خرگوشم امروز گوشاش افتاده بود 🥲 . خیلی دلم گرفت . دلم میخواست غمش بره توی تن من 😢 . میدونستم بخاطر منه همش ، چون چند وقتیه که بجز توی بالکن که بعضی وقت ها بوده ، توی اتاق ولش نمیکردم و فقد بغلش میکردم و میذاشتمش سر جاش .
الان ولش کردم و داره توی اتاق خواب میدوعه و خوشحاله ☺️ .
قراره عموم ببردش توی یه اتاقی که توی محیطِ طبیعت قرار گرفته بذاردش . انگار یه خرگوش دیگه هم توی اون اتاق هست و اگر نر باشه ، زاد و ولد میکنن و اینکه احتمالاً دختر عموم و پسر عموم بعضی وقتا برن باهاش بازی کنن . ازشون میپرسم باز .
خلاصه توی اون اتاق میتونه راحت میتونه بدوعه و خاکی هم هست و میتونه صبح تا شب زمینو بکنه یا خاک بازی کنه 🥲❤️ .اگه خرگوشی که اونجاس نر باشه ، میتونه بره شوعر کنه و بره خونهٔ بخت و بچه بیاره 😅 .
خدا منو بابت کم کاری ای که در قبال این خرگوش کردم ببخشه 🙏😔 . هرچند که خورد و خوراکش خوب بود و آب هم همیشه داشت و سطح قفسش رو همش با دست تمیز میکردم که مدفوعش توی ظرف دستشوییش باشه همیشه . ولی چه فایده وقتی نتونه بدوعه و خاک بازی کنه ؟!
الان که توی اتاق داره میدوعه ، گوشاش مثل داخلِ قفس ، خوابیده نیست و روی هواست . این ینی غم و اندوهی نداره یا اینکه حداقل فلن خوشحاله 🙂 .
خدایا ببخش منو 💔 .
ولی خداروشکر خوب بار اومد این خرگوش 😅 . همیشه مهربون بود باهامون و هیچ وقت گازمون نگرفت ، برخلاف خرگوشای بچه های عمم که بعضی وقتا گاز میگیرن و حتی بعضی وقتا روی بدن دستشویی میکنن !!
ماشمالو بچه تر که بود ، مدام نازش میکردم و همش بغلش میکردم . اونم دستی شد به شدت و برخلاف خرگوشای دیگه ، از بغل شدن ، خیلی خیلی بیشتر خوشش میومد . وقتی ناراحت بود ، فقد سر و گوششو که دست میکشیدم خوشحال میشد و دندوناشو به نشونهٔ اینکه داره حال میکنه ، آروم میزد به هم ( این یه نشونه از اینه که توی اون لحظه داره حال میکنه 🥺 ) قبل از رفتن ، ازش عکس خواهم گرفت که یادگاری بمونه 🥲 .
اگر بحثِ دستشوییش نبود حتمن نگهش میداشتم . با اینکه موهاش میریزه و بعضی وقتا مدفوعش ( که خیلی خشک و خیلی کوچیکه ) رو روی زمین میکنه .
بزودی دلم براش تنگ خواهد شد ، ولی خوشحال هم هستم که جاش بزرگ تر میشه و سرگرمی هاش بیشتر و شاید با یه نر جفت گیری کنه و بچه بیاره 🙂 .
امیدوارم هیچ حیوونی یا زبونم لال ، هیچ آدمی نخوردش و عمر طولانی ای داشته باشه در عین حال که خوشحال زندگی کنه . ❤️