پنجشنبه سی و یکم خرداد ۱۴۰۳ 23:3

می‌خوام سوره جن رو دوباره مداوم بخونم . روزی یک بار . حداکثر هم دوبار در روز . چون این سوره رو روان میخونم و خواص و اثرات زیادی داره انتخابش کردم .

حاجت هایی که با خوندن این سوره از خدا طلب میکنم و می‌خوام بهشون برسم :

دیدن پیامبر در خواب / باز شدن هفت چاکرا علی الخصوص چاکرای آجنا / راحتیِ گذر زمان در سربازی / دور شدن از گناه ها علی الخصوص خ.ا / درمان اختلال وسواسی_جبری و اختلال خیال‌پردازی ناسازگار و اضطراب اجتماعی و افسردگی و میسوفونیا / رسیدن به کسی که در ذهنم هست و خوشبختی با اون شخص در این دنیا و دنیای پس از مرگ جسم .

Mr.M

چهارشنبه سی ام خرداد ۱۴۰۳ 23:38

اکس پی ژاپنیم به 23590 رسید توی دوولینگو . آمار خوبیه نسبتاً . فردا یونیتِ جدید رو شروع میکنم و باید قلم و کاغذ بقل دستم باشه که کلمه های جدید رو یادداشت کنم .

هر موقع که نمی‌خوام یونیت جدید شروع کنم ، میرم توی قسمت بدست آوردن قلب . اونجا بازی میکنم ، حتی اگر قلبام پر باشن . چون اونجا درس ها خیلی خوب دوره میشن .

ای کاش میتونستم عکس پروفایلم رو عوض کنم . بخاطر اشتباهی که اول بازی کردم دیگه نمیتونم هیچ عکسی از گالری بذارم و مجبورم آواتار درست کنم با شکلک های بازی . جالبه که هیچ تدبیری در قبال این باگ در نظر گرفته نشده . کسی که اول بازی به دوولینگو اجازه دسترسی به گوشی نده ، دیگه هیچ وقت نمیتونه عکسی بذاره روی پروفایلش بجز آواتار های بازی .

Mr.M

چهارشنبه سی ام خرداد ۱۴۰۳ 23:11

امروز رفتم سرباز کارت بگیرم . ساعت ۱۲:۲۷ دقیقه بود . دیدم درو بستن دیگه ! در حالیکه ۱۲:۳۰ دقیقه باید کارو تموم کنن و درو ببندن . حروم زاده هارو می‌بینید ؟ 🙂 حالا عیب نداره . فردا میگیرم . ساعت شروع کارشون ۶:۳۰ دقیقه هستش . شیش و چهل دقیقه میرم اونجا . نزدیک هم هست و پنج دقیقه ای سریع میرسم .

Mr.M

سه شنبه بیست و نهم خرداد ۱۴۰۳ 22:22

برای فردا :

خرید کلومیپرامین از اونجایی که منشی دکتر گفت داره

رفتن به آرایشگاه مردونه برای زدن مو با دوازده میلی و یا شاید یه سایز دیگه ( برای سربازی )

حموم رفتن

گرفتن ناخن دست و پا

🌹🌹🌹🌹🌹

فردا سعی میکنم بهتر از امروز باشم . خدایا ، بهم آرامش بده و خیالم رو راحت کن از مشکلات 🥺 . دوستت دارم 🫂 .

🌹🌹🌹🌹🌹

راستی زینک و ویتامین ب ۱ رو بهتره از فردا دوباره بخورم که حروم نشه .

قرص زینک : زینک + ویتامین B1 + ویتامین B2 + ویتامین B3 + پنتوتئیک اسید + فولیک اسید + بیوتین + ویتامین B6 + ویتامین B12 + ویتامین C .

🌹🌹🌹🌹🌹

یادم نره فردا اشتباهی ناهار بخورم ؟!

🌷🌷🌷🌷🌷

دوولینگوی ژاپنی رو خیلی دوس دارم پیشرفت بدم . خدا کمکم کنه ❤️ .

خدایا ؟ توی این روزهای سخت کمکمون کن 🧡 .

Mr.M

سه شنبه بیست و نهم خرداد ۱۴۰۳ 20:18

برای تغییر حال و احوالم و به پیشنهاد داداشمون 3kat ، گفتم بذار یه پست درمورد دوولینگو بذارم .

دوولینگو یه برنامه انگلیسی برای یادگیری زبان های مختلفه . هر زبانی ، بجز فارسی ! فارسی توش نیست بخاطر تحریم ها . پس هر زبانی که میخواین یاد بگیرید رو باید با زبان پیش فرضِ دیگه ای یاد بگیرین . من با انگلیسی دارم ژاپنی رو یاد میگیرم . عربی رو هم به عنوان مکمل دارم با انگلیسی جلو میبرم .

دوولینگو واقن محیط جذابی رو ایجاد کرده که با کمترین زحمت ، بهترین بهره وری رو داشته باشیم . فالوور ها میتونن ایموجیِ قلب برای پیشرفت هامون که براشون گزارش میشه بفرستن ، بعضی اکانت ها میتونن حرف برای فالوور ها و پیغام متنی بذارن و بقیه ، لایک کنن یا کامنت بذارن زیر متنش .

تکرار زیاد و متنوع تمرین ها ، یادگیری زبان رو توی ذهنمون خیلی خوب ثبت می‌کنه و گرامر و بخشی از لغات جدید ، توی قسمت بالای درس ها ذخیره و نگهداری میشه که اگر خواستیم راحت بهش رجوع کنیم .

به شخصه خیلی از این برنامه استفاده کردم و محیط رقابتی ای که داره ، محرکِ قدرتمندی برام بود . الان مجموع اکس پی هام ، 100 هزار رو رد کرده و دستاوردای داخل بازیم هم خیلی خوب جلو رفتن . اگر یه سری دستاورد درون بازی بدست بیاریم ، بهمون الماس میده که برای خریدِ قلب به کار میاد . قلب هم مشخصه که برای ادامه دادنِ بازی هستش . در واقع اگر یه سوال رو اشتباه جواب بدیم ، یه قلب از پنج قلبمون کم میشه ، که این کمبود رو میشه با سه تا چیز جبران کرد : خرید قلب با الماس / بازی کردن های اضافهٔ خاص و گرفتن قلب از این طریق / خریدن اکانت وی آی پی ( که قلب بینهایت میده ) .

توی این برنامه ، به همه جوانب فکر شده . مثلن وقتی نمیریم توش و بازی نمی‌کنیم ، برای گوشیمون نوتیف می‌فرسته . و اگر هر روز حتی یک مرحله بریم ، به day streakمون یکی اضافه میشه . اگر روزی یک مرحله حداقل نریم ، دی استریک رو نمی‌گیریم و اگر این اشتباه رو چند بار پشت سر هم تکرار کنیم ، دی استریکمون صفر میشه ! و اگر صفر بشه ، دوباره باید از اول بریم دی استریک جمع کنیم . دی استریک ، خفن بودن رو نشون میده و اینو به ما می‌رسونه که فلان اکانت ، چقدر به اکانتش سر میزنه و پیگیر یادگیری هست . خلاصه مثل تراز قلم چی میمونه ! 😁 البته مجموعِ اکس پی هم مثل تراز قلم چی میمونه و چند تا معیار توی این بازی هستن که اهمیت زیادی برامون دارن .

🌹🌹🌹🌹🌹

توی این بازی ، خیلیا هستن که چند تا زبان یاد میگیرن . حتی هستن کسایی که سی تا زبان رو همزمان یاد میگیرن ولی زیاد نیستن . به هر حال ، وقتی من این اشخاص رو میبینم و فالو میکنم و آمارشون رو نگاه میکنم ، انگیزه میگیرم که زبان های بیشتری رو یاد بگیرم و به پیشرویم در ژاپنی و عربی هم ادامه بدم .

اینجا کسی هست که دوولینگو بازی کنه ؟ قبلن یه دوستی بود که چینی یاد می‌گرفت . نمی‌دونم هنوز میاد اینجا یا نه .

Mr.M

سه شنبه بیست و نهم خرداد ۱۴۰۳ 20:2

امروز دومین روزیه که ناهار نخوردم . واقن گشنمه ولی می‌خوام لاغر شم . منی که درست ورزش نمیکنم ، حداقل باید کمتر بخورم !

🌹🌹🌹🌹

بابام بخاطر نگهداری از بابابزرگم چندین روزه که سر کار نرفته و منطقاً درآمدمون کمتر شده و امروز که میخواستم کلومیپرامین بخرم ، واقن خجالت می‌کشیدم که بگم کارت خریدو بدین . البته از لحنم نمیشه خجالت رو متوجه شد . شاید مشکل مالی نداشته باشیم آنچنان . نمی‌دونم مشکل مالی ای هست یا نه ، ولی به هر حال بخاطر وضعیت فعلی ، نمیخوام هیچ درخواستی بکنم .

🌹🌹🌹🌹

از شنبه هفته بعد باید برم سربازی . خدا کمک کنه این دوران سربازی ، کنکور ، و دانشگاه به خوبی طی بشه ، در حالیکه حال روحی و جسمیم مساعد شده باشه . از زندگیم خیلی عقب افتادم و این منو خیلی غمگین کرده . نمیخوام به مشکلات فکر کنم چون خسته شدم از کمبودِ انرژیِ مثبت . اگر انرژیم رو پایین نگه دارم ، نمیتونم حتی راحت بیدار بمونم . پس نباید عواملِ ناراحت کننده رو در ذهنم مرور کنم و اونارو باید با فکرای مثبت بپیچونم .

امروز که قسمت یک و دوی سریال فلیبگ رو دیدم ، خیلی حالم بهتر شد . نسکافه هم خوردم و این حال خوب ، دو چندان شد . ولی به هر حال این حالِ خوب فروکش کرد و الان خنثی هستم .

ژاپنی رو ادامه دادم و نزدیک نهصد تا اکس پی اضافه کردم .

همستر رو هم ادامه دادم و الان قصدم اینه که از اپیک بالاتر برم و وارد لیگ بعدی بشم و بعدش برم پولارو دوباره خرج کنم .

توی پست بعدی درمورد دوولینگو خواهم نوشت .

Mr.M

سه شنبه بیست و نهم خرداد ۱۴۰۳ 19:52

مامانبزرگم بدنش عفونت کرده . عفونت در ناحیه مجاری صفراوی . سنگش رو برنداشتن هنوز و عفونت کرده . علت برنداشتن اینه که قلبش ضعیفه و مشکل قلبی هم داره و نمیشه با خیال راحت بیهوشش کرد . خیلی ماجرا پیچ خورده 😑 . باورش سخته که تا همین یکی دو هفته پیش ، مشکلمون بابابزرگم بود و حتی نمیتونست راه بره . ولی الان می‌تونه راه بره ، اما مامانبزرگم که مواظبتش میکرد رفته زیر عمل و اوضاعش وخیم شده . 🥲

حس بدی به اوضاع دارم چون هذیان گویی های بلند بلند کرده توی بیمارستان و بهش آرامبخش زدن که بخوابه . عمم واقن خسته شد توی این چند وقت که می‌ره بیمارستان . الان که هذیان گویی مامانبزرگم شروع شده ، ظاهراً دیگه گریش گرفته از پیچیده شدنِ ماجرا . فقد بخاطر یه صفرا اینطوری شد !

Mr.M

دوشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۳ 23:33

صبح که شد باید کلومیپرامین بخرم چون تموم شده .

ناهار هم نباید بخورم .

همه کارای اصلی و فرعیم تا قبل از ساعت ۱۴ باید انجام داده باشم .

همین .

Mr.M

دوشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۳ 17:45

امروز متوجه شدم که وضع چاق شدنم یکم حالت بحرانی گرفته . شکمم چاق شده ، باسنمم متناسب با شکمم بزرگ شده . این وسط دستام و پاهام معمولی هستن و مثل شکم و باسنم بزرگ نشدن . این نافرم بودن ، وقتی دولا میشم منو شبیه اردک می‌کنه و وقتی راه میرم باید شکمم رو بدم داخل که عجیب بودنش بخوابه .

بنابراین ناهار خوردنو میذارم کنار برای یه مدتِ کوتاه . وقتی سربازی برم ناهارمو میخورم احتمالاً ، چون خیلی خسته میشم اونجا و این خستگی برای لاغر شدنم کافیه .

امروز اولین روزی میشه که ناهار رو رسماً نمی‌خورم . شانسی ناهار نخوردم و این اتفاق باعث شد یادم بیاد که ناهار نخوردن خیلی بد نیست . جای ناهار میشه یه چیز شیرینِ کوچیک مثل شیرینی خورد که فقد ته معدمونو بگیره و سرگیجه نگیریم . من راحت میتونم غذا نخورم و استقامتم توی این حوزه خیلی زیاده .

نتیجه این میشه که حتی اگر لازانیا داشتیم برای ناهار ، بازم نمیخورمش و این عادت رو سعی می‌کنم ترک نکنم توی این چند روزِ قبل سربازی .

🌹🌹🌹🌹🌹

امروز رفتیم بیمارستان ملاقات مامانبزرگم . حالش بهتر بود خداروشکر . دردش کم بود و یکم سرحال میزد . چند روز دیگه هم باید بمونه توی بیمارستان و بعدش عمل کنه کیسه صفراشو دربیاره . ظاهراً نمیشه کیسه صفراشو نگه داره و دکترا مجبور شدن در بیارنش . ولی بخاطر مشکل قلبیش ، یکم این عمل عقب میفته .

هزینه های بیمارستانش خیلی زیاده ! می‌خوان از دایی بابام که برادر مامانبزرگم میشه قرض بگیرن . مجموع عمل ها و شب های بستری در بیمارستان ها ، شاید به یک میلیارد برسه 🥲 . آخه عمل قلب هم براش پیش اومد توی این چند روز .

🌹🌹🌹🌹🌹

Mr.M

یکشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۳ 23:24

فردا می‌خوام برای اولین بار ، هم همهٔ کارای فرعی و هم کارای اصلی رو انجام بدم .

کارای اصلی ، سه ساعت مطالعن . کارای فرعی هم انجام مدیتیشن و خوندن قرآن و دوولینگو بازی کردن و ایناس .

خیلی ام دوست دارم فردا جوشن کبیر بخونم . شاید ظهر که مامانم خوابیده برم جوشن کبیر رو که طولانی هست بخونم . چرا صبح زود نمیخونمش ؟ چون می‌خوام اول قرآن رو بخونم که مطمئن بشم خونده شده . اگر اول دعارو بخونم ، ممکنه قرآنو بپیچونم . خودمو میشناسم 🥲😅 .

کتابهایی که فردا خونده میشنو میگم . هر کدوم یک ساعتن و اگر لازم بشه ، بیشتر از یک ساعت . ولی حداقل یک ساعت : خون آشام های آشنا / عادتهای اتمی / نهج البلاغه .

🌹🌹🌹🌹🌹

خدایا ؟ دوستای منو بهشون کمک کن موفق بشن 🧡 . منم کمک کن . دوستت دارم . ولی خیلی سخت داری آزمایشم می‌کنی 🥲 . اعصابم نابود میشه ولی رشد میکنم ! خب این درسته که خوبه ، ولی بنظرت شدتش زیاد نیست ؟ 😢 میشه خفیف تر کنی آزمایشاتو ؟ 💔

راستی ! دعوایی که امروز شد ، ناشی از قرآن نخوندن در چند روز متوالیه . من هر وقت قرآن رو میخونم ، ناخودآگاه اوضاع اطرافم متلاطم نمی‌مونه و سریع همه چی حل میشه . جالبه که انقدر زیاد تاثیر داره . شاید خدا امروز میخواست بهم بگه که : مبین ؟ منو فراموش کردی ؟ یادت رفته روزای خوبی که با دوست داشتنم برات رقم زدم ؟ ( من : 😔 )

خدایا ، لطفن منو ببخش 💔 . من نباید عصبی بشم . آدمای بد نباید منو عصبی کنن . خدایا ؟ لطفن کمک کن بهت نزدیک شم . فردا سعیمو میکنم . ای کاش خیلی محکم هوامو داشته باشی ❤️ .

Mr.M

یکشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۳ 22:48

انقد اعصابم بخاطر این آدمِ مثلن مادر خرد شد که انرژیم تموم شد و الان روی تخت ، یک ساعته که دراز کشیدم و جاهای مختلف میچرخم 😢 . خیلی هفت خطن این پدر و مادر.

Mr.M

یکشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۳ 13:23

امروز رفتم پلیس به اضافه ده که ببینم سربازی رو کجا افتادم . توی دلم دعا میکردم که توی شهرمون بیفتم . حتی اگر مکان دوری از خونمون میفتم ، اون مکان حداقل توی شهر خودمون باشه . آقایی که پشت باجه بود نتیجه رو روی کاغذ بهم داد و کارم باهاش تموم شد . برگه رو دیدم و متوجه شدم که توی شهر خودمون افتادم و اتفاقاً نزدیکای خونمون . توی نشان زدم و دیدم با ماشین ، حدوداً ده دقیقه فاصلست . با اتوبوس هم « پنج ایستگاه » و ۱۷۸۰ متر پیاده روی فاصلست . ایستگاه اتوبوس هم سر کوچمونه . نیروی انتظامی افتادم آموزشیِ سربازیو و نیروی انتظامی یکم شخمیه ، ولی حداقل نزدیک خونمونه و خارج نمیشم از استانمون .

از خوبی های ماجرا اگر بیشتر بخوام بگم ، به این میتونم اشاره کنم که معافیت از رزمی که سال ۹۹ گرفتم ، هنوز هم باقی مونده بود و نسوخته بود . جالبه که برای این دفعه هم دکتر برای سربازی رفتم ، ولی بهش گفتم طوریم نیست و اونم منو ارجاع نداد به بیمارستان برای اطمینان از صحتِ ماجرا . ولی نتیجه ای که این دکتر در امسال ثبت کرد ، عملاً بی تاثیر بود و معافیتی که قبلن داشتم رو لحاظ کردن .

معافیتی که برام ثبت شده ، معاف از رزم بخاطر بیماری وسواس فکری هستش که سال ۹۹ براش اقدام کردیم . اون موقع می‌خواستم معافیت دائم بگیرم که نشد و معاف از رزم شدم .

راستی کارت ایثار گری پنج درصد هم دارم که می‌تونه روی مدت زمان سربازی تاثیر بذاره .

روی هم رفته اوضاع خیلی خوبه . تک فرزند بودنمم باید بهشون بگم که مدت سربازی ، بازم کمتر شه .

معاف از رزم بخاطر بیماری OCD

کارت ایثارگری پنج درصد

تک فرزندی

( تک فرزند بودنم باعث معافیت دائم نمیشه چون با این سنی که دارم ، اختلاف سنیم با پدرم خیلی زیاد نیست از دید نظام وظیفه . من ۲۳ سالمه و پدرم باید مثلن هفتاد سالو رد کرده باشه که معافیت دائم بگیرم . عملاً پدرم باید در حد پدربزرگ باشه که اینا رضایت بدن 😂 . )

Mr.M

شنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۳ 23:54

بچه ها ، بنظرتون همستر کامبت و بازیای مشابه اون حرام هستن یا نه ؟

به خودمون لزوماً آسیب نمی‌زنیم و به بقیه هم آسیبی نمی‌زنیم . اگرم آسیبی بزنیم ، مقدار کیفی و کمیش ، از خیلی از درآمد زایی های شرعی کمتره .

سوال من اینه که ۱_ آسیبی به جسم و روحمون می‌زنیم یا نه ؟ ۲_ به دیگران آسیبی می‌زنیم یا نه ؟ ۳_ اگر با درآمدش بخواییم کتاب و لباس بگیریم ، بازم حرامه یا نه ؟ من نمی‌خوام کار پیچیده ای بکنم ! همرو میرم کتاب و لباس میگیرم ! اصلن هدفمم همین بود . نمیخوام کار حرام یا کار شبهه داری بکنم باهاش .

بنظرتون درموردش انعطاف پذیر باشیم یا نه ؟

​​​​​​

Mr.M

شنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۳ 2:39

دیشب رسیدیم به باغ خالمینا . امشب ، شب دوم میشه که اینجاییم .

اونجوری که فکر میکردم پیش نرفت .

گیلاس و گوجه سبز چیدیم . خودمم آلبالو خوردم .

کار تأثیرگذاری نکردم اینجا .

کارای مثبتی که توی لیستم بود رو هم نکردم . امشب شب دومه که بجز صبح ، شبم مسواک نمیزنم .

ژاپنی رو در حدی که فریز نخورم بازی کردم .

🌹🌹🌹🌹

یکم دلگیر بودم . حس تنهایی میکردم اینجا . کسی نبود باهم صحبت کنیم . فقد دخترِ دختر خالم بود که امشب یکم حرف زدیم . یه آخوندک توی خونه بود که رفتیم توی بالکن ولش کنیم . اونجا بود که کم کم سر صحبت باز شد چون آخوندکه خشک شده بود و نمی‌خواست بال بزنه بره پی کارش 😁 . منم ترسم ریخت و آخوندکه رو آوردم روی دستم . ولی بجز چند قدم راه نمی‌رفت . آخر سر گذاشتیمش یه جایی توی همون محوطه ، ولی خب تکون نخورد خیلی و توی همون حالت خشک شد انگار 😅 . شاید خوابش میومد . راستی حشرات هم می‌خوابن ؟ 🤔

🌹🌹🌹🌹

خدایا ، هوامونو داشته باش لطفن 🥺 . کمکمون کن که به خودمون کمک کنیم 🧡 .

خدایا ؟ چرا سعی میکنم آدم خوبی باشم ( و شاید واقن آدم خوبی باشم ) ، ولی با این حال هیچ کس توی واقعیت کنجکاو نمیشه که بخواد اسرارم رو به عنوان یه دوستِ بی طرف ( نه اینکه فوضولی کردنش بیشتر باشه ) بدونه ؟ چرا بقیه باهام لجن ؟ من که فقد دنبال رعایت عدالتم 🥲 . نمیتونم ملاحظه کنم وقتی که حتی با شوخی کردن حق کسیو بخورن ، یا کسیو مسخره کنن ، یا پشت کسی غیبت کنن و بهش بخندن 🥲 . ویژگیهای خوب آدمو منفور می‌کنه . البته قبل از منفور شدن ، بخاطر اینکه یکی مثل منو طرد میکنن ، کم کم اعصابم خرد میشه و واکنش های نسبتاً تکانشی نشون میدم و تیر خلاص رو میزنم که کلن منو بذارن کنار . کسی صادقانه دوسم نداره توی واقعیت .

اخلاقِ منو آدمای مهم ولی غریبه دوست دارن ، ولی کسایی که باهاشون بودم و باید منو بشناسن ، اصلن هیچی از من نمیشناسن و اصلنم کنجکاو نیستن درد و دلی از من رو بشنون . من طی زندگیم شاید خیلی سعی کردم که درد و دل کنم ، ولی همون اول متوجه شدم که این آدما برای حرفای من ساخته نشدن . من اگه درمورد چیزای بزرگ حرف بزنم منو مسخره میکنن یا نیشخند میزنن ولی با جملاتشون طوری وانمود میکنن که انگار حرفمو دوست دارن و باور دارن . جالبه که هر دو گروه فک میکنن من احساسی ندارم و اهدافمم حاصلِ بی فکر بودن و بی منطق بودنمه .

از من چرا بدشون میاد ؟

۱_ چون مو رو از ماست میکشم بیرون و از حرفاشون ایراد میگیرم و الکی کله تکون نمیدم که چرت و پرت بگن و به چرت و پرتشون افتخار کنن .

۲_ چون نمیخوام کسی به کسی آسیب روانی بزنه . بدم میاد یه نفر به شکل سادیستیک ، به روح و روان یه نفر حمله می‌کنه و از ناراحت کردنش لذت می‌بره . با این افراد ، با کنایه های سنگین و تخریب کننده حرف میزنم اگر این کارو بکنن یا بخوان بکنن .

۳_ چون با هر کسی نمیجوشم . با ۸۰ درصد آدما خیلی نمیجوشم و موضوع مشترکی برای حرف پیدا نمیکنم . پس منو بی حرف و بی فکر میبینن و به مرور جدا میشن از من .

۴_ چون احساساتم رو درست نمیتونم نشون بدم و خجالت میکشم 😢 . همین امشب خجالت می‌کشیدم که با دختر دختر خالم حرف بزنم ( کلاس نهمه و امتحانات نهم رو میده و این پایه دیگه تموم شده عملاً ) .

۵_ چون وسواس فکری و افسردگی و اضطراب دارم و بقیه منو عجیب میبینن بخاطر بعضی خنده ها یا حرفای بی مورد و شاید عجیبم . ولی کارای عجیبم ناشی از حس تنهاییه . انسان اجتماعیه و وقتی اصلن توی اجتماع نباشه ، منطقاً سالم نمی‌مونه به هیچ وجه .

شاید چیزای دیگه هم باشه ، ولی مهماش اینان .

خدا جانم ؟ حوصله ندارم دیگه 🥲 . منو زجر نده با شرایطی که جلوی پام قرار میدی و منم مدیریت نمیکنم ! حال ندارم . خودت می‌دونی دقیقاً چه حسی دارم . ببین که چقدر خسته شدم و ازت کمک می‌خوام ؟ ببین که چقدر دوستت دارم ؟ ببین که چقدر خسته شدم ؟ من ازت کمک می‌خوام و اگر کمکم نکنی ، دیگه مبینی نمی‌مونه که تلاش نکنه . می‌دونم که حواست هست ، ولی اینو گفتم که ویژه تر حواست باشه . ولی اگرم منو بیشتر زجرکش کنی ، اینو بدون که من دوستت دارم 🫂 .

Mr.M

شنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۳ 0:18

فردا ظهر که بشه ، از باغ خالمینا فک کنم راه بیفتیم بریم سمت خونمون . دو ساعتی توی راهیم تقریباً .

ولی خب احتمالاً پس فردا بتونم برم پلیس به اضافه ده . چون پلیس به اضافه ده تا وسطای ظهر بازه و ما اون موقع نرسیدیم اصلن .

خدایا ، میشه کاری کنی شهر خودمون بیفتم ؟ هم شهر خودمون و هم اونجایی که الان توی ذهنمه 🥲 . می‌دونم پر رویی محسوب میشه ، ولی من نمی‌خوام زندگیم خیلی سخت و جنون آمیز بشه . من می‌خوام بیماری های روانیم درمان بشن ؛ نمیخوام دیوونهٔ خل و چل بشم توی یه برهه ای . یه کاری کن هم اذیت شدنم افسارگسیخته به نظر نیاد ، و هم به چیزای مثبتی که می‌خوام برسم و اون چیزای مثبت ، تداخلی در اتفاقاتِ خوبِ دیگه به وجود نیارن . می‌خوام به خواسته هام برسم ، ولی در حالتی که به خوشبختیِ مادی و معنوی به صورت همزمان رسیده باشم . به هر حال دوستت دارم 🥲🥺 .

Mr.M

چهارشنبه بیست و سوم خرداد ۱۴۰۳ 2:2

بعد از تموم کردن دوتا کتابی که در حال خوندنشون هستم ، خیلی دوس دارم :

دنیای سوفی ، ترجمه « مهرداد بازیاری »

DSM5-TR ، ترجمه « مهدی گنجی »

رو بگیرم .

Mr.M

چهارشنبه بیست و سوم خرداد ۱۴۰۳ 0:53

روزی که گذشت گناهی مرتکب شدم که ناامید کننده بود ، ولی در عوض بجز ورزشی که نکردم ، همه کارها رو انجام دادم و جبران کردم اون اشتباه رو . خدایا ؟ ببخش منو 😢❤️ .

خدایا ؟ امروز جبران کردم و قرآن و آیة الکرسی خوندم ، مدیتیشن رفتم ، دو ساعت خوندم ، دوولینگو رو ادامه دادم و هزار تا اکس پی گرفتم با ژاپنی ، لغات ژاپنی وبلاگم رو دوره کردم و خوندم و کلن نسبت به روز های پیشینِ نزدیک ، بهتر بود . خدایا ، اشتباهاتم رو کمتر کن و کارهای مفیدم رو زیاد تر کن .

اللهم ارنی الاشیاء کما هی 🫂 .

خدایا دستمون رو بگیر 🧡 .

Mr.M

سه شنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۳ 18:51

توی دوولینگوی ژاپنی ، حدوداً هزار تا رفت رو اکس پیم . راستی کلمات رو دوباره توی وبلاگم خوندم و دوره کردم . نسبتاً پربار بود .

اگه هر روز هزار تا اکس پی بگیرم توی ژاپنی ، حدوداً یک ماه دیگه ژاپنی میرسه به ۵۰ هزار . البته کمی کمتر از یک ماه بنظرم .

🌷🌷🌷🌷

الان بریم قرآن . بعدش مدیتیشن . بعدش یک ساعت قرآن . بعدش یک ساعت عادتهای اتمی .

بعد از شامم نمی‌دونم چطور برخورد میکنم با خودم ! اگر مسالمت آمیز برخورد کردم ، احتمالاً کارای دیگه هم میکنم .

Mr.M

سه شنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۳ 1:14

لغات دوولینگو رو امروز هم خوندم . فردا برنامشو شروع میکنم ولی فقد ژاپنی رو ادامه میدم . بریم برای ترکوندن XP . فلن تا سی هزار هدفمه . هدف دومم پنجاه هزاره .

فیلمای یوتیوبم از هفته بعد شروع میکنم .

عادتهای اتمی / خون آشام های آشنا / نهج البلاغه

راستی نهج البلاغه رو چرا نمیخونم ؟ چرا گشادیم میاد ؟ باید سریع تر شروعش کنم .

Mr.M

دوشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۳ 22:10

وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ﴿۱۱۶﴾و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد گفت منزهى تو مرا نزيبد كه [در باره خويشتن] چيزى را كه حق من نيست بگويم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏ دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏ دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏ دانم چرا كه تو خود داناى رازهاى نهانى (۱۱۶)

Tags :

#قرآن

Mr.M

دوشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۳ 14:54

تا الان هیچ کاری نکردم .

چند تا کار ساده رو میشه انجام داد فک کنم :

مسواک بعد از ناهار / قرآن و ترجمه / آیة الکرسی/ دوولینگو و جزوه های وبلاگم

و اگر خونه ساکت شد ، مدیتیشن .

بعد از ظهر یک ساعت میخونم . شبم یک ساعت .

راستی دوتا کار هم نمیکنم : خ.ا و انجام درماتیلومانیا

Mr.M

دوشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۳ 1:5

پزشکی ( شهر خودمون )

تخصص روانپزشکی یه دانشگاه خوب

فلوشیپ عصب روانپزشکی

مسلط شدن به انگلیسی ، ژاپنی و روسی

مطالعه شخصی در حوزه فیزیک و فیزیک ذرات بنیادی

مطالعه شخصی در حوزه فلسفه و کتابهای فلسفه شرق

مطالعه شخصی در حوزه روانشناسی و بیماری های روانشناسی

🌷🌷🌷🌷

خودمو می‌رسونم بهتون . می‌دونم خیلی سخته ، ولی خدا بزرگتره و من هم سرسخت تر .

خدایا ، دوستت دارم 🫂 .

Mr.M

یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ 21:48

خوندن ژاپنی از طریق دوولینگو رو دوباره از امروز شروع کردم . الان پنج تا درس اول رو کلمه هاش و نکته هاش رو خوندم . خداروشکر توی «جان سخت» یادداشت کردم همه چیو .

از بدی های امروز اگر بخوام بگم : ورزش نکردم . مسواک صبح رو نزدم .

درضمن ، صبح با اینکه 60 درصد از انیمیشن مرد عنکبوتی رو که مونده بود دیدم ، ولی بعدش باز به خودم خیانت کردم و خوابیدم .

فردا دوباره تلاش میکنم که نخوابم .

🍒🍓🍒🍓🍒🍓🍒🍓🍒

فردا بهتر رفتار میکنم .

چقدر حموم روی آدم تاثیر خوب می‌ذاره ، الان واقن سبک شدم ! ولی توی ذهنم انگار خبراییه ، چون پامو تکون میدم . من تکون خوردن پام علامت محسوب میشه . نشانه اینه که توی ذهنم یه چیزی رد نمیشه . یه فکری رد نمیشه و تکرار میشه . عیب نداره ! حلش میکنیم 🙂 .

🌷🌷🌷🌷

خدایا ؟ دستمو بگیر بلند شم 🥲 . می‌خوام الان بیشتر از یک ساعت بخونم . میشه کمکم کنی ؟

راستی قبلش مسواک شب رو بزنم که یادم نره .

یاعلی ❤️ .

Mr.M

یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ 20:3

یک ساعت پیش بود تقریباً ، که از حموم اومدم بیرون . الان واقن رو ابرام . خداروشکر ❤️ .

ریشامم قبلش زدم . البته از ته نه . با شماره چهار . هرچند که شماره چهاری که این داره ، انگار فرق داره با شماره چهاری که آرایشگاه مردونه سر کوچه داره 😂 .

راستی امتحان دوستمم بخیر گذشت . بازم خداروشکر ❤️ .

بریم یکم قرآن بخونیم . بعدش duolingo بریم .

Mr.M

یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ 1:7

خدایا ؟ تو بهترین و تنها یاور و پشتیبانمون هستی . دستمون از خیلی چیزا کوتاهه و کسیو جز تو نداریم . 🥲 ای کاش به دوستم توی امتحان فردا کمک کنی ❤️ . خدایا ؟ می‌دونم که شایستهٔ اجابت دعا نیستم ، ولی تو بزرگ تر از نالایق بودن منی 🥺 . پس کمک کن بهش و ذهنشو خلوت و آماده کن و آماده نگه دار و ارتباطش با خودت رو قوی کن . درضمن کمکش کن که راحت یاد بگیره . از مهربون بودنت ناامید نمیشیم 🧡 . خدایا ؟ دوستت داریم 🫂🌹 .

Mr.M

شنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۳ 18:4

آیات جالبی از قرآن درمورد مسیحی ها :

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ ﴿۸۲﴾

مسلما يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده‏ اند دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت و قطعا كسانى را كه گفتند ما نصرانى هستيم نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان خواهى يافت زيرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانى‏ اند كه تكبر نمى ‏ورزند (۸۲)

وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ﴿۸۳﴾

و چون آنچه را به سوى اين پيامبر نازل شده بشنوند مى ‏بينى بر اثر آن حقيقتى كه شناخته‏ اند اشك از چشمهايشان سرازير مى ‏شود مى‏ گويند پروردگارا ما ايمان آورده‏ ايم پس ما را در زمره گواهان بنويس (۸۳)

وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ ﴿۸۴﴾

و براى ما چه [عذرى] است كه به خدا و آنچه از حق به ما رسيده ايمان نياوريم و حال آنكه چشم داريم كه پروردگارمان ما را با گروه شايستگان [به بهشت] درآورد (۸۴)

فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ ﴿۸۵﴾

پس به پاس آنچه گفتند خدا به آنان باغهايى پاداش داد كه از زير [درختان] آن نهرها جارى است در آن جاودانه مى‏ مانند و اين پاداش نيكوكاران است (۸۵)

Tags :

#قرآن

Mr.M

شنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۳ 14:40

صبح چشمم انقد درد میکرد که چشممو باز نگه داشته بودم و سعی میکردم به یه محدوده کوچیک خیره بشم . چشم راستم بیشتر درد میکرد . نمی‌دونم چرا . حتی وقتی چشمم رو میبستم دردش زیاد تر میشد . شاید بخاطر خواب عصرِ دیروزش بود که به خواب شب نزدیک ترم کرد . ینی در واقع ، شاید زیاد خوابیدم .

الان چشمم خوب شده . خوابم میومد بخاطر ناهار . نسکافه خوردم و خوابم پرید .

Mr.M

شنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۳ 6:48

خداروشکر که توی یه خانواده ای به دنیا اومدم که درآمد پدرش ، متوسط رو به پایین محسوب میشه . اگر از اول توی یه خانواده ثروتمند به دنیا می اومدم ، شاید عدالت طلب ، جنگجو و یا دارای قوه ادراک نمی‌شدم . ولی مشکل بزرگ اینجاست که خودم دارم توی همین سطح از زندگیِ مادی باقی میمونم و اینکه ذهنم اصطکاک زیادی درست میکنه و نمی‌ذاره تکون بخورم ☹️ . همه اینطور نیستن ، ولی شاید هشتصد هزار نفر مثل من باشن توی ایران . از این تعداد ، شاید هشت هزار نفر بتونن به حقشون برسن و خودشونو نجات بدن . اینا صرفاً مثال هستن و من آمار مردم رو ندارم و می‌دونم که ممکنه حرفم غلط باشه ! :)

به هر حال ، این هفته ، یه هفتهٔ جدیده که خوب شروع نشده ، چون با چشم درد بیدار شدم . و الان هم چشم درد دارم .

حدود چهل درصد از انیمیشن مرد عنکبوتی across the spider verse رو دیدم . قشنگه ، ولی فلن کافیه . ادامش رو بعدن میبینم . 58 دقیقه و 52 ثانیش رو دیدم .

سعی میکنم امروز رو خوب ظاهر بشم . خدایا ، کمکمون کن 🧡🫂 .

Mr.M

جمعه هجدهم خرداد ۱۴۰۳ 22:2

افکار وسواسی به من هجوم آورده بودن . فقد هیجده دقیقه قرآن و ترجمشو خوندم . شاید نود درصد بهتر شده باشم از نظر افکار وسواسیِ عصبی کننده . کاملاً مشخص بود که اجنه پشت ماجرا هستن . مغزم رو اونا تحریک میکنن و صبرم رو اونا از من میگیرن . خدا لعنتشون کنه .

خدایا ؟ دوستام رو و من رو از شر شیاطین انسی و جنی دور نگه دار و مارو به اونها مسلط کن . ❤️

Mr.M

جمعه هجدهم خرداد ۱۴۰۳ 17:42

امروز روز 22 ام هست که خ.ا کنار گذاشته شده . امروز یه چیزی موجب برانگیختگی شد ولی الان از فکر این موضوع احمقانه بیرون اومدم .

فکرایی که به ذهنم خطور می‌کنن غیر عادی هستن و جالبه که بعد از 22 روز ، یکدفعه انقدر پررنگ شدن .

Mr.M
1 2 3 4 5 Next
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Tags
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم