مامانم اعصابم رو خرد کرد . خربزه رو با صدا میخورد و منو به تخمش گرفته بود با اینکه داد زدم سرش . هیچ وقت آدم نمیشه . رفیقِ دغل باز ، مادرِ من . جلوی دکتر که میره ، میخنده و لبخند میزنه و خودشو مسلط نشون میده و همه چیو جلوی روانپزشک پنهان میکنه و روانپزشک هم اشتباه متوجه میشه و اشتباه مشاوره میده و مشکلی حل نمیشه ولی مامانم توقع داره تمام مشکلات ، با اطلاعات غلطی که به دکترا میده حل بشه ! درضمن مامانم روانپزشک نمیره ؛ من میرم ؛ و به عنوان همراهِ مریض اینجا اسمشو آوردم . سوء تفاهم پیش نیاد ❤️ .
🌹🌹🌹🌹🌹
فردا میریم اردو توی سربازی . نیم ساعت پیاده روی داره تا محل اردوگاه . همه میرن اونجا . کسایی که معاف از رزم نیستن و هستن ، باهم میرن سمت اونجا . از یه جایی به بعد ، مسیر دو شاخه میشه و معاف از رزم ها میرن اردوگاه و اونایی که معاف نیستن میرن سمتِ میدون تیر و بعدش باهم برمیگردیم . ولی نمیدونم که اونا بعد از میدون تیر میان اردوگاه یا نه .
بهمون گفتن که توی اردوگاه ، هیچ سرویس بهداشتی ، هیچ منبع آب ، و هیچ جایی برای سایه نیست . بیابونه اونجا . غذا هم خودمون باید ببریم . آبم خودمون میبریم . دستشویی هم ترجیحاً قبل از راه افتادن باید بریم . حدوداً پنج ساعت اونجا میمونیم و بعدش برمیگردیم . ناهارمونو انگار باید اونجا ببریم بخوریم ، ولی مطمئن نیستم که توی پادگان به ناهار نرسیم .
💥💥💥💥💥
هفته پیش رو و هفته بعدش ، دو هفته پایانی هستن و احتمالاً هفته سوم که شامل چهار پنج روز میشه رو تعطیل کنن خودشون به عنوان « تعطیلاتِ پایان دوره » .
بنابراین دو هفته رو باید طاقت بیارم .
🌟🌟🌟🌟🌟
حال روحیم داغون شده امروز . کلن حوصله هیچی ندارم . اهدافم رو منظم کردم و نوشتم روی کاغذ . کارایی که بهتره توی سربازی یادم باشه رو هم نوشتم توی کاغذ .
لباسای سربازی و ملافه ها و شورت ها هم شسته شدن توی لباسشویی . البته یه حوله بزرگ هم میبرم که اونم شسته شد به همین شکل .
کتابی امروز نخوندم . توی سربازی خیلی احتمال کتاب خوندنم بیشتره متاسفانه . متاسفانه توی جایی که نمیشه کتاب خوند ، شانس کتاب خوندنم بیشتره در این شرایط . نه اینکه حالم بهتر بشه و تمرکزم بیشتر بشه ، ولی چون چاره ای جز کتاب خوندن نیست ، اونجا فقد همین کارو میکنم و روزی حدود بیست صفحه میخونم اونجا . بعضی وقتام حدود هشت صفحه .
توی سربازی ، شبا گریه میکنم روی تختی که میخوابم . کسی نمیفهمه خداروشکر . گریه هامم بدون صدا و بدون انقباض های بزرگ هست ، و عملن فقد از چشم هام اشک میاد و فین فین میکنم . پس راحت میشه پنهانش کرد . به کسی هم نگفتم که چقدر حالم بده و دوستای صمیمیم فکر میکنن چیزیم نیست و حتی الکی معاف از رزم شدم 🥲 . منم بهشون لبخند میزنم و حرفاشون رو جدی نمیگیرم و حتی بهشون میخندم و میذارم توی ذهنِ فقیرشون گیر کنن . به کسی که درک نداره نباید توضیح اضافه ای داد . ولی اتفاق دردناکیه که هیچ کس قبول نکنه که حالت بده و همه تعجب کنن که بیماری ای داری 😅 . من به هیچ کس توضیحی ندادم که چقدر حالم بده ، مگر اینکه خودشون یه سوالای اضافه ای بپرسن ؛ پس منطقاً اصلن علاقه ای به بیمار نشون دادنِ خودم و افتخار به بیماریم ندارم ! لطفاً شما فکر نکنید که خوشم میاد مریض باشم . من خیلی به بیماریم فکر نمیکنم چون مغزم توی پیچ و خم های زیادی هست که موجب میشه وقت نکنم به بیماریم فکر زیادی بکنم ، مگر برای سرگرمی و بی حوصلگی از اتلافِ زندگی و برای رهایی از سر رفتنِ حوصله .
⭐⭐⭐⭐⭐
سوره جن رو هفته پیش نوشته بودم توی دفترم . الان باید علامت گذاریش کنم و تلفظش رو مشخص کنم . از فردا توی خدمت میخونمش . شبام آیة الکرسی میخونم .
عربی آیة الکرسی و فارسی اون و فارسیِ سوره جن رو هم باید بنویسم که بفهمم چی میخونم .
🌻🌻🌻🌻🌻
هفته بعد احتمالاً دنیای سوفی رو شروع کنم به خوندن . امیدوارم حالم به مرور بهتر شه یا حداقل قلدر بودنم در مقابل افکارم ، تشدید بشه و بتونم راحت تر از پس این کار بر بیام .
💫💫💫💫💫
خیلی زمان زود گذشت و سریع داریم به سمت شنبه پیش میریم 🥲 . دلم میخواد که روزای سخت زود بگذرن و روزای خوب ، دیر . ولی هیچ وقت اینطور نیست 😅 .
🌺🌺🌺🌺🌺
بچه ها با توجه به این که معاف از رزمِ اعصاب و روان و جزو گروه B اعصاب و روان هستم ، چه کاری برای بعد از آموزشی میدن بکنم ؟! نیرو انتظامی خدمت سربازی رو میگذرونم و الان آموزشی هستم .
میرم راهور ، یا کلانتری یا دادگاه یا زندان یا ... ؟
پارتی نداریم تقریباً ، ولی اوضاع معافیت شاید خدمت رو راحت تر کنه .
گروه B ینی اینکه بعد از آموزشی ، کارای سخت تر و عملیاتی ندن بهم . چند تا گروه B دیگه هم داشتیم توی گردانمون و تنهای تنها نیستم .
🪻🪻🪻🪻🪻
سعی میکنم امشب یکم کتاب بخونم و حالمو بهتر کنم .