بعد از سریال پایتخت بود که بخاطر خیالبافی های ناسازگار تونستم امیدواریِ شروع کار رو دوباره بدست بیارم . تصور ملاقات با بزرگان علوم مختلف و ارتباط نزدیک داشتن با دانشمند های جوان خیلی خیلی منو خوشحال میکنه ، هرچند که فعلاً فقد در تصوراتم وجود دارن .
خلاصه رفتم یه معینی پور و یه نسکافه گرفتم و خوردم . خوابم پرید و سبک شدم . از بعد از شروع روز ( بعد از 00:00 ) تا ساعت حدوداً چهار و نیم ، تونستم کمی بیشتر از چهار ساعت بخونم و این عجیبه !!!
عوامل کمک کننده :
بین تایم های خوندن ، گوشی دستم نمیگرفتم و اینترنت کلاً خاموش بود . / نسکافه / خیالبافی های اولیه و حتی بین درس خوندن که منو امیدوار میکرد . / کتاب چگونه کمالگرا نباشیم هم منو یکم آروم کرد ، هرچند که آخر از همه خوندمش . / فکر به خدا هم آرامش دهندهست و اینو هممون میدونیم .
تاثیر گوشی دست نگرفتن در زمان استراحت خیلی روی من زیاده ظاهراً . سعی میکنم بازم رعایت کنم تا تبدیل بشه به عادت .