چهارشنبه پنجم دی ۱۴۰۳ 0:55

اون احادیثی که توی پست های قبلی ثبت کردم ، جدا از روزمرگی هام و حرفای عادی بودن . برا همین جزو پست های قابل انتشار در روز به حساب نیومدن .

روزی که گذشت ، واقن افسردگی کلافه کرده بود منو . هر روز اذیتم کرده و می‌کنه و امیدوارم تاثیرش رو بتونم کمتر کنم و حتی خودش رو هم کمتر کنم .

به هر حال ، یه سری کار انجام دادم که باعث شد مقاومت نسبتاً خوبی در برابر افسردگی نشون بدم :

۱_ دو ساعت مطالعه ، که یک ساعتش رو خیلی لذت بردم . اون یک ساعت مربوط به کتاب دنیای سوفی بود .

۲_ قسمت ۵ و ۶ از فصل اول سریال from رو هم دیدم و علی رغم اینکه سرگرم شدم ، کمی هم غمگین شدم بخاطر مرگ یه شخصیتِ بی آزار ، اونم به شکلی اتفاقی !

۳_ ​​​​​​دقیقاً قبل از شروع مطالعه ، سوره المعارج رو به عربی و فارسی خوندم و سعی کردم از خدا کمک و نیرو بگیرم و اجنه رو از خودم دور کنم .

۴_ مسواک شب رو هم زدم . من وقتی شبا مسواک رو نمی‌زنم ، عذاب وجدان میگیرم چون دندون های زیادی رو بخاطر مسواک نزدن عصب کشی کردم و پول زیادی بخاطرشون هدر رفته . در ضمن با مسواک زدن واقن خوشحال میشم چون قبلن توانایی مسواک زدن هم نداشتم !

۵_ اینستاگرام رفتنمم کمک خوبی به جلوگیری از افسردگی کرد . البته توی اکسپلور نرفتم ! پیج یکی از فالووینگ هامو رفتم ببینم . یه پسره خودشو شبیه اوبی ها کرده و مث بچه ها حرف میزنه 😂 . خیلی عجیب بود و متولد ۷۹ بود و من فک میکردم مثلن ۸۴ باشه ! آدم جالبی بنظر می رسید و کیوت بود . بنظرم عقایدش هم نزد خدا بی ارزش نیست ، چون بر خلاف ظاهرش ، یکی دو تا از هایلایت هاش مربوط به سفر مشهدش هست و عکس و فیلم سلفی از اطراف حرم گرفته و اون آهنگ معروفِ امام رضارم روش گذاشته . واقن خنده به لبم آورد و دعا میکنم که توی این دنیا و دنیای پس از مرگِ جسمش خوشبخت باشه .

یه چیزی که امروز دوباره فهمیدمش و برام مرور شد این بود که بهتره یه کتابی رو هر روز بخونم که غیر درسی باشه . البته به عنوان مکمل . کتاب های روانشناسی یا رمان هایی که ذهن رو به تفکر درمورد کائنات وادار میکنن برام خیلی جذاب هستن .

دو سه بار با فاصله زنگ زدم به مطب روانپزشک ، ولی تلفنش اشغال بود . بعدش دیگه یادم رفت زنگ بزنم . فک کنم بدون نوبت باید بریم و یک ساعتی بشینیم که بین مریض بریم داخل . هرچند که ایشالا خلوت باشه اون روزی که میریم . دانشگاهم باز یادم رفت زنگ بزنم . علتش این بود که تا ظهر خوابیده بودم و این باعث شد ذهنم سمت زنگ زدن و تکاپو و پر انرژی بودن و تکون خوردن نره .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم