چهارشنبه بیست و نهم آذر ۱۴۰۲ 13:53

וاکنون کاری را شروع کرده ام که می‌توانستم ده سال پیش آغاز کنم، اما از اینکه برای آن بیست سال دیگر صبر نکردم، دلشادم.. •×

📖ꖌ ­ کیمیاگر

✎ ­ᤩ #پائولو_کوئلیو

🌹🌹🌹🌹🌹🌹

خدای من ! چقدر این جمله جذابه !

اینو پویا توی گروه یادآوری کرد و منو یاد اون کتابِ خفنِ بزرگ و شاهکارِ ادبی انداخت .

Mr.M

چهارشنبه بیست و نهم آذر ۱۴۰۲ 10:27

دیروز به اون شخصِ مذهبی زنگ زدم و ازش حالم رو جویا شدم . گفتم افسرده شدم و وسواس و اضطراب هم دارم . هرچی دعا میخونم خوب نمیشم . انگار تاثیری توی زندگیم ندارن ! هرچقدر هم تقلا میکنم ، به درِ بسته میخورم .

گفت دو سه دقیقه دیگه زنگ بزن . قطع کردم . سه دقیقه گذشت و دوباره زنگ زدم .

گفت شما همزاد داری و همزادت خانم هست . اون اذیتت می‌کنه و اونه که یه دفعه ای عصبیت می‌کنه و افسردت می‌کنه و سعی می‌کنه طالعت رو بد کنه .

گفتم که چرا این کارو می‌کنه ؟

گفت همزادت حسوده و حسودی می‌کنه وقتی خوشحالیت رو میبینه . نمی‌خواد موفق باشی .

گفتم از انرژی منفیِ من تغذیه می‌کنه ؟

گفت آره . بیا بهت یه دعایی رو بدم و کارت راه میفته.

گفتم بهش که :

من دست راستم حرز امام جواب بستم . چهار قل انداختم گردنم ولی انگار اصلن کار نمیکنن!

گفت چند وقته داریشون ؟

گفتم حرز امام جواد رو حدود شیش ماهی میشه فکر کنم که دارم ! ( چهار قل هم بیشتر )

گفت یه بشقاب چینی بردار با خودت بیار تا بهت بگم چیکار کنی .

گفتم بهش که : واقن کار می‌کنه یا مثلِ اینایی که دارم ، بی فایدست ؟

یادم نیست چی جواب داد ولی کلیتش این بود که گفت نماز بخونم و قرآن بخونم و کاری که میخواد بهم بگه رو هم انجام بدم .

🌹🌹🌹🌹

امیدوارم بحثِ تاثیرِ اجنه تموم شه. واقن که موجوداتِ نامردی هستن ☹️.

سوالای زیادی دارم که می‌خوام از اون پیرمرد بپرسم . وقتی رفتم ببینمش ، ازش خواهم پرسید .

Mr.M

سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۲ 18:5

دوباره حالم بد شد . افسردگی اوج گرفت و گریه ها شروع شدن . الان بند اومده .

فردا وقت روانپزشک داریم .

دلم میخواد خودمو بکشم که اهمیت پیدا کنم و سر تا پام بی اهمیت نباشه .

Mr.M

دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۲ 15:42

لیگ دوولینگو رو اول شدم دیروز . رفتم توی لیگ زمرد . این لیگ خیلی خیلی سختتره . مطمئناً اول نمیشم . شاید دوم هم نشم ، ولی میتونم سوم شم .

سوره جن + چهل دفعه سوره ضحی رو ادامه دادم .

خ.ا یکم از حد نرمال خارج شد متاسفانه . انگیزه ای ندارم که این کار چرت و پرت رو ول کنم و از طرفی می‌دونم این کار ، واقن مسخره و احمقانست .

درماتیلومانیا تحت کنترله ، ولی دستم خوب نمیشه و دلیلش ممکنه خشکیِ پوست باشه . باید کرم بزنم ولی نمیزنم و چراییش رو نمی‌دونم .

الان توی خونه ای که مامانم اجاره داده بود هستیم . من و مامانم و دوتا کارگر . کار نمیکردن و تنبل بودن . برا همین اومدیم بالاسرشون که کار کنن و نپیچونن 😂 .

دیشب مدیتیشن انجام نشد . این خیلی فاجعست ! کاری که بیشترین احتیاج رو بهش دارم رو دارم ، دارم میندازم عقب ! امروز امیدوارم یادم نره .

🌹🌹🌹

جونم براتون بگه که اپیزود هفتم رواق رو دیروز گوش کردم بلخره . یک ساعت هم قفل گشایی از مغز وسواسی رو خوندم . مسواک های صبح و شب زده شدن . دوولینگو رو هم حدود ۴۵ دقیقه فک کنم بازی کردم که بیشترش روی عربی بود . ژاپنی رو هم بردم جلو و کلمات جدیدش رو توی جان سخت گذاشتم .

دیروز سودوکو حل نکردم متاسفانه . امروز امیدوارم حداقل پنج تا برم .

کتاب غیر درسی ای که از دیجی کالا سفارش دادم رو سه شنبه میاره . ورونیکا تصمیم میگیرد که بمیرد رو خریدم که بیاره .

دیروز ورزش های کوچیک رو هم انجام ندادم 🥲.

🌹🌹🌹

🔥 از ماهِ بعد ، ترجمه قرآن رو هم میخونم . از اول میخونم و میرم جلو . ینی سوره حمد و بقره و ... که اوایل قرآن هستن رو به ترتیب میخونم . فقد به فارسی .

🔥 خوندن سوره جن و چهل دفعه سوره ضحی رو هم به چهل رو میرسونم . به عربی میخونمشون .

🔥 ژاپنی رو از ماهِ بعد ، عمیق تر میخونم . ینی فیلمای آموزشِ ژاپنی رو میبینم و چهره حروف و طریقهٔ خوندنِ کلماتش از ژاپنی رو یاد میگیرم . تا الان از طریق انگلیسی و فارسی میتونم ژاپنی رو بخونم . یه چیزی تو مایه های فینگلیش نوشتن میمونه کارم .

🔥 این ماه ، بیداری پنج صبح و حداقل یک و نیم ساعت بیدار موندن ، فقد سه روز رعایت شده و این خیلی ناراحتم کرده . از این جا به بعد رو سعی میکنم رعایت کنم . خوابم نامنظمه . باید نظم بدم .

🔥 ساعتِ خوردن دارو هارو باید نظم بدم . می‌خوام آپشنِ سر وقت خوردن دارو هارو اضافه کنم . حداقل فاصله و تقریب ، باید نیم ساعت باشه از زمانِ اصلی . ینی اگه صبح ساعت ۹ دارو رو باید بخورم ، حداکثر ۸:۳۰ تا ۹:۳۰ باید دارو خورده بشه و ترجیحا ساعتِ ۹ میخورم که دقیق تر کار کرده باشم . زمانش رو روی کاغذ نمیارم و دقیقِ دقیق ، توصیف نمیکنم هر روزم رو ، چون خسته میشم از اعداد . ولی اینکه موفق شدم این کارو انجام بدم یا خیر رو ، توی کاغذ یادداشت میکنم .

🔥 ادامهٔ سریال بریکینگ بد رو هم الان میرم دانلود میکنم که برای امروز و روز های دیگه ، داشته باشم .

🔥 کاری که میخوام برای ورزش بکنم ، پلانک رفتنه . دیگه هیچ نوع از ورزشی رو نمیکنم بجز پلانک و شاید پیاده روی . می‌خوام توی یه کار حرفه ای بشم و بعدش برم سراغ کار های دیگه . پلانک به همه جا فشار میاره و انگار چندین مدل ورزش رو انجام میدی . پس متمرکز روی یک اندام نیست که تناسب اندام رو به هم بزنه ‌ و مثلن دستت قوی بشه و پات ضعیف باقی بمونه !

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

از دانشگاه زنگ نزدن و نگفتن که اخراج شدی . من هر روز دعا میکنم که بهترین سرنوشت نصیبم شه. ینی اگر آیندهٔ خوب در اخراج نشدنه ، اخراج نشم و اگر آیندم در اخراج شدن حالت بهتری میگیره ، اخراج شم و وارد آخرین چرخهٔ کنکور بشم و از این چرخه هم به مرور خارج بشم .

خدایا ، حالِ رو از من بگیر و سلامتیِ روحی و جسمیم رو زیاد کن و آیندم رو به بهترین شکل ، شکل بده 🙂. می‌دونم قدرتش رو داری ؛ پس منو تنها نذار 🥲.

Mr.M

یکشنبه بیست و ششم آذر ۱۴۰۲ 12:12

دیروز این کار ها انجام شدن :

مسواک صبح و مسواک شب

یکبار خوندنِ سوره جن و چهل بار سوره ضحی

یک ربع مدیتیشن قبل از خواب با حالت شبیه چهارزانو

یک ساعت کتاب قفل گشایی از مغز وسواسی که ۱۰ صفحه جلو رفتم .

ورزش کوچیک صبح و عصر . صبح : ۳۰ دراز نشست و ۴۵ ثانیه پلانک . عصر : ۳۰ دراز نشست و ۴۰ ثانیه پلانک .

قسمت پنجم از فصل دومِ بریکینگ بد هم دیدم .

پنج مرحله سودوکو هم جلو رفتم و اون پنج مرحله ، از قسمتِ medium بودن ، ینی معمولی بودن ، اما از نظر من سخت بودن 😅 .

🌸🌸🌸🌸🌹🌹🌹🌹

احتمالا کم کم جمع کنم برم سربازی و امیدوارم جای دور نیفتم.

بچه ها ؟ بخاطر تک فرزند بودنم و سهمیه ایثارگری پنج درصدِ بابام احتمال می‌ره که توی شهر خودمون بیفتم ؟

Mr.M

شنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۲ 13:23

سلام دوستای گل و دنبال‌کننده های باهوشِ وبلاگِ dim star ❤️❤️🙂🙃.

توی این پست ، باید شعر یا متنای ناب گذاشته بشن . اگه توی این سبک از کامنت ها ، حرفای متفرقه زده بشه ، کلِ کامنت تایید میشه ولی اگر فقد حرفِ متفرقه زده بشه ، کامنت رو حذف میکنم . ببخشید خلاصه 😂💔.

همهٔ متن ها و شعر ها ، در ادامه مطلب گذاشته میشن و پخش میشن . هم کامنت ها تایید میشن و هم متن ها پست میشن .

More Mr.M

شنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۲ 13:14

ازونجایی که عربیم هنوز خوبه ، توی Duolingo تونستم اختلافم رو با نفرِ دومِ لیگ Ruby بیشتر کنم و از تلاش نکردن های نفر های بعد از من میشه فهمید که تسلیم شدن رو قبول کردن 😅. من با زبان عربی میرم امتیازای زیاد میگیرم و با زبان ژاپنی میرم یادگیری رو زیاد میکنم . هر چند که عربیش هم برام جدید بود و با کتابای دبیرستان خیلی تفاوت داشت ؛ اما میشد فهمیدش .

راستی از دیجی‌کالا رفتم کتاب «ورونیکا تصمیم میگیرد که بمیرد » رو از نشر ثالث سفارش دادم که بیاره و جایگزین «تا چشم کار میکند لاکپشت» بشه . پائولو کوئیلو ، نویسنده این کتاب ، واقن روی احساسات آدما قدم میزنه و خیلی عالیه قلمِ نویسندگیش. من اگر نویسنده بشم ، پائولو کوئیلو رو الگوی نوشتن قرار میدم .

🌹

از دانشگاه زنگ نزدن . دلم گرفته . زنگ بزنید و بگید اخراجِ دائم شدی و بیا مدارکت رو بگیر و برو . ولی منو معطل نگه ندارید 💔. اگر اخراجم کنن ، میرم سربازی . ولی انگار از سال بعد ، سربازی رو میکنن حدود ۲۰ ماه و یا شاید ۱۲ ماه . منم میتونم با کارت ایثارگری بابام ، هشت ماه رو بپرونم و مابقیش رو برم پادگان ، ولگردی کنم تا زمانش طی بشه . کتاب هم میبرم اگه برم اونجا .

🌹

پروژه آشغالِ سربازی باید تموم بشه . کارت پایان خدمتم رو که گرفتم ، میرم کاری که باید انجام میشد رو انجام میدم . 🥲

🌹

امروز شنبست و تصمیم گرفتم ورزش رو یکم ارتقا بدم .

پلانک رو از ۴۰ ثانیه ، به ۴۵ ثانیه رسوندم .

دراز نشست رو هم هنوز ۳۰ تایی میرم .

🌹

بریکینگ بد رو هم همچنان دارم میبینم . امروز قسمت پنجمِ فصلِ دوم رو دیدم . ادامشو باید برم دانلود کنم چون ندارم ببینم .

❤️‍🩹

به راه بادیه رفتن ، به از نشستن باطل

که گر مراد نیابم ، به قدر وسع بکوشم

❤️‍🩹

سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات

غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را ؟

❤️‍🩹

ای مِهر تو در دل ها ، وِی مُهر تو بر لب ها

وِی شورِ تو در سَر ها ، وِی سرِّ تو در جان ها

❤️‍🩹

گویند مگو سعدی ، چندین سخن از عشقش

میگویم و بعد از من ، گویند به دوران ها

❤️‍🩹

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان ، غم مخور 🙂

❤️‍🩹

ماییم و نوایِ بی‌نوایی

بسم الله اگر حریف مایی

❤️‍🩹

Mr.M

پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۲ 18:39

سلام بچه ها . هرکی Duolingo بازی می‌کنه و توش فعاله ، آیدیشو بده که فالو کنمش و دورادور باهم رقابت کنیم . ❤️ من XP فعلیم بین ۱۸۰۰۰ تا ۱۹۰۰۰ هست .

Mr.M

پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۲ 12:11

دیشب پسرِ خاله بزرگم اومد خونمون . خوب گذشت . به ناراحتیهام کم فکر میکردم .

درمورد سربازی هم یه نفر گفت که از سال بعد 12 ماهه میشه برا همه . پس برا من کمتر از یک سال میشه .

نمی‌دونم چی بگم .... هرچی خیره .

Mr.M

سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۴۰۲ 0:19

🔥گزارش آبان گذاشته شود.

🔥مراحل اضافه بر سازمانِ همه فصلهای دوولینگو انجام شن .

🔥مدیتیشن رو صبح زود انجام بده . یک ربع از زمان بیداری گذشته باشه حداقل .

🔥فیلم الفبای ژاپنی

Mr.M

دوشنبه بیستم آذر ۱۴۰۲ 17:21

بنظرتون پارتنری پیدا میشه که افسردگی و حرف نزدنِ دوست صمیمیشو تحمل کنه و قبول کنه ؟

من به شخصه مشکلی با افسردگیِ شخصِ مقابلم ندارم ، ولی مطمئنم وقتی حالش خوب شه ، منو آدم حساب نمیکنه و می‌ره با خفن تر ها میپره .

Mr.M

دوشنبه بیستم آذر ۱۴۰۲ 9:12

دیشب رفتیم بیمارستان روانی . تخت خالی نداشتن چون اونجا هم دولتی بود و هم معروف .

رفتم پیش دکتری که اونجا بود . سه تا دانشجو بودن . همشون دانشجوی روانپزشکی بودن و سال اول تحصیلشون بود .

دستاورد دیشب این بود که :

میرم پیش اساتید این دانشجو ها . اونا روانپزشک های بزرگی هستن و توی یکی از دانشگاه های تاپ کشور تدریس میکنن . ازون طریق میتونم کارای معافیت رو اگر قرار بود انجام بدم ، راحت تر انجام بدم . چون نظر این اساتید خیلی مهمه و کله گنده تشریف دارن . درضمن به واسطه اساتید ، میشه توی اون بیمارستان بستری شد . هرچند که تخت خالی فعلن نداشتن !

بهم گفتن که برو دادگستری و نامه بگیر که من پیش این اساتید در حال درمانم . و قبل از این مرحله هم ، باید میرفتم پیش این استادها که تحت درمان قرار بگیرم و ازونام نامه بگیرم ببرم دادگستری .

فک کنم درست حفظ کردم حرفاشونو . امیدوارم که درست یادم مونده باشه .

🌹🌹🌹🌹🌹

این دانشجو ها داروهامو اینجوری تغییر دادن :

الانزاپین رو گفتن نخور . کلونازپام دادن و گفتن نصف کن و شبی یه نصفه بخور . درضمن ، پروپرانولول رو هم زیاد تر کردن و گفتن یدونه صبح بخور و یدونه ظهر ( ینی ظهر هم پروپرانولول رو بخور ) .

🌹🌹🌹🌹🌹

اعصابم خرده . اینام نمیرن اخراجم کنن که تکلیفم روشن شه . 💔 اخراجم کنید که راحت شم 😔.

🌹

شخصیتِ نون خامه ای خیلی تغییر کرده . دیگه منو دوست نداره . منو میپیچونه و با خونسردی برمیگرده میگه که : « خب نبودم ! » خسته نباشی دلاور ! ولی سوالی که پیش میاد اینه که کِی بودی که دفعه دومت باشه ؟

دیشب فهمیدم که ترک کردنش کار درستی بود چون منو دوست نداره و داره وقت کشی می‌کنه که خودم ولش کنم . ولی چرا زبون نداشت که بگه ولم کن ؟! چرا نگفت که نمیخوامت ؟ نمیتونست شر رو با یه جملهٔ کوتاه بخوابونه ؟!

خدایا ، آدمای اشتباهی رو سرِ راهم قرار نده . خدایا منو به کسی که دوسم نداره نزدیک نکن . 😢❤️‍🩹

خدایا ؟ حداقل تو منو طرد نکن 💔.

Mr.M

یکشنبه نوزدهم آذر ۱۴۰۲ 20:6

تلاشمو میکنم که امشب برم بیمارستان روانی دولتی ای که تحت نظر یکی از بهترین دانشگاه های ایران هست .

تلاش میکنم که دو هفته اونجا بمونم .

امروز خیلی گریه کردم و فهمیدم باید برم .

به شب یلدا هم نزدیکیم و این قلب آدمو به درد میاره که مجبور بشی توی بهترین روز ها ، بدترین آدمارو ترک کنی که بین فاجعه و فاجعه تر ، فاجعه رو انتخاب کرده باشی .

قلبم از این کار خواهد شکست . بخاطر انتخابم گریه خواهم کرد ، ولی معافیت سربازی مهم ترین کاریه که توی ذهنم میاد . معافیت سربازی روانپزشکی . این کار وابسته به بیمارستان روانی رفتنه .

روز های سختی در حال نزدیک شدنه ، ولی اگر این وسط بمیرم ، مرگم شیرین تر از زندگی با شیطان صفتانه .

Mr.M

یکشنبه نوزدهم آذر ۱۴۰۲ 0:9

امروز با بابام باهم رفتیم دندون پزشکی . من جدا رسیدم و اون هم جدا خودش اومد .

دو و نیم میلیون مال من شد و سه میلیون هم مال بابام و با تخفیف ، ۵ میلیون شد 😫.

من وضع دندونام خیلی خوب شد تا این مرحله .

وضع چاقیِ موضعی شکمم هنوز خوب نیست . دوست دارم که فردا صبح برم پیاده روی .

توی لیگ دوولینگو سوم هستم . فردا ساعت یک ظهر ، لیگ تموم میشه . شاید بزنم به سیم آخر و خودمو با اختلاف اول کنم و اول نگه دارم .

🌹🌸🌹🌸🌹

از دانشگاه زنگ نزدن که بگن اخراجِ دائمی شدی و تکلیفم رو روشن کنن. امیدوارم خدا کمکم کنه ، ولی خیلی احتمال اخراج نشدنم کمه و واقن به خدا احتیاجه و به معجزه احتیاج دارم . البته اگرم اخراج بشم ، میرم سربازی و حین سربازی میشینم خرد خرد میخونم برای رسیدن به هدفی زیباتر و انرژی بخش تر .

🌹🌸🌹🌸🌹

باید درمورد اینکه چند ماه سربازیم بخاطر کارت ایثارگری بابام کمتر میشه سوال کنم . درمورد اینکه معاف از رزم میشم یا خیر هم باید سوال کنم . درمورد اینکه آیا میتونم نزدیک خونمون بیفتم یا خیر هم باید سوال کنم .

🌸🌹🌸🌹🌸

وضع روانیم بهتر شده ، ولی لزوما اینطوری باقی نمی مونه . باید حواسمو جمع کنم .

🌸🌹🌸🌹🌸

باید از ماه بعد ، یه تیتر به اسمِ «رعایت زمان خوردن دارو ها » اضافه کنم و رأس ساعت برم دارو هارو بخورم که طبق قوانین فیزیکی و شیمیایی و بیولوژیکی ، بیشترین تأثیر رو بگیرم .

❤️

برای اینکه بتونم پنج صبح بیدار شم و بیدار بمونم ، میتونم پیاده روی رو صبح زود انجام بدم که هوا بخوره بهم و اینکه از فاز بی تحرکی بیرون بیام .

🤺

من دعا میکنم و از خدای مهربون می‌خوام که همراهیم کنه و حضورشو به من نمایان تر کنه . کاری کنه که حس کنم همیشه پشتم به اون گرمه و ناامیدی به دنبالش حذف بشه .

دعا میکنم که آدمِ مناسبم زودتر به من برسه و به من کمک کنه و منم به اون کمک کنم و باهم پیشرفت کنیم .

دعا میکنم که خدا ، زیباترین و بهترین حکمت هارو برام مقدر کنه .

دعا میکنم که حالم خوب شه و روی خلق و خوم خیلی تسلط بالایی پیدا کنم و روانپزشک یا نورولوژیست بشم . دعا میکنم که پزشکی بیارم. دعا میکنم که دعام مستجاب بشه ❤️‍🩹.

Mr.M

چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۲ 20:23

دیروز و امروز جوشن کبیر رو خوندم ( فلن دو دفعه ) و واقن حس میکنم که غلط کردم این قرار رو با خدا گذاشتم . از روی گوشی واقن سخته خوندنش . باید یه کتابی بخرم که توش دعاهایی که میخوام رو داشته باشه . دعاهایی مثل یستشیر و جوشن کبیر و زیارت عاشورا .

میتونم بجای پشت سر هم خوندن این دعای بزرگ ، پنجاه فراز رو صبح بخونم و پنجاه تای مابقی رو بذارم برای عصر . اینجوری ، هم خسته نمیشم و حتی میتونم سوره جن رو برای شب بخونم و بعدش لالا کنم .

فردا شاید با پسر خالم و خالمینا برم باغشون . نمی‌دونم برم یا نه . بستگی به شرایط داره .

احتما با امشب میتونم کتابِ تا چشم کار میکند لاکپشت رو تموم کنم .

شاید یک هفته دیگه ، کتابِ خون آشام های آشنارو بگیرم و بخونم ، ولی اینجوری کتابِ رمان نخواهم داشت ! باید ببینم که آیا پول داریم برای کتاب دومی یا نه . اگر داشتیم ، کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد رو هم اضافه میکنم .

راستی کتاب قفل گشایی از مغز وسواسی ، چهار فصل اولش که مهم ترین قسمت هاش بودن ، تموم شده و آخراشم .

کتاب مغزی که خود را تغییر میدهد هم توی فصل دوم گیر کردم و در واقع برای یه مدت گذاشتمش کنار که این دوتا کتابی که دارن تموم میشن رو بخونم . بعدش میرم روی اون متمرکز میشم .

🌹🌹🌹 خالم همین الان زنگ زد و گفت امشب برم خونشون که شب اونجا باشم . احتمالا برم که توی خونه با خانوادم نباشم .

باید سریع برم وگرنه ماشین گیر نمیاد .

بای بای 👋

Mr.M

سه شنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۲ 16:29

از طرف سنجش یه پیامک اومده برا مامانم یا بابام که : دانشجو ها و فارغ التحصیل ها ! جهت مشاور بودن توی سازمان سنجش و داشتن شغل ثابت با حداقل حقوق ۱۵ میلیون و حداکثر ۶۰ میلیون ، فرم رو پر کنید و از طریق این لینک برای این کار اقدام کنید . 😅

مامانم و بابام لینکشو فرستادن تو گوشیم که برم ۱۵ میلیون پول بگیرم و برگردم خونه 😂. یه صفحه داشت که باید رزوممو مینوشتم . رزومم اینه :

سه دفعه کنکور غیر موفق / دفعهٔ سوم تونستم دانشجوی بهداشت محیط دولتی بشم که سهمیه پنج درصد توش تاثیر داشت 😅 / در دانشگاه ، بدترین دانشجو بودم و معدلم فاجعه و در حد ۱۰ بود و تونستم ۴ ترم متوالی مشروط بشم و به درجهٔ عظیم اخراج از دانشگاه ، نائل آیم . / اگه منو استخدام نکنید یه انسان بزرگ رو راه ندادین و اینو بدونید که هیچ کس نمیتونه مثل من گوه بخوره به زندگیش . پس منو از دست ندین . 😔

Mr.M

دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ 23:37

یه قرار خیلی سخت گذاشتم . قرار گذاشتم که تا چهل روز ، هر روز ۱ دفعه دعای جوشن کبیر رو بخونم .

خواسته ام از خدا :

۱_ ازت چیزی رو می‌خوام و عاجزانه درخواست میکنم که بیشترین خیر و بیشترین صلاح در اون باشه و زندگیم رو متحول و پر از نشاط کنه .

۲_ می‌خوام پیامبر رو ببینم و باهاش حرف بزنم . نمی‌دونم میخوای چیکار کنی ، ولی یه جوری منو هم صحبت کن با ایشون .

Mr.M

دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ 17:11

به یه مشکلی خوردیم . خرجمون زیاد شده و مستأجر مامانمم به خونش خیلی خسارت زده و بابامم پول زیادی خرج باغِ کوچیکمون کرده و منم که پیش روانشناس و روانپزشک رفتم و پول دارو هارم باید در نظر بگیریم که روی هم رفته ، خیلی اذیت شدیم .

مامانم حساب کرد و دید که هرچی از مستاجرش گرفته و سود کرده رو باید بده برای خسارت هایی که زده ! مستاجرش یه آخوند جوون با زنش بودن که معلوم شد اصلن آدم روحانی ای نیست و سیگاری ایه که موادم می‌کشه توی خونش . فشار مالی زندگیش رو هم باید در نظر بگیریم چون وقتی فشار میاد ، آدما اکثرن متلاشی میشن . ولی برای یه روحانی ، اصلن قابل توجیه نیست . ایران ، بدترین و فاجعه ترین روحانی های جهان رو داره . متاسفانه مایه ننگ اسلام شدن با کارای عجیبشون !

Mr.M

یکشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۲ 23:47

فردا میرم پارکی که کتابخونه هم داره . با لباس ورزشی ، کتاب هایی توی کیف گذاشتم و کتونی . دراز نشست میرم و دو ساعتی میخونم . بعدش برمی‌گردم سمت خونه .

اعصابم خرده بخاطر سربازی .

🌹🌹🌹🌹

امروز قول میدم کسایی که حالمو بد کردن و بیشترین تاثیر هارو داشتن ، هیچ وقت نبخشم . وقتی موفق شدم هم نبخشم و وقتی من مردم و اونا هم مردن ، باز هم نبخشم و تا شکنجه شدنشون رو ندیدم و با زجر کشیدنشون لذت نبردم ، تحت هیچ شرایطی ، حتی گ.وه خوردن ، اونارو نبخشم !

🌹

مامانم برگشته میگه که اگه غیر حضوری بخونی نمیتونی امتحان بدی ؟ 😂

Mr.M

یکشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۲ 21:39

سلام . امروز ظهر رسیدم خونه . مامانم نبود . بیرون بود و من یکم دراز کشیدم و بعدش هم خوابیدم ، تا اینکه مامانم برگشت ، ولی بهش توجه نکردم و حال نداشتم بلند شم.

بدار چند تا از کارای خوب امروز رو بگم :

🔥 ۱۰ مرحله سودوکو پیش رفتم .

🔥 یک ساعت دوولینگو بازی کردم و درضمن توی لیگِ طلا ، دوم شدم و وارد لیگ بعدی شدم .

🔥 مسواک صبح رو زدم .

و الان می‌خوام سوره جن رو بخونم .

🌹🌹🌹 برای جوشن کبیر هم باید برنامه ریزی کنم . چون زیاده . هنوز یک مرتبه هم نخوندمش 😂 .

Mr.M

یکشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۲ 0:10

رفتم آرایشگاه . سلمونیِ نزدیک خونمون رو رفتم . ۲۵۰ هزار تومن پول دادم متاسفانه . سرمو شست ، دور موهارو سایه زد ، ریشارم سایه زد که البته خودِ ریشم در حد سایزِ ۴ میلی بود .

خوب شدم ولی گرون بود 💔.

الان دلم یکم گرفته و گریه میخواد !

راستی یادم رفت داروهای شب رو بخورم . بذار برم بخورم . هرچند که خیلی دیر شده .

یادم رفت بگم ! الان خونه خاله بزرگم هستم . حوصلم که سر می‌ره ، میام اینجا . برام فرش قرمز پهن نکردن ، ولی دلم کمتر میگیره اینجا . آدمای اطرافم منو نمیخوان متاسفانه .

Mr.M

شنبه یازدهم آذر ۱۴۰۲ 14:46

مامانم توی جلسه مشاوره امروز راضی شد که خرگوش بگیرم و توی بالکن خونمون نگهش دارم و قفسشو بذارم . البته هر روز خودشو میارم توی خونمون و بازی میکنم باهاش . خرگوشا اگر تنها باشن افسرده میشن . اگرم سر و صدا باشه استرس میگیرن و حتی ممکنه سکته کنن. من راحت میتونم جاشو تمیز کنم و روی مدفوعش توی ظرف ، خاک بریزم و بعدشم جابجا کنم ظرفش رو .

درضمن به احتمال ۹۹ درصد برم سربازی و توی دوران سربازی یکم بخونم و وقتی ظهر از سربازی میام خونه ، بازم یکم بخونم . من بخاطر سهمیه ای که دارم ، یک سال میرم سربازی تقریبا . البته اگر سربازی رو ۲۰ ماهه کنن ، کمتر هم میشه .

توی اتوبوس یه دختره کنارم وایساده بود که بخاطر اینکه یه پیرمرد بهش نزدیک نشه و بهش احتمالا دست نزنه ، گفت وایسم کنارش . فک کنم دوسم داشت . منم میخواستم بحث رو باز کنم ولی تنش گرفتم از رفتار دختره . من دختر باز نیستم و وارد نیستم که چطور باید باهاشون برخورد کرد . خلاصه بحث رو باز نکردم و چند تا ایستگاه بعد در حالیکه به رفتارش فکر میکردم پیاده شدم . 🙂 حداقلش اونو از پیرمرد هوس باز دور کردم . خداروشکر ❤️.

Mr.M

شنبه یازدهم آذر ۱۴۰۲ 0:35

امروز روز عجیبی بود.

اول از همه بگم که ساعت حدود ۱۱ صبح برگشتم به سمت خونه . توی راه خیلی آهنگ گوش دادم و نسبتا خوب بود . انگار اتفاقی که برام افتاده بود و طرد شدن از سمت دانشگاه رو کمتر حس میکردم . هرچند که بعضی وقت ها حالم منقلب میشد و دلم میخواست گریه کنم .

وقتی رسیدم خونه ، حموم رفتم و بعدش با مامانم دعوام شد سر اینکه منشأ مشکلاتم چیه ؟!؟! مامانم فکر میکرد و فکر می‌کنه که منشأ تمام مشکلاتم ، گناهامه و بدرفتاری با والدینه ! در حالیکه من والدینم رو تحمل میکنم و اصلن علاقه ای به بدرفتاری با هیچ آدمی رو ندارم و حتی انقدر از پدر و مادرم بدم میاد که حوصله ندارم باهاشون بدرفتاری بکنم . ارزش صحبت کردن ندارن . منشأ مشکلاتم ، دشمنی والدینم با منه . چه دشمنی ای ؟ منظورم به اینه :

پدر و مادرم برای من یواشکی و دور از چشمای من تصمیم میگیرن و بهم هیچی نمیگن و یهو مثلن میگن حاضر شو داریم میریم دکتر برای تو !!! و من با چهره ای عصبی از اینکه کدوم گورخری بهشون خط داده و مثلن راهنماییشون کرده ، بهشون نگاه میکنم . اگر بهشون بگی بالای چشمتون ابروعه ، این احمقای ساده لوح برمیگردن بهت میگن که بخاطر این حرفاته که خدا هیچ گشایشی برات نذاشته!!!

خدا همه شیطان پرستای مسلمان نمارو شفا بده .

🌸🌸 خلاصه میخواستم بگم که سودوکو بازی نکردم . دوولینگو رو در حد پیوستگی داشتن در یادگیری و آمار بازی هام بازی کردم ( حدود ۲ دقیقه !) .هیچ کتابی نخوندم و توی خشم و عصبانیت سیر کردم . هیچ دعا و سوره ای هم نخوندم از بس عصبی بودم .

🌸🌸🌸 خیلی دوست دارم جوشن کبیر رو صبح که شد بخونم . سوره جن رو هم همچنین . سوره یاسین رو هم همچنین . غرق در خدایی شدن رو دوست دارم ، ولی الان متاسفانه من خدارو ندارم ، بلکه خدا منو داره و من اونو مثل همیشه حس نمیکنم .

🌹🌹🌹

خانواده ظاهراً می‌خوان برای سربازیم پرس و جو کنن و استخاره کنن که منجر به خرابکاری میشه یا نه . من نمیدونم دارن برام چیکار میکنن! هیچی به من نمیگن و یهو میان نتیجه رو میگن و برام تعیین تکلیف میکنن. خیلی گورخرن ! خیلی !

🛡️🗡️🛡️🗡️🛡️🗡️

فردا صبح ، تمرکزم روی دو ساعت مطالعه و مدیتیشن کردن و ورزش و پادکست گوش کردن خواهد بود .

✨🌟⭐

ساعت ۱۱:۴۵ دقیقه باید مطب روانشناس باشم ‌. احتمالا فقد خودم میرم که درمورد رز سفیدم حرف بزنم با روانشناس ( رز سفید : اسم جدید نون خامه ای )

باید دو ساعت جلو تر راه بیفتم چون راه کوتاه نیست و ترافیک رو هم باید در نظر گرفت .

سه چهار تا کتاب جدید ذخیره کردم که بعدن بهتون میگم .

شبتون بخیر .

Mr.M

جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ 0:14

هنوز خونه خالمم. صبح میرم اون اصلیمون . مثلن ساعت ده اینطورا شاید کم کم بزنم بیرون .

حالم یه جور خاصیه . نمی‌دونم چه مرگمه . فک کنم حالم خوش نیست ولی تحت پوششی از حال خوبِ فیک قرار گرفته .

صبح به مامانم گفتم که احتمالا برم سربازی . اگه شهر خودمون بیفتم ( که میفتم ) ، میتونم تا ظهر بمونم سربازی . همه میگن که اگه نزدیک خونه بیفتی ، نمیان شبانه روز نگهت دارن چون بودجه ندارن که بخوان هزاران نفرو تامین کنن. امیدوارم همینطور باشه .

صبح تا ظهر میرم سربازی ، ظهر تا شب هم کتاب درسی میخونم .

قبلش باید تکلیف دانشگاه معلوم شه. باید اونا منو اخراج کنن و از دانشگاه انصراف ندم . اگه انصراف بدم ، پول انصراف رو باید بدم ، ولی وقتی اخراج بشم ، پولی بهشون نمیدم و الکی مثلن ۱۰ میلیون یا بیشتر نمیدم.

حالم تعریفی نداره . شبتون بخیر ❤️.

Mr.M

پنجشنبه نهم آذر ۱۴۰۲ 12:16

دیشب خیلی گریه کردم و نمی‌دونم کسی فهمید یا نه . چون سرمو گذاشته بودم روی بالش و دوتا دستم نزدیک صورتم بودن و نسبتا طبیعی بود ژست خوابیدنم .

صبح که بلند شدم حالم بهتر بود . دیشب خیلی سخت گذشت .

بذار موضوع سربازی رفتن رو با خالم و مامانم مطرح کنم . مامانم الان داره با خالم تصویری حرف میزنه.

Mr.M
.

پنجشنبه نهم آذر ۱۴۰۲ 0:10

خونه خالمم . از دانشگاه با پسر خالم اومدم خونشون . دانشگاه آب پاکیو ریخت رو دستم ولی نتیجه کمیسیون نیومده هنوز . در واقع ، اخراج شدنم هنوز اعلام نشده وگرنه حالت دیگه ای نیست .

انقدر بی کس و کار شدم که میخوام خودمو بکشم .

انتخابام :

بیمارستان روانی و معافیت و کنکور / پارتی برای سربازی راحت تر و گرفتن کار اداری و بعدش هم کنکور /

چیزی نمی‌دونم . ذهنم خستس . گریه ها هم بسیار .

خدام گرفته خوابیده ولی من اصرار دارم که بیدار بمونم .

خدا کسایی که زخممو گسترش دادنو نیامرزه .

🖤

شنبه قراره برم روانشناس . احتمالا با پدر و مادر برم . من که چیزی ندارم از دست بدم . لنگِ یه اسم روانی هستم ؟ خب بهم بگن روانی !

Mr.M

چهارشنبه هشتم آذر ۱۴۰۲ 9:11

در راه دانشگاهم . مسئول آموزش به یکی از بچه ها گفته که تایم میهمانی دانشگاه گرفتن همین الانه . چک کردم و دیدم حدود بیستم دیگه تموم میشه . دارم میرم دانشگاه که با کمک آموزش مشکلمو حل کنم . بعضی درسارو باید توی یه دانشگاه دیگه بردارم چون توی ترم بعدی ( نیم سال دوم ) ارائه نمیشن. از طرفی معدلم ده و خرده ای هست و احتمال می‌ره قبولم نکنن . من تلاشمو میکنم و خودم رو به خدا میسپرم . کارای محکم کاری رو انجام میدم و کم نمیذارم ، امیدوارم خدا هم به من پشت نکنه .

خدایا لطفن به دادم برس ❤️🥲. صدای من تا اون بالا ها میاد ، ولی کسی جز تو نمیشنوه . 💔

Mr.M

سه شنبه هفتم آذر ۱۴۰۲ 10:8

بچه ها یه گروهِ موسیقی پیدا کردم به اسم baby monsters . خیلی خیلی خفنن . هفت تا دخترن که ۶ تاشون زیر سن قانونی هستن ولی به شدت حرفه ای میخونن و حرفه ای میرقصن . من دوتا آهنگ ازشون پیدا کردم که batter up خیلی حسِ خوب میده .

I love you monsters !!!😍

Mr.M

دوشنبه ششم آذر ۱۴۰۲ 13:13

حین خوندنِ اولین دعاها از اولین روز ، تصمیم گرفتم که هر روز تا چهل روز :

۱۰ بار ناس + ۱۰ بار فلق + ۵ بار آیة الکرسی رو برای دوری شیاطین انسی و جنی بخونم .

شاید کارای دیگه هم بکنم ، ولی نه به شکل ثابت و مثلِ مواردِ گفته شده .

درضمن ، از امروز ناهار رو قرار شد نخورم . ولی اینطور نیست که ظهر ها هیچی نخورم ! شاید یکی دوتا بیسکوییت بخورم .

Mr.M

دوشنبه ششم آذر ۱۴۰۲ 0:23

اومدم که بهتون بگم :

توی لحظات آخر ، ینی وقتی ساعت داشت به ۲۲ می‌رسید ، تا ساعت ۲۴ تونستم دو ساعت بخونم . همون کتابایی که توی پست قبلی گفتم . این خوشحال کنندست .

صبح که بیدار شدم ، دیگه سوره های یس و جن رو نمیخونم . دوتا سوره دیگه رو تا ۴۰ روز میخونم .

هر روز تا ۴۰ روز : ۴۰ بار سوره فلق

هر روز تا ۴۰ روز : ۴۰ بار سوره ناس

۳۰ فراز از دعای جوشن کبیر رو هم در ادامه خواهم خوند .

اول فلق هارو میخونم و بعدش سوره ناس هارو . سعی میکنم به معنی هم توجه کنم و حین خوندن اونها ، سعی کنم چیزی که خدا از ما میخواد رو متوجه و غرق در خدا و بزرگی و بزرگواریش بشم .

درمورد جوشن کبیر باید بگم که هفته ای یک بار اونو خواهم خوند ولی وقتی میخونمش ، از نظر روزهای خوندن ، متوالی میخونم و در واقع سه روز پشت سر هم میخونم قسمت های مختلف این دعارو . پس سه روز متوالی در هفته ، در حال خوندن یک جوشن کبیر می‌باشم !

درمورد این هفته :

دوشنبه : ۳۰ فراز اول

سه‌شنبه : ۳۰ فراز دوم

چهارشنبه : ۴۰ فراز انتهایی .

به مرور ، خوندن جوشن کبیر رو فشرده تر میکنم . ینی مثلن تبدیلش میکنم به دو روز که توی هر روز ۵۰ فراز خونده میشه . فلن ازون کارا نمی‌کنیم .

🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹

هدف از ۴۰ روز خوندنِ فلق و ناس ، دور کردن شیاطین و انرژی های منفیِ اونها از اطرافم هست .

هدف از خوندنِ جوشن کبیر هم مشخصه . من می‌خوام برگردم به دانشگاه . می‌خوام معدل الف بشم با مطالعه زیاد . می‌خوام بیوتکنولوژی پزشکی بخونم . می‌خوام پزشکی بخونم . میخوام روانپزشک بشم . پس به دعاهایی مثل جوشن کبیر احتیاجه . شاید خدا صلاح دونست و خواسته هام عملی شدن .

🌹🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸

Mr.M
1 2 3 4 5 Next
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Tags
Other

دانلود آهنگ دانلود آهنگ

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم