اسم فک کنم « پانچ کیک » دارم که لیگش وضع خوبی داره تقریباً و درضمن از بین مواردی که میشد ارتقا داد و فک کنم چهار مورد بودن ، سه موردشون ماکزیمم شدن .

یه اکانت دیگه هم توی یه رباتی دارم که توش شهرسازی میکنیم . لیگ شماره هشت هستم از یازده لیگ . به لیگ یازدهم فقد یه نفر تونسته فلن برسه 😅 . وضع این اکانتمم میشه گفت خوبه .

راستی یه اکانتم در ربات major دارم .

درضمن دوتا اکانت همستر هم در لیگ قبلی داشتم و وصلشون کردم به تن کیپر ، ولی نمیتونم پولو بگیرم و باید بدم پسرخالم درستش کنه . بخاطر سربازی نتونسته بودم خیلی توش خوب ظاهر بشم ولی از هیچی بهتر بود .

Mr.M

یکشنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۳ 23:0

فرقص روح خدا با روح حضرت محمد یا حضرت علی در چه چیزیه ؟

لطفن نگید که حضرت محمد جزئی از مجموع اجزای روحِ خداست . چون اون موقع بهتون میگم روح خدارو مگه میشه مث هندونه تیکه تیکه کرد ؟ 😂 اگر جواب میدید لطفاً نسبتاً سطح بالا و کامل جواب بدید چون من به مرور به جزئیات و جوانب مختلف ماجرا فکر خواهم کرد .

سوال دومم :

روحِ حضرت علی مقامی بالاتر از مثلن روحِ امام صادق داره . ولی چرا ؟ کجای روحش به خدا نزدیک تره ؟! سوالی هست که روحِ امام علی بدونه و روحِ امام صادق ندونه ؟ خیر ! پس چرا امام علی به خدا نزدیک تره ؟

سوال سوم که سخت تره و بنظرم اکثرن پیش فرض سوالم رو انکار میکنن :

برتری پیامبر اسلام به حضرت علی رو اگر به شکل عمیق بخوایم مطرح کنیم در چه چیزیه ؟ لطفاً نگید که پیامبر کتاب قرآن داره و حضرت علی نداره ! چون من بهتون میگم که چرا پیامبر قرآن داره و قرآن به حضرت علی نرسیده ؟ لطفاً نگید که پیامبر در زمان و مکانی به دنیا اومده که شرایط ابلاغ قرآن در اون حداکثر و بهترین شکل بوده ؛ چون من ممکنه ازتون بپرسم که چرا روح حضرت علی در جسم حضرت محمد قرار نگرفته بود ؟ منطقاً اگر روح حضرت علی در جسم حضرت محمد قرار می‌گرفت ، از نظر زمانی و مکانی ، کاملاً مثل پیامبر همه چیز جلو می‌رفت . ولی خدا این کارو نکرد و روح حضرت محمد رو در جسم حضرت محمد قرار داد چون شایستگی بیشتری داشت . پس یک بار دیگه میپرسم : چرا پیامبر به حضرت علی برتری داره ؟

Mr.M

یکشنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۳ 15:59

یه موضوع جالب برای تحلیل کردنم . دیشب قبل خواب خیلی بهش فکر کردم .

آیا خودکشی کردن روحیه و جرئت زیادتری میخواد یا زندگی کردن با افکارِ خودکشی ؟

باید به دوتا معیار توجه کنیم که جفتشون میتونن تاثیر گذار باشن :

۱_ اتفاقات زمان حال که الان در حال وقوع هستن .

۲_ اتفاقات آینده که پیشبینی می‌کنیم رخ بدن .

🌹🌹🌹🌹🌹

موارد یک و دو رو باید لحاظ کنیم در دو حالتی که توی سوال پرسیده شده :

خودکشی در زمان حال چه شجاعتی میخواد ؟

شجماعت تحمل دردِ زمانِ خودکشی و احتمالاً دیدن بدن ، در حالتی که داریم جون میدیم و راه فراری نداریم .

اتفاقات آیندهٔ خودکشی که پیش بینی میکنیم رخ بدن چه شجاعتی میخوان ؟

مجازات خدا ، که البته اگر طبق کمیتِ گذرِ زمان در این دنیا حساب کنیم ، ممکنه هزار سال طول بکشه در حالیکه شرایط زندگیمون در اون دنیا ، صد برابر سخت تره .

پس در ذهنمون احتمالِ زیادی میدیم که فرآیند خودکشی در زمانِ حال ( حال : گذشته و آیندهٔ نزدیک ) ، از زمانِ آینده ساده تر میگذره .

🌹🌹🌹🌹🌹

زندگی با افکار خودکشی در زمان حال چه شجاعتی میخواد ؟

تحمل سختی های ناشی از تحمل غم و اندوه های سنگین ، در شرایطی که ممکنه از خدا کاملاً قطع امید کرده باشیم .

زندگی با افکار خودکشی در زمانِ آینده چه شجاعتی میخواد ؟

اگر شرایط رو تحمل کنیم و عادت کنیم به تحمل کردن ، ناخودآگاه این فکر در ذهن شکل میگیره که مثلن به احتمال یک در میلیارد ، ممکنه شرایط بهتر بشن . چرا این ناخودآگاه شکل میگیره ؟ بخاطرِ اینکه تونستیم به تحمل کردن ، عادت کنیم .

پس در ذهنمون احتمال میدیم که فرآیند زندگی با افکار خودکشی در زمانِ حال ( حال : گذشته و آیندهٔ نزدیک ) ، از زمانِ آینده سخت تر میگذره . چرا ؟ چون اگر به آینده برسیم ، تونستیم عادت کنیم . درضمن شاید به صورت طبیعی یا شانسی ، به زندگی نسبتاً خوبی برسیم .

🌹🌹🌹🌹🌹

پس چه تصمیمی میگیریم ؟ بستگی به این داره که بیشتر به آینده نگاه میکنیم یا به زمان حال ؟ اگر حواس پنجگانه برامون ملاک باشه ، زمان حال برامون سخت تره و اگر عقلگرایی ملاک باشه ، آینده سخت تره .

در افراد حس گرا و یا همون تجربه گرا :

آیندهٔ خودکشی و آینده زندگی ، مبهمه چون در آینده حضور نداریم . ولی در زمان حال ، زندگی از خودکشی سخت تره چون دردِ خودکشی تموم میشه ولی زندگی و درد ها ادامه پیدا می‌کنن .

پس ما پیش خودمون میگیم که آینده معلوم نیست . از کجا معلوم خودکشی مثل خوابیدن نباشه ؟ از کجا معلوم در آینده ، حتمن خدا مارو مجازات کنه ؟ اصلن شاید به اعمال خوب زیادی که داشتیم نگاه کنه و مارو ببخشه . پس آینده رو ساده تر از زمانِ حال میگیریم و زمانِ حال بیشتر می‌ره رو مخمون و دردسر هاش مهم تر از آینده جلوه میکنن .

در نتیجه ، اگر تجربه گرا و حس گرا باشیم ، زمانِ حال رو جدی تر میگیریم پس اگر بر حسب حواس پنجگانه جلو بریم احتمال اینکه خودکشی کنیم بیشتره .

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

درمورد افرادی که حواس پنجگانه رو کمتر از عقلگرایی جدی میگیرن ، با توجه به این موضوع که قراره افکار خودکشی رو مثلن داشته باشن ولی زندگی رو ادامه بدن ، صرفاً نتیجه گیری متفاوته . ینی استدلال افرادی که با «حواس پنجگانه و تجربه» فکر میکنن ، با افرادی که «عقلگرایی» رو ترجیح میدن یکسانه ولی با توجه به نگرش متفاوتشون ، نتیجه های متفاوتی هم خواهند گرفت .

عقلگرا ها مث گروهِ تجربه گرا میگن :

۱_ لحظات کوتاه مدتِ خودکشی ، راحت تر از زمانِ حالِ زندگی ای که میدونیم قراره حسابی طولانی بشه و سخت بگذره طی میشه . ۲_ آیندهٔ خودکشی به مجازات های سخت تر و طولانی تر ختم میشه و آیندهٔ زندگیِ مزخرف ، به احتمال زیاد مزخرف خواهد بود ، ولی ممکنه یک در میلیارد ، کمی بهبود پیدا کنه یا شانسی اوضاع خیلی اوکی بشه .

ولی نتیجه گیریشون به احتمال زیاد اینه :

« من متوجه هستم که آیندهٔ خودکشی ممکنه تق و لق باشه و شاید خدا منو ببخشه و خلاصه قسر در برم و به آرامش برسم ، ولی اگر بخشیده نشم چی ؟ » این افراد به نیمهٔ تاریک لیوان دقت بیشتری میکنن . آیندهٔ تاریکِ خودکشی رو بیشتر نگاه میکنن و کلن به نوعِ آینده های خودکشی یا زندگیِ سخت ، دقت بیشتری میکنن .

پس اگر عقگرایی بر تجربه و حواس پنجگانه غالب باشه :

در نتیجه ، زمانِ آینده رو جدی تر میگیریم پس اگر بر حسب عقلگرایی جلو بریم احتمال اینکه زندگیِ سخت رو انتخاب کنیم بیشتره . زندگیِ سخت رو انتخاب میکنیم ، ولی نه بخاطر ساده تر بودنِ لحظه هاش ! بلکه بخاطرِ ساده تر بودنِ آیندهٔ احتمالیش .

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

خب . اینم از آخرین قدم :

عقلگرا ها زندگیِ سخت و پر از غم و غصه رو به خودکشی ترجیح میدن ، پس مجموعاً زندگی کردن رو بخاطر آیندهٔ خوبِ احتمالیش ساده تر میبینن . پس خودکشی براشون سخت تره و خودکشی براشون روحیهٔ سرسختانه تری میطلبه .

تجربه گرا ها و افراد متکی به حواس پنجگانه ، مجموعاً خودکشی رو ساده تر میبینن . پس زندگی با شرایطِ غم و اندوه براشون روحیه سرسختانه تری میطلبه .

Mr.M

یکشنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۳ 14:31

نتیجه نهایی شورا رو امروز گرفتم .

6 ماه معافیت موقت گرفتم . این ینی مثلن و حدوداً تا انتهای اسفند . نمی‌دونم زمان معافیت از چه تاریخی شروع شده . از مسئولی که نتیجه رو گرفتم پرسیدم که بعد از شیش ماه میشه معافیت دائم گرفت ؟ گفت معمولاً نمیدن و خیلی نادره که بدن ! بعدش پرسیدم که این ۶ ماه از کلِ سربازی کم میشه ؟ طبق انتظاری که داشتم ، گفت : نه . فقد شیش ماه استراحت می‌کنی .

در برگشت به خونه ، تو اینترنت زدم که آیا میشه در حین معافیت موقت ، کنکور داد و دانشگاه رفت ؟ پاسخ این بود که بله . میشه .

پس اگر دفعه بعدی هم معافیت شیش ماهه بگیرم ، میتونم کنکور رو شرکت کنم و دانشگاه هم برم و معافیت تحصیلی بگیرم . ولی پیگیری میکنم که ببینم آیا میشه هفت ماهه هم معافیت موقت گرفت یا خیر .

تاریخ شروع معافیت موقت : 1403/07/04 .

Mr.M

یکشنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۳ 7:34

یادم باشه درمورد اینکه « آیا خودکشی کردن روحیه بیشتری میخواد یا به زندگی ادامه دادن ؟ » یه پست بذارم . دیشب قبل خواب خیلی بهش فکر کردم و نتیجه جالبی گرفتم ولی حال نداشتم هیچ کجا بنویسم چون خوابم میومد و چشمام داشتن بسته میشدن .

Mr.M

شنبه چهاردهم مهر ۱۴۰۳ 22:39

امروز نرفتم بهداری . فردا میرم ایشالا . خدا کنه اذیت نکنن و اون اتفاقی که پیشبینی میشه بیفته ، بیفته !

امروز بنظرم نسبتاً خوب حساب بشه . دوتا از خاله هام اومدن خونمون . فقد خودشون . بزرگ ترین خالم و کوچیک ترین خالم . با اینکه مامانم به شدت رو مخم بود و دیروز باهاش دعوام شده بود ، ولی مجموعاً حالم خیلی بد نشد . البته صبح حالم واقن بد بود .

دوتا خالم و مامانم سبزی گرفته بودن و اومدن خونه که پاک کنن .

نسبتاً خوب قرآن خوندم و بنظرم روی کنترل روانم هم تاثیر نسبتاً خوبی داشت . سعی میکنم هر روز قرآن خونده بشه . علی الخصوص صبح زود .

فردا سعی میکنم بهتر از امروز باشم .

و یک ساعت و پنج دقیقه فلن خوندم . می‌خوام یک ساعت دیگه هم اضافه کنم . 🔥

خدایا منو به زانو ننداز دیگه . و لطفاً کاری نکن که فردا مجبور به کارِ خیلی منفی ای بشم توی بهداری انتظامی . نمیخوام بمیرم 🥲 . خدایا نمیخوام بمیرم .... میدونم که درکم می‌کنی ، ولی من رفتارت رو نمیتونم درک کنم . فقد یه اطلاعات کلی درمورد حکمتِ محض بودنت دارم .

خدایا بذار بدوعم و حداقل برای چند دقیقه زمین نخورم . نمیخوام قبل از دویدن زمین بخورم و آرزو به دلِ دویدن باشم 🥲 .

Mr.M

شنبه چهاردهم مهر ۱۴۰۳ 8:5

فضیلت و برتری به میزان پاداش خداست . و پاداش خدا متناسب با عمل و عقله . عقل ینی معرفت از کاری که برای خدا انجام میدیم ؛ ینی مثلن اینکه حکمت چراییِ بخشش رو بدونیم و درک کنیم . وقتی میفهمیم که چرا باید با دیگران بخشنده رفتار کنیم ، اینکه به چه افرادی و با چه میزانی و چه نوع بخششی رو باید داشته باشیم پی می‌بریم و کارمون عقلانی و درجه یک انجام میشه . دیدید یه سری مذهبیارو که از روی هیجان میرن یه پولی رو میدن به یه فقیر ، در حالیکه خودشون هیچی ندارن بخورن و وقتی بهشون غذا نمی‌رسه به اطرافیانشون بد و بیراه میگن و الکی گیر میدن ؟ اونا کمیت رو رعایت میکنن ولی اصلِ کیفیتِ کاریشون و در واقع میزان عقلشون ، در حدیه که چیز زیادی از معنویت گیرشون نمیاد و خیلی به خدا نزدیک نمیشن .

🌹🌹🌹🌹🌹

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ اَلْأَحْمَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ اَلدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فُلاَنٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِينِهِ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ كَيْفَ عَقْلُهُ قُلْتُ لاَ أَدْرِي فَقَالَ إِنَّ اَلثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ اَلْعَقْلِ إِنَّ رَجُلاً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ يَعْبُدُ اَللَّهَ فِي جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ اَلْبَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ كَثِيرَةِ اَلشَّجَرِ ظَاهِرَةِ اَلْمَاءِ وَ إِنَّ مَلَكاً مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ مَرَّ بِهِ فَقَالَ يَا رَبِّ أَرِنِي ثَوَابَ عَبْدِكَ هَذَا فَأَرَاهُ اَللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ فَاسْتَقَلَّهُ اَلْمَلَكُ فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنِ اِصْحَبْهُ فَأَتَاهُ اَلْمَلَكُ فِي صُورَةِ إِنْسِيٍّ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنِي مَكَانُكَ وَ عِبَادَتُكَ فِي هَذَا اَلْمَكَانِ فَأَتَيْتُكَ لِأَعْبُدَ اَللَّهَ مَعَكَ فَكَانَ مَعَهُ يَوْمَهُ ذَلِكَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ اَلْمَلَكُ إِنَّ مَكَانَكَ لَنَزِهٌ وَ مَا يَصْلُحُ إِلاَّ لِلْعِبَادَةِ فَقَالَ لَهُ اَلْعَابِدُ إِنَّ لِمَكَانِنَا هَذَا عَيْباً فَقَالَ لَهُ وَ مَا هُوَ قَالَ لَيْسَ لِرَبِّنَا بَهِيمَةٌ فَلَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ رَعَيْنَاهُ فِي هَذَا اَلْمَوْضِعِ فَإِنَّ هَذَا اَلْحَشِيشَ يَضِيعُ فَقَالَ لَهُ ذَلِكَ اَلْمَلَكُ وَ مَا لِرَبِّكَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا كَانَ يَضِيعُ مِثْلُ هَذَا اَلْحَشِيشِ فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَى اَلْمَلَكِ إِنَّمَا أُثِيبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ

سليمان‌ديلمى می‌گويد خدمت امام صادق عليه‌السلام عرض كردم: فلانى در عبادت و ديانت و فضيلت، چنين و چنان است.
فرمود: عقلش چگونه است‌؟
عرض کردم: نمی‌دانم!
حضرت فرمودند: پاداش به اندازه‌ی عقل است!
همانا مردى از بنى‌اسرائيل، در يكى از جزاير دريا كه سبز و خرم و پر آب و درخت بود، عبادت خدا می‌كرد. يكى از فرشتگان از آنجا گذشت.
و عرضه داشت: پروردگارا! مقدار پاداش اين بنده‌ات را به من بنما!
خداوند به او نشان داد؛ و او آن مقدار را كوچک شمرد.
خداوند به او وحى فرمود: همراه او باش!
پس آن فرشته به صورت انسانى نزد او آمد.
عابد پرسید: تو كيستى‌؟!
فرشته گفت: مردى عابدم! چون از مقام و عبادت تو در اين مكان آگاه شدم، نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا كنم!
پس آن روز را با او بود؛ چون صبح شد فرشته به او گفت: جاى پاكيزه‌اى دارى؛ و فقط‍‌ براى عبادت خوب است!
عابد گفت: اينجا يک عيب دارد!
فرشته گفت: چه عيبى‌؟!
عابد گفت: خداى ما چهارپایى ندارد؛ اگر او خرى ميداشت، در اينجا می‌چرانیديم؛ به راستى که اين علف، از بين می‌رود!
فرشته گفت: پروردگار كه خر ندارد!
عابد گفت: اگر خرى می‌داشت، چنين علفى تباه نمی‌شد!
پس خداوند به فرشته وحى فرمود: همانا او را به اندازه‌ی عقلش پاداش می‌دهم!

کافی جلد۱ صفحه۱۱
الجزء الأول كِتَابُ اَلْعَقْلِ وَ اَلْجَهْلِ

Tags :

#احادیث زیبای زندگی

Mr.M
1 2 3 4 5 Next
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Tags
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم