سه شنبه یازدهم آذر ۱۴۰۴ 23:16

به لطف کتابی که شروع کردم حالم بهتر شده . کتاب « چگونه کمالگرا نباشیم ؟ » . دیشب بعد ساعت یک اینطورا داشتم پی دی افشو میخوندم . نمی‌دونم چی شد که تصمیم گرفتم کتابهای روانشناسیِ pdf رو دانلود کنم و بخونمشون . خلاصه ... کتابیه که واقعاً برای من و امثال من ساخته شده .

امروز 5:05 مطالعه داشتم . ولی درسی و غیر درسی رو باهم گفتم . مخصوصاً فعلاً درسی و غیر درسی رو باهم میگم که به خودم یادآوری کنم : تو میخوای آروم آروم به مطالعه علاقه مند شی ؛ پس به این که چه کتابی میخونی توجه نکن و ادامه بده . اگه آروم آروم حرکت کنی به احتمال زیاد به هدفت می‌رسی . ولی اگر عجول باشی ، در مراحل ابتدایی از لیست برتر ها خط میخوری .

Mr.M

دوشنبه دهم آذر ۱۴۰۴ 22:30

دوتا اتفاق روانم رو بهم زدن . یکیشون قسمت دوم فصل چهارم s.t بود که به Jane یا همون ال توهین دسته جمعی کردن و جلوی دوس پسرش خوارش کردن . میدونستم فیلمه و الکیه ، ولی خیلی دلم شکست . حتی الان که سه ساعتی از دیدنش میگذره بازم یکم اذیت میشم بخاطر اون سکانس .

اتفاق دوم هم بحث و جدل با مادرِ خانواده بود . اولش بهم توهین کرد بخاطر توی خونه موندنم . بعدش بحثِ حدودِ دو روز پیش پیش اومد . حوصله ندارم توضیح بدم ، ولی مربوط به یه اتفاقی میشد که وقتی با مامانم بیرون بودیم برامون پیش اومد . بعد از دعوا تصمیم گرفتم که اون عسلِ معجون نمای آشغالِ چهار میلیونی که بزور به خوردم میداد رو نخورم . می‌خوام مستقل از اون حالمو خوب کنم . همین دوران که با جنگ و جدل عسله رو به خوردم میداد ، منت خریدش رو دوبله سوبله می‌ذاشت در حالیکه نه با خریدش موافق بودم نه با خوردنش !

Mr.M

دوشنبه دهم آذر ۱۴۰۴ 13:51

🌟 تمام زیرگروه‌های Pure-O

(یعنی وسواس‌هایی که ریچوال بیرونی ندارند و اجبارهایشان ذهنی است)

🔵 ۱. Harm OCD – ترس از آسیب رساندن

  • نکنه کنترل از دست بدم؟

  • نکنه با چاقو، ماشین، دستم به کسی آسیب بزنم؟
    اجبار: تحلیل ذهنی، چک‌کردن اینکه «آدم خطرناکی نیستم».

  • 🔵 ۲. Sexual OCD – وسواس جنسی

  • ترس از پدوفیل بودن

  • ترس از جذب‌شدن به محارم

  • 🔵 ۳. Scrupulosity – وسواس مذهبی/اخلاقی

  • ترس از گناه

  • ترس از کفرگویی

  • ترس از اینکه نکنه نیتت خراب باشه
    اجبار: دعاهای ذهنی، مرور، اطمینان‌طلبی.

  • ترس از انحراف جنسی
    اجبار: چک‌کردن احساسات، مقایسه، تست‌کردن ذهنی.

  • 🔵 ۴. Pure Existential OCD – وسواس وجودی/فلسفی

  • اگر جهان واقعی نیست چی؟

  • اگر من دیوانه بشم چی؟

  • 🔵 5. Sensorimotor / Somatic OCD – وسواس جسمانی

  • گیر کردن روی تنفس

  • ضربان قلب

  • بلع

  • چشم‌زدن
    اجبار: نظارت ذهنی، تلاش برای «طبیعی کردن» عملکرد بدن.

  • 🔵 6. Relationship OCD (ROCD) – وسواس رابطه

  • آیا واقعاً دوستش دارم؟

  • آیا مناسب هم هستیم؟

  • 🔵 7. Gay OCD / Straight OCD – وسواس گرایش جنسی

  • نکنه گرایشم عوض شده باشد؟

  • نکنه همجنس‌گرا/دوجنس‌گرا باشم؟

  • چرا به فلانی نگاه کردم؟
    اجبار: چک‌کردن ذهنی، تست‌کردن واکنش بدن.

  • 🔵 8. Postpartum OCD (نوع ذهنی)

    (بیشتر در مادران، ولی در مردها هم دیده می‌شود)

  • ترس از آسیب رساندن به نوزاد
    اجبار: تحلیل ذهنی، مرور.

  • 🔵 9. Moral Perfectionism OCD – کمال‌گرایی اخلاقی وسواسی

  • نکنه آدم بدی باشم

  • نکنه حرفم کمی اشتباه بوده

  • 🔵 10. False Memory OCD – وسواس خاطرهٔ دروغین

  • نکنه قبلاً اشتباه بزرگی کرده باشم

  • نکنه کاری انجام دادم یادم نیست
    اجبار: مرور ذهنی، چک‌کردن گذشته.

  • 🔷 جمع‌بندی ساده

    هر وسواسی که:

  • ریچوال بیرونی نداشته باشد

  • اجبارهایش ذهنی باشد

  • Pure-O حساب می‌شود.

  • فرد درگیر تفکر، تحلیل، اطمینان‌طلبی، مرور، مقایسه یا تست‌کردن باشد

  • نکنه نیت پنهانی داشته باشم
    اجبار: اعتراف ذهنی، چک‌کردن اخلاقی.

  • اگر اشتباه کنم چی؟
    اجبار: تحلیل ذهنی، مقایسه، مرور احساسات.

  • چرا من وجود دارم؟

  • چرا مغز فکر می‌کنه؟
    اجبار: تحلیل ذهنی بی‌پایان، مرور، فلسفه‌خوانی برای آرامش.

Tags :

#OCD

Mr.M

دوشنبه دهم آذر ۱۴۰۴ 0:49

این چند روزی که نبودم ، داشتم در تنهاییِ خودم ، خودمو پیدا میکردم و سعی میکردم واقع گرایانه تر به این دوران نگاه کنم . منظورم اینه که میخواستم خودمو با شناختی که از قدرتم ( هرچند کم ، ولی کافی ) و از تجربه های قدیمم داشتم قانع کنم که اوضاع میتونه تحت کنترل در بیاد . در این مدت کوتاهی که نبودم متوجه شدم که از وقتی دعای یستشیر رو میخونم حالم بهتر شده و نوسانات خلقیم کمتر شده . البته یه موضوع دیگه هم می‌تونسته این تاثیر رو بیشتر کرده باشه و اون تجویز دکترم بوده . یک هفته پیش رهاکین که یه قرصیه که شبا میخورم تموم شده بود . رفتم تجویز دکتر رو بگیرم . دلیل تاخیرم در خرید دارو ها ، داشتن دارو ها بود . دارو خانه گفت اینجا دکتر نوشته دپاکین . دپاکین مصرف کردین ؟ گفتم نه ، ولی اگه دکتر داده همونو بدین . وقتی دارو هارو گرفتم متوجه شدم که قیمت دارو هام حدوداً دو و نیم برابر یک ماه پیش شده . از خانومه پرسیدم و گفت که دپاکین چون خارجیه و بهتر هم هست ، یکم گرون تره و قیمت بدون بیمه یه قوطی ۳۰ تایی دپاکین ، پونصد هزار تومنه ! با بیمه زیر دویست تومن شد ولی مجموع قیمت دارو هارو همون‌طور که گفتم دو و نیم برابر کرد . بریم سر اصل موضوع ! دپاکین ممکنه تاثیر بهتری نسبت به رهاکین داشته باشه روی من . ولی این تاثیر چقدر می‌تونسته محسوس باشه ؟ آیا خلوت و ارتباط با خالق جهان تونسته نوسانات خلقیم رو کم کنه یا دپاکین ؟ اگه از من می‌پرسید باید بگم دوتاش . اتفاقاً رهاکین رو بخاطر نوسانات خلقیم داده بود که یکم اوضاع بهتر بشه . ولی نباید فراموش کنیم که حین خوندن دعا ، حالم بهتر میشه و کلاً توی فکرم کمتر به خ.ا فکر میکنم . توی ذهنم مدام به هدف های برتر فکر میکنم نه به خ.ا که لذت آنی به آدم میده و اتلاف انرژی محسوب میشه .

دوتا روتین به شکل جالبی دارن شکل میگیرن : هر روز یکبار دعای یستشیر به عربی و فارسی + یک قسمت از stranger things . این دوتا روتین رو گذاشتم برای تاثیر روی مطالعه کردن . مدیتیشن هم بعداً باز اضافه میکنم ولی فعلاً نه . دلیلش هم اینه که اگه تعداد کار ها زیاد بشه ، یه دفعه ای کل کار هارو انجام نمیدم ! همون کمالگراییِ خودمون .

روزی که گذشت حتی نزدیک بود صبح ساعت یازده برم شیمی بخونم که این اتفاق نیفتاد . ولی خب حداقل تونسته بودم بیدار باشم توی اون زمان و پشت میز برم و خودکار به دست بگیرم و آماده شروع بشم . ان‌شاءالله صبحِ روزِ جدید میتونم شروع کنم . ( چندین ماه یا شاید دو سه سال باشه که صبح چیزی نخونده باشم . باید این عادت بدی که شکل گرفته رو نابود کنم . کار سختیه واقعاً ، ولی چاره ای نیست . زندگی هیچ وقت قرار نبوده ساده بگذره . من اسم خودمو میبینم که چقدر توی کشور سر و صدا به پا کرده ... کسی که از رتبه شیش رقمی کشوری به رتبه دو رقمی یا حتی تک رقمی رسیده ! کسی که از دانشگاه اخراج شده و سال ۹۸ و ۹۹ و ۱۴۰۰ و ۱۴۰۳ هم کنکور داده و هیچ کدومشون زیر صد هزار کشوری نبودن . این هدف می‌تونه محقق بشه چون اکثر درس هارو حداقل دوبار خوندم ؛ بجز ریاضی که یه سری جاهاشو یک بار هم درست نخوندم ( مشتق گیری و کاربردش و درس آخر که مربوط به دایره و بیضی میشه . دایره و بیضی رو حتی یادم نیست درمورد چه موضوعاتی بودن ! هیچی ازش یادم نیست ! ) .

الگوی من در زمینه کنکور ، پارسا فراهانیه و مطمئنم میتونم مثل اون رشد کنم . یا حتی بهتر از اون . بعدش میرم دانشگاه و از راه مشاوره و تدریس پول پارو میکنم . و با یه دختر خفن که همه آرزوی دوستی باهاش رو دارن آشنا و مچ میشم . تا اونجا فقط چند ماه فاصله‌ست . جا داره به این مصرع از شعر حافظ بسنده کنم که : « هیچ راهی نیست کان را نیست پایان ، غم مخور » .

Mr.M

سه شنبه چهارم آذر ۱۴۰۴ 22:33

خدا منو به مردن راضی کرده .

Mr.M

دوشنبه سوم آذر ۱۴۰۴ 20:5

من وقتی یک روز در میون یه کتابیو میخونم شروع کردنش خیلی سخت میشه . من وقتی مثلاً شنبه ریاضی میخونم ، یکشنبه بازم دلم میخواد ادامه ریاضیو بخونم در حالیکه مجبورم مثلاً بجای ریاضی ، شیمی بخونم . شاید بد نباشه که هر روز هر کتاب رو یک ساعت بخونم که مجموعاً چهار ساعت بشه . این چهار ساعت بازدهیش بیشترم هست ، چون بخاطر یک ساعته بودن ، تلاش میکنم خوب بخونم که در انتهای یک ساعت ، دستاوردم کم و بیش ارزش و رو مخ نباشه .

امروز خیلی دلم گرفته بود و گرفته ! دعای یستشیر رو هم خوندم و حالم یکم در همون حین خوب شده بود . هم عربی هم فارسی . من همیشه وسوسه میشم که دعا و قرآن رو بذارم کنار ، ولی یادمه وقتی یک روز نمیخوندم حالم با سرعت زیادی بد میشد و دیگه نمیتونستم بخونم . امیدوارم این دفعه وفادار بمونم . وفادار به خدا توی انجام دادنِ یک کار و انجام ندادنِ یک کار . شاید خدا هم به کمک های غیبی وفادار موند ...

Mr.M

دوشنبه سوم آذر ۱۴۰۴ 13:6

دیروز یه دفعه ای ظهر تصمیم گرفتیم با مامانم بریم خونه خاله بزرگم . دعوتش یه دفعه ای بود ، برا همین نشد بخونم و رفتم حموم و آماده شدم برای یه مهمونی کوچیک ! اون یکی خالم که پسر بزرگش مکانیک خودرو میخوند هم با دوتا بچش بود . دخترای خاله بزرگمم بودن . دختر دختر خاله ام هم همینطور ! به مرور خاله کوچیکمم اضافه شد . برای تنوع بد نبود . حرف سمی ای به من نزدن و جای شکر داره . ولی وقتی دراز کشیده بودم و فکر میکردن خوابم ، درموردم حرف میزدن با صدای پچ پچ گونه ! خالم که پسرش مکانیک خودرو میخوند فاز خردمند بودن برداشته بود و وقتی مامانم درموردم می‌گفت ، خالم سعی می‌کرد حرفشو و منو بی اهمیت جلوه بده . انگار توی ذهنش دیگه کاربردی نداشتم . دلیل این کارش هم احتمالاً شکست های پی در پیم بوده . جالبه که اگه پزشکی تهران بیارم ، یه دفعه ای تبدیل میشه به یکی از فن هام و پروسهٔ چسبوندنِ اسمشون به موفقیتِ به دست اومده شروع میشه .

Mr.M

شنبه یکم آذر ۱۴۰۴ 1:25

ساعت ۱۸ اینطورا رفتیم برا من لباس و شلوار بگیریم . دوتا شلوار لی ( آبی + طوسی ) + یه لباس خوشگلِ هودی طور ! . خیلی شبیه هودیه ولی کلاه نداره و زیپ کوتاهی هم داره . منم نمی‌دونم اسمش چیه ، ولی بسی رضایت بخش بود !

روزی که گذشت منبع آب رو منتقل کردیم به حیاط خونه بابابزرگم . برای ما و اونا ( خودش + پرستارش ) قراره باشه . خیلی حمل کردنش بدقلق بود . جای دست نداشت و لیز هم بود ، در حالیکه اندازه بزرگی هم داشت ( یک متر مکعب ) .

ساعت مطالعه فاجعه بود ولی صفر نشد .

روزِ خوبی شروع شده و میتونه شروع تازه ای برای من باشه به دو دلیل :

۱_ اول هفته هستیم ( شنبه‌ست ) ۲_ اول ماه هستیم ( ۱ آذر ) . حالت رندی پیش اومده که به شدت باب میل بنده هستش !

سریال دکتر قریب رو تازه از شبکه آی فیلم پخش میکنن و واقعاً سریال جذاب و آموزنده ای هست . اتفاقاتی که داخل بیمارستان میفته و برخورد دکتر خیلی الهام بخش هست ، هرچند که حواسش به خودش نیست و این نقطه ضعفشه .

خدایا ، حس تنهایی رو از من بگیر . چه به واسطه آدم های خوب ، چه به واسطه تأثیر خودم روی خودم . من تورو خیلی سخت پیدا کردم . یادته به وجودت شک کرده بودم و وسواس فکری فلسفی پیدا کرده بودم ؟ تو نتیجهٔ ماه ها فکر کردنی . تو دستاوردِ وسواس فکری هستی . منی که تورو تا حدی شناختم و نزدیکت شدم نمیخوام از دستت بدم . نمی‌دونم چیکار می‌کنی ، ولی یه کاری بکن ! خلأ عاطفیمم رفع کن و کاری کن که بخاطر این خلأ ، حرف های عجیب نزنم یا کار های خجالت آور و چیپ نکنم .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Tags
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم