یه خواب دیدم که پشمام ریخت . الآنم یکم یادمه و میتونم توضیح بدم .
اولش داشتم یکی از درخت های خیابون کوچه روبه روییمون رو میکندم برای یه بچه . انگار میخواستم بهش بفروشم ! 😂 قد درخت بلند بود . پس با احتیاط اره کردم و دادم بهش .
بعدش نمیدونم چی پیش اومد که یه درخت دیگه رو هم که اونم توی کوچه روبه روییمون بود رو قرار شد بکنیم و بدیم پویا . چرا ؟ نمیدونم ! 😂 به پویا گفتم که مواظب باش این درخته خطریه چون طولش خیلی بلنده و ممکنه بخوره به ساختمونی که جلوش قرار گرفته . ولی ریسک کردیم و درخت رو با اره برید . درخته خورد به همون ساختمون نیمه کاره ای که بقلش بود و یه طبقش افتاد روی طبقهٔ پایینی و ساختمون یه کوچولو پوکید ! 😂 . جفتمون در رفتیم . من رفتم یه طرف و پویا هم یه طرف دیگه !
من رفتم اون سرِ محلمون ! ینی دور و بر کوچهٔ ۱۲ . اون موقع یادمه که محرم بود و دیدم دخترای محل ریختن بیرون که خودشونو نشون بدن و ابرازِ وجود کنن 😂. بی حجاب بودن و حالتِ اکیپ داشتن . منم از کنارشون با استرسی که همیشه داشتم ( ولی با صورتی که اعتماد به نفس رو نشون میداد ) رد شدم . هرچی به سمت کوچمون نزدیک تر میشدم ، تعداد دخترایی که برای مخ زنی اومدن بیرون کمتر میشد و تعداد جمعیتِ آدمای هیئت ها زیاد تر میشد . نزدیکای خونمون ، توی یه کوچه ای بودم که توش پر از آدم بود و دسته داشت حرکت میکرد ! دیدم از فرطِ شلوغی ، روی زمین یه سریا له و لورده شدن و بدنشون شکسته و نمیتونن تکون بخورن و بالا سرشون چند تا آدم وایسادن که نمیتونن کمکشون کنن! خلاصه از بین دسته عبور کردم و به سمتِ خونمون ، راه رو ادامه دادم و نمیدونم آخرش چی شد که از خواب پریدم 😕😄. قصهٔ ما به سر رسید ، کلاغه به خونش نرسید !
اینم از محتوای خواب های من ! 😂 تازه ۹۹ درصدشون رو کاملا یادم میره و کم پیش میاد که خوابی ببینم که یادم بمونه . معمولاً هم خواب هام بی معنی هستن و حالت هذیان گونه دارن ! مثل همین خوابی که دیدم ☺️😉.