یکشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 12:45

رفتیم کلانتری و سه ساعت و خرده ای علاف شدیم . انقدر راهرو رو بالا پایین کردم که حال ندارم حتی توصیفش کنم ! کارای تسویه حساب تا حد زیادی انجام شد . حالا باید برم سرکلانتری و دوتا امضا بگیرم .

بعدش برم پلیس پیشگیری و دوتا از برگه هارو بدم بهشون .

در نهایت برم کلانتری و دوتا برگه باقی مونده رو تحویل بدم .

🌹🌹🌹🌹🌹

فردا میرم سرکلانتری و پلیس پیشگیری

پس فردا میرم کلانتری

فردای پس فردا میرم ستاد + درمانگاهِ یگانمون

🌹🌹🌹🌹🌹

امروز انقد پله هارو بالا پایین رفتم ، که از صورتم عرق می‌ریخت رو لباسم . یه نفر بود که امضا نمی‌داد و می‌گفت باید بری اول از قسمت اسلحه و مهمات امضا بگیری ! رفتم پیداش کنم ، و فهمیدم یارو رفته تیراندازی و دو ساعت دیگه میاد 🤦🏻 . رفتم به اون آقاعه گفتم که ایشون نیستن و رفتن تیراندازی . گفت پس هیچی باید منتظر بمونی بیاد بهت امضا بده ! یکم عصبی شدم و عرق ریزان شروع کردم به حرف زدن و گفتنِ اینکه پدرم در اومده از بس توی این یک ماه و نیم همه جا چرخیدم و کارم جلو نرفته . اونم پرسید چرا انقد عرق کردی ؟! گفتم بخاطر داروهاست . گفت دارو های اعصاب و روان ؟ گفتم آره . بعدش گفت بشین کولرو بزنم یکم حالت جا بیاد سکته نکنی 😄 . برگاش ریخته بود از بس عرق میکردم . شروع کرد به پرسیدن درمورد اینکه مریضیم چیه و اینا . منم نمی‌دونستم چی بگم ، چون گستردگی بیماری زیاده و نمی‌دونم کدومو باید به زبون بیارم . یه مثال چرت و پرت زدم که صرفاً چیزی گفته باشم . آخر سر مهر و امضارو زد . جای اسلحه و مهمات هم امضا زد که کارم فقد راه بیفته .

ولی خب هنوز دو نفر باید امضا کنن . دوتاشون توی سرکلانتری هستن و باید فردا بکوبم برم اونجا .

حس میکنم پاره شدم 😑 .

حداقل با موتور بابام رفتیم و کمتر حس پارگی بهم دست داد .

Mr.M

یکشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 0:58

بابام گفت صبح بریم کلانتری که ببینیم چی میگن . من بهش گفتم که لزوماً صبح زود اونجا مسئول به درد بخوری نمیاد ! گفت حالا بریم شاید کسی پاسخگو بود .

🌹🌹🌹🌹

کتاب تستی ریاضی و کتاب تشریحی فارسی و دفتر برنامه ریزی قلم چی و دفتر جزوم و میز مطالعه رو گذاشتم کنار جایی که می‌خوابم . می‌خوام وقتی چشمام باز شد ، به هوای کتاب ها بلند شم . دم دستمم هستن و نیازی نیست تلاشی بکنم پیداشون کنم 😁 .

سعی میکنم زود بیدار شم و قبل راه افتادن ، برم یکم بخونم .

می‌دونم توی کلانتری فقد اسکل میشیم و کسی نیست بهمون کمک کنه . بهتر از هر کسی می‌دونم چقدر مردم آزار هستن ، ولی به هر حال بابام با موتور میخواد ببردمون و مجانی و راحت میرم تا اونجا 😁 . می‌دونم نتیجه نمی‌گیریم و فقد عصبی میشم ، ولی بد نیست یه تلاش کوچیکی بکنم براش .

🌹🌹🌹🌹

خدایا انقد خسته‌ام که حتی دیگه نمیتونم صدات کنم 🥲 . از بس کمکم نکردی که مشکلات سربازیو حل کنم که دیگه حوصله ندارم ازت درخواست کنم . چرا دوس داری انقدر زیاد درمانده بشم ؟ اگر قراره با امتحانی از جانب تو رشد کنم ، چرا باید انقدر سنگین باشن ؟! ولی من هنوز رو حرفم هستم . با آخرین تیکه های روحم بهت میگم که : تحت هر شرایطی دوستت دارم حتی اگه منو اذیت کنی و شکنجه بدی . شاید بعضی وقتا حس کنم که منو دوس نداری ، ولی توی همون شرایط ، دلم نمیاد ازت دل بکنم .... ☹️💔❤️❤️❤️🙂

Mr.M

جمعه دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 22:2

ترجیحاً پنهانش میکنم از جلوی چشم .

More Mr.M

جمعه دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 13:9

فقد راحتارو زدم .

با این که فقد شیمی رو عین آدم خونده بودم ، و با این حال که تست شیمی نزده بودم ، ولی متوجه شدم که اگه بخونم میتونم خیلی از تست هارو جواب بدم و صرفاً مشکل زمان پیدا خواهم کرد .

More Mr.M

جمعه دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 6:7

خدایا ، من شایسته لطف تو نیستم ، ولی تو شایستهٔ لطف به انسان های گناهکار هستی . کمکمون کن که در شرایط سخت مقاوم باشیم و از هر امتحانی مثل امتحان امروز ، سربلند بیرون بیاییم . خدایا به ف و نگین هم کمک کن استرسشون کم باشه و یا کم بشه . خدایا به ف کمک کن بهترین نتیجه رو نسبت به تلاشش و علمش بگیره . به نگین هم همینطور . به منم همین کمک هارو بکن .

یا محمد ، یا رسول الله ، تو ام واسطه کمک گرفتنم از خدا شو . خدا به حرف تو بیشتر بها میده :) .

Mr.M

پنجشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 8:45

خواب دیدم آژیر قرمز تهران زده شده بود . من و پسر عمه بزرگم پشت بوم آپارتمانمون بودیم . توی خوابم مثلن حدود ۶ تا کبوتر و یه جوجه خروس مشکی رنگ داشتیم که ول کرده بودیم توی پشت بوم بچرخن . صدای آژیر رو که شنیدیم منتظر موندیم که حمله هوایی رو با چشم ببینیم . هواپیمای مسافربری با ارتفاع کمی داشت پرواز میکرد . ارتفاعش بالای آپارتمانمون خیلی خیلی کم شد به طوری که به ساختمون بغلیمون خورد و منفجر شد .منم قبل انفجار روی پشت بوم فرار میکردم به پشت بوم های اطراف که قبل برخورد یکم دور شده باشم .

خیلی استرس زا بود . ابهت هواپیمای بالای سرمون برگ ریزون بود !

( به ایران حمله نشده بود ولی صدای آژیر خطر میومد . از این نظر عجیب بود . )

🌹🌹🌹🌹🌹

دوباره خوابیدم و خواب عجیب دیگه ای دیدم 😁 :

دو تا هواپیما در آستانه سقوط بودن . شهر به هم ریخته بود و مام توی منطقه ای بودیم که هواپیماها داشتن اونجا سقوط میکردن . تا نزدیکی زمین میومدن و به زور خودشونو میکشیدن بالا و مقاومت میکردن که به زمین نخورن . مردم وارد خیابون شده بودن و فرار می‌کردن از منطقه . مام توی خیابون میدوعیدیم مثل بقیه . اینجا بزرگراه نداره ، ولی وارد بزرگراه شدیم حین دویدن . خسته شدیم و وایسادیم و از فاصله نسبتاً ایمن هواپیماهارو از دور نگاه کردیم . جفتشون به مرور برخورد کردن به ساختمون ها و ترکیدن .

توی خواب ، از خواب پریدم و خیالم راحت شد که خوابم واقعی نبوده ! ولی اخبار داشت اعلام میکرد که دم ساحل شمال کشور ، یه هواپیما سقوط کرده روی یه ساختمونی و حداقل صد و خرده ای نفر کشته شدن . منم هیجان زده شده بودم که خوابم تعبیر شده ! و داشتم برا همه تعریف میکردم ! 😂

Mr.M

پنجشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 0:42

روزی که گذشت ، دو ساعت و بیست و پنج دقیقه خوندم . استاندارد خودم چهار ساعت بود ولی نسبت به شدت افسردگی ای که داشتم نتیجه خوبی بود و نسبتاً راضی هستم .

یه قسمت از اتک هم دیدم . دیروز اتک رو ندیده بودم . در واقع نه چیزی خوندم و نه چیزی دیدم !

ایشالا کسایی که تلاششون رو طی سال کردن و حسابی خسته شدن و فردا کنکور دارن ، استرسی سر جلسه نداشته باشن و موفق رفتار کنن و بهترین خودشون باشن .

من که کارم حسابی گیره و احتمال دانشگاه نرفتنم کم نیست . کارای سربازیم بلاتکلیف مونده و سرباز فراری محسوب میشم به احتمال زیاد . روزای سختی در پیش دارم . مهم اینه که تلاشمو ادامه بدم و جا نزنم . من اگر بخوام بخونم ، از همین روز ها و در همین روز ها باید بخونم و خودمو به خودم ثابت کنم . اگه اهمال کاری رو توی این روز ها انجام بدم ، احتمال اینکه تا آخر عمر اهمال کار بمونم زیاد تر میشه . اگر خدا بهم شانس بده ، امسال سال آخره . و اگر زندگیمو معمولی جلو ببره ، یا امسال رتبه خوبی نمیارم و یا بخاطر دیر معلوم شدنِ تکلیفم ، اجازه ورود به دانشگاه رو نخواهم داشت .

بگذریم ....

اگه فردا کارمو درست انجام بدم ، به خودم به عنوان جایزه ، دیدن فیلم ال کامینو رو تجویز میکنم 🙂 .

یا رسول الله ، دوستت دارم ❤️ . خیلی هوامو داشته باش ❤️ . تو می‌دونی چقدر بهم ظلم شده و چقدر پشتم خالیه . تنهام نذار . تنها دارایی من دوست داشتنِ شخصیت و مرام و معرفت توعه . تو خدارو خوب درک می‌کنی . ضمانت منو پیش خدا بکن و ازش خواهش کن زندگیِ من از منجلاب در بیاد 🫂 . تا وقتی نتیجهٔ بزرگی نگرفتی دعا کن برای من . من دعام ارزش خاصی نداره و امیدم به درخواستِ توعه 🌹 . و کمکم کن که از دست شیاطین انسی و جنی در امان بمونم . البته الان که با آدمای خیلی کمی ارتباط دارم و تأکیدم روی اجنه هست که روی وسواس هام تأثیر بزرگتری نسبت به آدما دارن . یا محمد ؛ تو بهتر می‌دونی که من لج نکردم که حتماً خدا باید به حرفم گوش کنه و روانپزشک بشم . من صرفاً به حرف خودش دارم گوش میدم که روی درخواستمون از خدا باید پافشاری کنیم . خدا خودش گفته که بعضی وقتا دوس دارم صدای بنده ام رو بیشتر بشنوم و مخصوصاً دعای بنده ام رو مستجاب نمیکنم ❤️ . یا رسول الله ، من آدم کثیفی هستم . روح پاکی ندارم و حتی جسم خسته ای هم دارم که به امید هیچ کسی ، هیچ نظم و نظافت خوبی نداره . بهم انرژی بده و مدام برای من دعا کن و خودت هم تا جایی که میشه بهم کمک کن . در حق کسی که جز تو کسیو نداره کم لطفی نکن سلطان 🥲💔 . من ازت درخواست آرامش روحی میکنم و ازت می‌خوام که به من لطف کنی و هرچه زودتر زندگیمو از منجلاب بیرون بکشی . منو تبدیل به یه روانپزشکِ عاقبت به خیر کن 🌹 . یا رسول الله ، دوست عزیزم ❤️ ، من دیگه برم بخوابم . به شیوهٔ خدافظی کردنت با خدا این کارو میکنم :) . معراجو یادته که چطوری موقع برگشت خدافظی کردی ؟ 😁 : یا علی ❤️ .

Mr.M

چهارشنبه دهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 22:9

فارسی و دینی و سلامت و بهداشت اولین امتحان ها هستن .

از طرفی دروس اختصاصی منو خسته کردن .

و اینکه وقتی یک ساعت پیوسته رو رد میکنم یکم کلافه میشم . بازه هارو باید همون یک ساعته نگه دارم .

🌹🌹🌹🌹🌹

فارسی و دینی رو اضافه میکنم به برنامه .

کتاب درسی زیست دوازدهم + تست دوازدهم هم اضافه میکنم + ترجیحاً تشریحیم همزمان میخونم . حیفه که متن کتاب زیست رو بخونم ولی سوالای تشریحی رو همزمان باهاش چک نکنم و حل نکنم .

🌹🌹🌹🌹🌹

فردا فقط دوره میکنم استثنائا .

دورهٔ ریاضی و فیزیک و شیمی .

Mr.M

چهارشنبه دهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 21:58

امروز سردرد داشتم و حس سنگینیم میکردم . بنظرم بخاطر تموم شدن دارو ها و خوردن بعضی از باقی مونده ها بود . دیروز دکتر رفتم ولی خب بیمه نبودم و دارو هارو بدون بیمه نوشت . اگه بخوام بدون بیمه همرو بگیرم شاید یه میلیون بشه ! علی الحساب امشب یه ورق فلووکسامین ، کلومیپرامین و بوپروپیون گرفتم . پروپرانولول هم مونده چند تا دونه . دیشب بیمم جور شد ولی خب چه فایده وقتی قبلش دکتر دارو هارو زده بود ؟! 😄 باید بگم دوباره دارو هارو بزنه . اگه بزنه !

Mr.M

چهارشنبه دهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 9:46

صبح یه خواب عجیبی دیدم که فقد کلیتش رو یادمه . یه انگشتر داشتم که زیر نداشت ( پشت انگشتم خالی بود تقریباً ) و نگین هم نداشت و حالت حلقه بود . این انگشتر بهم قدرت های ماورایی میداد و تقریباً یادمه که یکی از ویژگی های جالبش این بود که میتونستم پرواز کنم باهاش و برم هوا .

این انگشتر طوری بود که صاحبش رو باید قبول میکرد و هرکسی نمیتونست ازش استفاده کنه . از طرفی یه ویژگی جالبی که داشت این بود که قرآن خوندن یا صرفاً توکل بر خدا میتونست کاری کنه که انگشتر ، با انگشت دست چفت بشه و سفت تر بچسبه به انگشت . انگشتر بخاطر نداشتنِ قسمتِ پشت ، باید خودش سفت می‌چسبید به دست ، و این اتفاق نمی‌افتاد مگر اینکه لیاقتش رو پیدا کنیم . خوندن قرآن و توکل به خدا این لیاقت رو میداد .

چیز زیادی از خوابم رو یادم نیست ولی همینم که توی ذهنم مونده برام خیلی جالب بود .

🌹🌹🌹🌹🌹

یه تیکه از خوابمم مواجه شدن با دوتا انسان خارق العاده بود . یکیشون رو یادمه . پسر بود و ویژگی های خاصی داشت و یکی از اولیای خدا بود ولی اصرار داشت که یه آدم خیلی معمولیه . منم بهش گفتم که اگر معمولی هستی ، ویژگیاتو به منم بده . اون بهم گفت انگار باشه بهت یاد میدم ، و هر وقت بهم احتیاج پیدا کردی میام پیشت و پیدات میکنم . گفتم چطوری میفهمی ؟! ظاهراً گفت خیالت راحت باشه ، من همیشه باهات هستم و می‌دونم چیکار می‌کنی .

🌹🌹🌹🌹🌹

یه چیزایی هم از دوس داشتن و عاشق شدن یادم میاد . یادمه یه زن چینی رو خیلی دوس داشتم و اون زن از نظر بار علمی خیلی درجه بالایی در جهان داشت . و عجیب تر اینکه توی پارک باهاش مواجه شدم و انگار رابطه عاطفی جدی ای باهاش پیدا کرده بودم . میل ج هم بهش داشتم انگار 😁 . باهاش یادمه انگار پرواز هم میکردم و توی بغلم بود وقتی روی هوا معلق بودیم .

Mr.M

چهارشنبه دهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 0:14

الان که فکر میکنم میبینم که خوب بودنم به هیچ دردی نخورده ! چرا باید به بخاطر عدالت حرص بخورم و بخاطر ضایع شدن حق دیگران گریه کنم ؟ چرا باید بخاطر بعضی تجاوزات قلبم تیر بکشه و از درون گریه کنم ؟ چرا خر نیستم و زندگی رو برای خودم سخت کردم ؟ من نه به درد دیگران خوردم نه به درد خودم ! این وسط فقد چند لیتر اشک هدر رفت 😄💔 .

دو حالت داره : ۱_ آدم بدیم . ۲_ آدم خوبیم ولی خوب بودنم به هیچ دردی نخورده .

Mr.M

سه شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 23:53

از عصبانیت و کینه ای که از سروانِ کلانتری داشتم ، خیالبافی های ناسازگار توی ذهنم شدت گرفتن . اشک توی چشمام حلقه زد ولی خودمو کنترل کردم ؛ دیگه از گریه بدم میاد هرچند که هیچ وقت جلوی بقیه جار نزدم و تنها بودم توی اون لحظات . یکم تتلو گوش دادم و آروم شدم . « یه سرم به ما بزن » « من باهات قهرم » .

نسکافه خوردم و حالم بهتر شد . ولی یکم سرم درد می‌کنه و سبک نیستم . حوصله خوندنم ندارم ولی به درک . چهار ساعت میخونم بعدش می‌خوابم .

🌹🌹🌹🌹🌹

صبح می‌خوام فیلم ال کامینو رو ببینم . دلم برا جِین و جسی تنگ شده ، هرچند که منطقاً جِین نباید توی فیلم باشه .

Mr.M

سه شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 19:32

روانپزشک هیچ کمکی نکرد و حرفی نزد جز اینکه گفت باید زودتر میرفتی تصفیه حساب میکردی :) . من خیلی حرفم طول کشید و همش داشتم مراحل بی نتیجهٔ معافیت رو میگفتم . وقتی اونجا بودم خیلی حالم بد نبود . روون حرف میزدم و انگار طوریم نبود . وقتی اومدم بیرون از ساختمون ، یکم دلم گرفت که دکتر هیچ کمکی از دستش بر نیومد . حتی بیمم تموم شده بود و دکتر دارو هامو آزاد نوشت 🥲😂 . عملاً هیچ غلطی نکردم ، درست مثل اتفاقات چند وقت اخیر که انجام دادم و هیچ نتیجه ای نداد .

ممکنه پام گیر باشه بخاطر مشکلات سربازی . ممکنه نذارن دانشگاه برم . ولی من با اینکه میدونم قراره به هیچ جا نرسم ، می‌خوام تا جایی که زورم میرسه نتیجه خوبی از کنکور ها و نهایی های امسال بگیرم . می‌خوام به خودم نشون بدم که اگر زندگیم تباه شد ، حداقل مشکل از من نبود . مشکل از درک نشدنم بود ، که تازه همونم خوب کنترل کردم و توی کنکور نتیجه گرفتم .

هنوز هیچی نخوندم برا امروز . دو ساعت میخونم امروز رو .

پ.ن : هیچی نخوندم .

Mr.M

سه شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 0:59

همه جای خونه گرمه . کنار بالکن توی اتاق خواب دارم میخونم و در هم بازه ، ولی بازم عرق میکنم . زمستون با کاپشن باید میخوندیم ، الآنم با تیشرت عرق میکنیم 😂 . البته من اینطوریم و خانواده و فامیلا توی این دما و داخل خونه عرق نمیکنن .

یک ساعت فیزیک خوندم .

بنظرم شب بیداری رو بذارم کنار و صبح ها بخونم . سه روز دیگه کنکوره و نباید خوابم چپکی و داغون باشه . سه روز فقد قسمت شد که شب بیدار باشم .

🌹🌹🌹🌹🌹

فردا انشاالله کارم انجام بشه و از اون کلانتریِ باغ وحش‌طور بیام بیرون . ظهرش هم میرم دکتر . روزی که گذشت میخواستم دکتر برم ولی حال نداشتم اصلن . قطع بودن سیستم کلانتری حالمو گرفت . امیدوارم فردا دوباره حالمو نگیرن .

اگر مشکلی پیش نیاد ، پس فردا میرم یگان خدمتی برای ارسال نامه به درمانگاهی که به کمیسیون ربط داره .

Mr.M

دوشنبه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۴ 12:39

دیروز در کلانتری : برو فردا بیا ! آقای صالحی صبح کارتو انجام میده .

امروز آقای صالحی در کلانتری : سیستم پلیس پیشگیری قطعه .

ریدم تو این مملکت ! ریدم دهنِ باعث و بانیِ این حجمِ عظیمِ دوندگی های دورِ باطل .

هیچ وقت باعث بانیشو نمیبخشم ، ولی نه بخاطر خودم . بخاطر بدبختایی که مثل منن ولی تحمل منو ندارن و گیر این مادر ج.ن.ده ها افتادن .

من وقتی این مسیر رو میرم و میام نیم کیلو عرق میکنم ! کل وجودم شوره می‌زنه وقتی لباسام خشک میشن . چطوری می‌خوان جلوی خدا وایسن ؟ خدایا ، روحِ شرورِ آدمای غیر مسئول و بیخیال رو زجرکش کن ولی زنده نگه دار .

هر روز میرم تو این کلانتری دست از پا دراز تر برمی‌گردم . دفعه پنجم شیشمه که میرم اینجا و هیچ کاری نمیکنن و فقد دو سه جمله حرف میزنن ! جالبه که اصرار دارن تلفن نکنی و حضوری حرف بزنی !

Mr.M

دوشنبه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۴ 5:54

28 ام دینی ، 30 ام فارسی ، 1 خرداد سلامت و بهداشت .

۱_ این هفته هر روز چهار ساعت خونده میشه . و فقد کنکوری .

۲_‌ از ۱۳ ام تا ۱۹ ام روزی پنج ساعت خونده میشه و فقد کنکوری .

۳_ از ۲۰ ام تا ۲۶ ام روزی شیش ساعت خونده میشه و فقد نهایی

۴_ از ۲۷ ام اردیبهشت تا ۲ خرداد هفت ساعت خونده میشه و فقد نهایی

۵_ از ۳ خرداد تا ۹ خرداد روزی هشت ساعت و فقد نهایی

۶_ از ۱۰ خرداد تا ۱۶ ام خرداد روزی نه ساعت خونده میشه و تا وقتی ریاضی داده نشده ( ۱۱ ام ) ، فقط نهایی میخونم . از ۱۱ ام و بعد از اون ، هم نهایی و هم کنکوری خونده میشه .

۷_ از ۱۷ ام تا ۲۳ ام ، روزی ده ساعت . هم نهایی و هم کنکوری

۸_ از ۲۴ ام تا ۳۰ خرداد ، روزی یازده ساعت و منطقاً فقد کنکوری

۹_ از ۱ تیر تا ۵ تیر ، روزی دوازده ساعت کنکوری

۶ تیر : کنکور دوم .

🌹🌹🌹🌹🌹

۱_ کنکوریم مهر و ماه رو هنوز نگرفتم . خواهم گرفت و دو هفته آخر ، با سرعت نسبتاً زیادی ، آزمون باید بدم . دو روز یکبار شاید مجبور بشم بدم . خداروشکر دروس عمومی ای نیستن که مجبور به تحلیلشون بشم .

۲_ رتبه ای که احتیاج دارم ، یکم سخته بهش برسم . ولی به درک . ساعت مطالعهٔ بالا امیدوارم کمک کنه .

۳_ بخاطر امتحان نهایی ها باید تا چند روز قبل از نهایی ها خوابم رو درست کنم و شب ها بخوابم .

۴_ کتاب زیست سه سال رو باید بخرم . از روی پی دی اف نمیشه سرعتی خوند . من نقطه قوتم باید روی زیست باشه ، پس نباید موقع خوندنش شکنجه بشم و عقب بمونم !

۵_ ماشین حساب برای چهار عمل اصلی احتیاج دارم برای جلسه نهایی های محاسباتی .

فلن همین . تا بعد ببینم چی یادم میاد .

Mr.M

دوشنبه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۴ 0:25

امشب خیلی گشاد شدم . میخواستم کارامو بندازم برای چهار یا پنج صبح ، ولی من نباید پا پس بکشم . خودمو میشناسم و می‌دونم که پنج صبح هیچی نخواهم خوند و حتی بیدار نخواهم شد . درضمن اگر صبح شروع کنم به خوندن ، تا قبل از کلانتری رفتنم باید بخونم و بعدش که خسته بودم برم بیرون ! من نیومدم که برگردم .

یا محمد و یا علی ❤️ . کمکم کنید که پا پس نکشم . خدا منو توی مسیر سختی قرار داده .

بعد از شام نسکافه خوردم و یک ساعت فیزیکی که باید میخوندم و تکمیل میکردم رو خوندم . الان باید زورکی برم شیمی و ریاضی بخونم . مجموعاً چهار ساعت .

اگر تا ساعت ۶ کارو تموم کنم ، میتونم حدوداً سه ساعت بخوابم و بعدش راه بیفتم برم کلانتری . ظهر ساعت ۱۵ یا ۱۶ هم میرم روانپزشک .

الان میرم یکم دراز بکشم و از نظر روانی خودمو تبدیل به تایتان کنم 👹 .

Mr.M

یکشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۴ 17:44

رفتم کلانتری . یکم حرف زدیم و اون ورقه رو که پلیس پیشگیری داده بود رو بررسی کرد . آخرش گفت فردا بیا برا تصفیه حساب . بهش گفتم واقن فردا تصفیه حساب میکنید باهام ؟؟؟! گفت آره . دیگه واقن فردا تصفیه حساب میکنیم .

گفتن ساعت ۱۰ تا ۱۴ بیا برگه تصفیه حسابتو بگیر .

قرار شد ساعت ۱۱ برم اونجا . گفتم یازده هستین پس ، درسته ؟ اون کسی که باید کارمو راه بندازه گفت آره . ساعت ده از تیراندازی برگشتم و اینجا هستم . تا ساعت چهارده بیا در خدمتیم . ( این نفرِ دوم که همکارِ جناب سروان بود خیلی خوش اخلاق بود و خیرش به آدم می‌رسید . )

🌹🌹🌹🌹

فردا یکم کارم سخته ، ولی به درک .

ساعت یازده اینطورا کلانتری باید باشم . بعدش برمی‌گردم خونه و ساعت ۱۵ اینطورا میرم روانپزشک . بین مریض البته .

🌹🌹🌹🌹

پس فردا هم میرم ستاد . قسمت امور وظیفه باید نامه بزنه به درمانگاهِ یگانم . از ستاد میرم درمانگاه و اونجا هم نامه میزنن برای بیمارستانی که کمیسیون برگزار می‌کنه .

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

خیلی عجیب بود که درمورد سربازی فراری محسوب شدن یا نشدنم اصلن حرف نزدن . من از سروان پرسیدم ، ولی هیچی نگفت و چشمش به صفحه کامپیوترش بود 🤦🏻 . توی تلفنم صبح ازش پرسیده بودم ولی فقد گفت که : مگه معافیت نداشتی تو ؟ گفتم چرا داشتم ولی اینا بهم گفتن ممکنه سرباز فراری باشی ، چون بخاطر عدم تصفیه حساب ، باید چند ماه پیش تا الان توی کلانتری خدمت میکردی !!! ( تناقضِ بزرگ ! وقتی معاف شدم چرا باید کلانتری میبودم ؟ و اگر باید کلانتری میبودم ، پس معافیت به چه دردم میخورد ؟ )

✨✨✨✨✨

برم یکم استراحت کنم ، بعدش حدوداً یک ساعت فیزیک بخونم . دیشب سه ساعت خونده بودم و به فیزیک نرسید متاسفانه . حواسمو باید بیشتر جمع کنم . ( هرچند اگر صبح مجبور نبودم برم پلیس پیشگیری ، و بعدش که اومدم خونه ، دوباره برم کلانتری ، مطمئناً یک ساعت فیزیک میخوندم و بعدش راحت میخوابیدم . )

Mr.M

یکشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۴ 14:40

صبح رفتیم اون درمانگاهی که قرار بود پرونده هامو تکمیل کنه که بدیم دست پلیس پیشگیری . پلیس پیشگیری قبول کرد اولش ! ولی بعدش گفت سیستم بالا نمیاد که ببینم وضعیت نظام وظیفت چطوریه . مشکوک میزنی که سرباز فراری باشی چون وقتی معاف شدی ، همون لحظه تصفیه حساب نکردی ، برات میخوره که سرباز فراری هستی ! گفت اگر سرباز فراری باشی ، باید اول بری دادسرای نظام که به تکلیفت رسیدگی کنن ! 🤦🏻🤦🏻🤦🏻

بیرون اومدیم بلافاصله زنگ زدم به اون جناب سروان داخل کلانتری . گفت یه نوشته باید ازش می‌گرفتی اونو میدادی به من . بهش گفتم که اونم همین کارو کرد و پشت ورقه هام یه متن نوشت و مهر زد و گفت بدم به شما و وضعیت نظام وظیفمم از شما بپرسم . جناب سروانه گفت ظهر من میام کلانتری . ساعت دو یا سه تقریباً بیا اینجا ببینم چیکار کردی .

امروز خیلی دلم شکست و خسته شدم . پلیس پیشگیری خیلی با لحن بدی باهام حرف زد . حالا خوبه بابامم بود ! وگرنه پرتم می‌کردن بیرون ! 🤦🏻 رفتنه رو با موتور بابام رفتیم و برگشتنه رو با مترو و اتوبوس . وقتی برمیگشتم خیلی تو فکر بودم ... خیره شده بودم و توی ذهنم میگفتم :

ولی این دفعه فرق داره . من کارمو بدون احساس ادامه میدم و بازم شب بیدار میمونم و میخونم . تا آخرین نفس ادامه میدم . مثل اِرِن .

هم میخونم ، هم قبول میشم . هم کارای اداری رو تموم میکنم در همین حین . دانشگاه هم شروع میکنم و تا آخرش جلو میرم . این دفعه فرق داره . تا پای مرگ مقاومت میکنم 😡 .

Mr.M

یکشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۴ 0:0

همونطور که قرار بود ، روزی که گذشت نهایی هارو ثبت نام کردم .

و کم کم به لحظات ملکوتی شروع به درس خوندن نزدیک میشیم . یه مسواک بزنم بعدش شروع میکنم .

برنامه ای که قراره اجرا بشه و قطعاً باید اجرا بشه :

اول : یک ساعت ریاضی

دوم : یک و نیم ساعت شیمی

سوم : یک و نیم ساعت فیزیک

صبح زود هم قراره با بابام بریم کارای سربازی رو یکم نظم بدیم . نمی‌دونم انجام میشه یا نه . یه سرهنگ بیشرفی هست که عرصه رو تنگ کرده و نمی‌ذاره یه نامه ای زده بشه به کلانتری محل خدمتم .

یکم حالت قلدر بودن پیدا کردم توی مطالعه کردن . تا میام بزنم جاده خاکی ، هالکِ درونم فعال میشه . یا مث اتک آن تایتان ، خودمو تبدیل به تایتانِ هوشمند میکنم که هرطور شده کار جلو برده بشه .

خدایا امشب و فردارو بخیر بگذرون و منو بیچاره نکن 🥲❤️ . کسی که به تو توکل کرده انصاف نیست بیچاره بشه ؛ و مطئنم تو واجب الوجودِ مهربونی هستی .

برم یه نسکافه بزنم که تبدیل به تایتان شم 👹😂 .

❤️ یا محمد یا رسول الله ❤️ ، کمکم کن 🌹.

Mr.M

شنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۴ 9:58

امتحان نهایی زمین شناسی فقط برای ایجاد یا ترمیم سابقهٔ سالی واحدی انجام میشود .

👆👆 ینی منی که ۳ـ۳ـ۶ بودم امسال نباید امتحانشو بدم ؟

نهایی های تجربی دوازدهم همون ده درس هستن دیگه ؟

Mr.M

شنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۴ 9:51

شبی که گذشت ، عملیات موفقیت آمیز بود و تونستم از ساعت حدوداً ۱ تا ساعت ۶:۰۵ ، چهار ساعت بخونم . طبق قانونی که خودم گذاشتم ، تحت هیچ شرایطی تا ۲۴ ساعت هیچی نمیخونم . دوباره از ساعت ۰۰:۰۰ شروع خواهم کرد به خوندن . بازم چهار ساعت .

زیبایی ماجرا اینجاست که دیشب از ۲۳ تا ۰۰:۳۰ ، یک و نیم ساعت فیزیک خونده بودم :

ینی ۵ ساعت و ۳۰ دقیقه نسبتاً پشت سر هم خونده شد و این نقطه قوت خوبیه .

صبح زود که بابام بیدار بود بهش درمورد نهایی ها گفتم . هر درس هفتاد تومنه و ده تا درس امتحان گرفته میشن توی تجربی . پول کافی نت هم حدوداً صد تومن میشه . پس مجموعاً حدوداً ۸۰۰ تومن میشه . اونم کارت به کارت کرد . البته یک میلیون ریخت که محکم کاری شه . ( محکم کاری بهتر از ضایع شدنه . )

امروز ظهر میرم ثبت نام نهایی هارو انجام بدم .

دکتر هم شاید برم چون دارو ندارم 🤦🏻🤦🏻🤦🏻 .

Mr.M

شنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۴ 1:20

هدفِ جدید تعیین کردم که پزشکی نیست . توی شهر خودمون می‌خوام بیارمش ولی حتماً دولتی . طبق شواهد و قرائن و صحبت های هوش مصنوعی ، احتمالش هست بیارم و دور از انتظار نیست . سعی میکنم تا دکترا برم و بعدش PhD به پزشکی .

الانم بیدارم و می‌خوام چهار ساعت تا صبح بخونم .

نسکافه خوردم و الان رو هوام !

بریم بترکونیم !!! 😍😍😍😍😍

Mr.M

جمعه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۴ 20:58

زد به سرم تصمیم گرفتم یه فیلم اعصاب خرد کن ببینم . فیلم the girl next door ساخت آمریکا در سال ۲۰۰۷ رو انتخاب کردم . داستان درمورد قتل و تجاوز به یه دختر ، زیر دست عمه‌ و بچه های عمش هست . البته این فیلم اقتباسی از یه رمانه . و اون رمان هم از یه حادثه ای اقتباس گرفته که نزدیکی خیلی زیادی به فیلم داره . در واقعیت ، این فیلم درمورد دختری به اسم سیلویا لیکنز هست که یکی از سخت ترین و بی رحمانه ترین مرگ های جهان رو تجربه می‌کنه . فیلم رو توصیه نمیکنم ببینید ، ولی داستان سیلویا لیکنز رو از ویکی پدیا مو به مو بخونید تا بدونید نیمه تاریک دنیای ما چقدر می‌تونه سیاه باشه .

Mr.M

جمعه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۴ 14:47

فصل سوم اتک آن تایتان تموم شد . سه قسمت آخر رو باهم دیدم .

امروز جمعست و آخرین دارویی که داشتم ، ظهر خورده شد و تموم شد . اگر فردا با بابام رفتیم کارای مزخرف دفتری پلیس پیشگیری رو انجام بدیم ، مجبور میشم یه ورق از دو سه مدل از قرص هارو امشب بگیرم که بین خوردنشون فاصله زیادی نیفته . اگرم یکشنبه بخواد بریم ، در اون صورت فردارو میرم دکتر و امشب دارویی نمی‌خورم .

به هر حال فردا میرم برای نهایی ها ثبت نام کنم . حدوداً ده تا درس رو باید ثبت نام کنم و ۷۰۰ تومن میشه . پول کافی نت هم حدود ۱۰۰ تومن . مجموعاً و حدوداً ۸۰۰ تومن .

سعی میکنم امسال همه چی رو تموم کنم . نباید اجازه بدم افکار منفی باعث شن یک سال خودمو عقب بندازم ، و تایم خوندن رو به بهانه وقت یکساله ای که فرضاً دارم کم نگه دارم .

تمومش میکنم .

بهتره یه نسکافه بگیرم بخورم که انرژی های منفی از بدنم برن بیرون ! توی این شرایط سخت و فرسایشی ، لحظه به لحظه به سیخونک احتیاج دارم . مغزم سلطان غافلگیریه ! در اوج خوشحالی ناراحت میشم و در اوج ناراحتی خوشحال یا استرسی یا عصبی . سخته ، ولی خودمو کنترل میکنم .

Mr.M

پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴ 14:8

وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ [107]

و اگر خداوند، [براى امتحان و مانند آن]، زيانى به تو رساند، هيچ‌كس جز او نمى‌تواند آن را برطرف كند؛ و اگر اراده‌ي خيرى براى تو كند، هيچ‌كس مانع فضل او نخواهد شد. آن را به هركس از بندگانش بخواهد مى‌رساند؛ و او آمرزنده و مهربان است.

Tags :

#قرآن

Mr.M

پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴ 0:55

روزی که گذشت ، متوجه شدم یکی از دوستای خیلی قدیمی که عمراً منو یادش نیس نامزد کرده . شایدم ازدواج . نمی‌دونم . هم سن منه . 24 سالشه شایدم 25 .

یکی از بلاگفایی های عزیز هم چند وقت پیش نامزد کرده بود و از حالت غم و افسردگی حسابی خارج شده و داره با نامزدش عشق می‌کنه 😂 . انشاالله برای هم بمونن و چشم هم نخورن ❤️ .

می‌دونم که به زرق و برق اینستا نباید اعتماد کرد ، ولی کلیتِ ماجرا این بود که اونا برا خودشون کسیو دارن که پیششون میمونه . منم دلم خواست 😁 . ای کاش یه موجود درجه یکی هم نصیب من بشه 🌹 .

Mr.M

پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴ 0:44

روزی که گذشت اینستاگرام رو دوباره ریختم . نداشتن اینستاگرام باعث نشده بود که درس بخونم و فقط خوابیدنم رو بیشتر کرده بود . در واقع جای خالی اینستا با خواب پر شده بود . سعی میکنم مراعات کنم و افراط نکنم توی دیدن پست های اینستاگرامی . و صد البته سعی میکنم به اکسپلور نزدیک نشم 😂 .

اکسپلور ❌ / سیاهچاله ✅

Mr.M

پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴ 0:21

3 ساعت و 5 دقیقه .

دو ساعت و پنج دقیقه فیزیک قسمت انتهایی القای الکترومغناطیسی

یک ساعت شیمی قسمت انحلال پذیری ، و قطبیت مولکول ها

امشب یکم راحت میتونم بخوابم . خداروشکر ❤️ . خدایا برکت بده به این ساعت ها 🫂 .

Mr.M

چهارشنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۴ 20:41

سه قسمت از اتک رو پشت سر هم دیدم . جنگیدنشون برای رسالتی که دارن خیلی قشنگ و قابل تحسین بود . باید از آرمین موقع آخرین مبارزه با غول پنجاه متری یاد گرفت چطور مقاومت کنیم ❤️‍🔥 .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Tags
Other

دانلود آهنگ دانلود آهنگ

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم