چهارشنبه بیست و سوم فروردین ۱۴۰۲ 3:27

بچه ها ، امروز صبح که دانشگاه بودم ، یک ساعت بین برگزاری کلاسها خوندم .

فک کنم نزدیک یک ساعت هم تلفنی حرف زدم . با یکی از دوستان پسر داخل بلاگفا . بعضی وقت ها فکر میکنم که من ارزش این یک ساعت حرف زدن هارو دارم که یه نفر پول شارژشو بخواد فدای حرف زدن با یکی مثل من کنه ؟ اگه دارم که خیلی خوبه . خداروشکر . ولی حس میکنم آدمی نیستم که بتونم به کسی کمکِ مفیدی به بزرگی ارزش یک ساعت حرف زدن بکنم بجز نون خامه ای . به اون میتونم صد در صد خوب بودنم رو نشون بدم و انقدر باهاش خوب باشم که خودش خجالت بکشه که چرا انقد خوب رفتار میکنم ! 😅 توی مجازی با خیلیا مهربونم و دوستشون دارم ولی صمیمی بودنم به اونا ، از نون خامه ای کمتره. توی واقعیت ، صمیمیتم به نزدیک ترین افراد زندگیم ، از صمیمتم به منفور ترین افراد بلاگفا (مثل این پسره که اسمش با س شروع میشه و به خیلیا تهمت میزنه و آبروی یه سریارم به ناحق می‌بره .)هم کمتره . خلاصه توی دنیای واقعی ، نمیتونم مهربون باشم با بقیه . نه این که خودم مهربون نباشما ، ولی وقتی با یکی مهربون باشم و دلمو بشکنه با بی محلی هاش و حتی توهین کردناش ، واقن حالم گرفته میشه . چون من با هرکسی خوب نیستم توی واقعیت . وقتی با یه نفر، خوب هستم ، ینی خیلی برام عزیزه . شاید نخوام باهاش رل بزنم یا ازدواج کنم ، ولی برام باارزشه مثل الماس .

میخواستم کم کم با یه نفر به شکل معمولی و رل نزدن و دوستانه (من خودم پسر هستم ولی وقتی میگم صمیمی ولی دوستانه ، منظورم مثل دوستی دخترایی هست که باهم صمیمی هستن . ینی فک کنید که یه اندامی رو مثلا ندارم .) ارتباط دوستی بگیرم . ولی نشد. راستش فک کنم حتی اگه ایشون ازم فاصله بی دلیل هم نمی‌گرفت ، بازم باهاش صمیمی نمی‌شدم ولی حداقل درونی خیلی دوستش میداشتم ! یه دختر خانومی به اسم آیدا خانوم رو میگم . دختری که خیلی بامعرفت بود و الان هم احتمالا هست . فقد با من خیلی خوب نیست که اونم بخاطر حرفای بقیس فک کنم . متاسفانه خیلیا فکر میکنن که آینده ندارم و یا این که اصلن سلامت فکری ندارم و خطرناکم 🙂. نگفتن بهم ، ولی وقتی یه سریا متوجه شدن که سه بار مشروط شدم و دلیلش رو با رفتار قبلیم سنجیدن، حس کردن که کلن افسرده هستم و رفتنیم! 🙂 این تغییر کردنشون ، خیلی یهویی بود . فقد یه نفر باهام خوب موند که اونم اسمش آرمینه و باهاش راحت تر از بقیم ولی هنوز ۷۰ درصد یا ۸۰ درصد زندگیم رو با جمله هایی که خیلی جزئی هم نباشن ، بیان نکردم براش . چون متوجه نمیشه که هدف بزرگ ینی چی . اگر جلوش بگم که می‌خوام بزرگ ترین نورولوژیست جهان بشم ، فک می‌کنه احمقم و روانی و خل و چل . من اگر هم روانی باشم ، دلیل روانی بودنم وجود کساییه که درک نمیکنن که شاید یه نفر دنبال چیزای بزرگ باشه . چرا باید کسیو ناراحت کنیم که از افکار درونیش اطلاع هم نداریم و فقد بخاطر رفتار و ظاهری که خودش بهمون نشون میده ، ادعا کنیم که از درونش کاملا خبر داریم ؟ ما اکثرا روانشناس های خوبی هم نیستیم . وگرنه من دارم با رفتارهام ، غیر مستقیم میگم که دنبال یللی تللی نیستم ! (دیکتشو نمی‌دونم درست نوشتم یا نه 😅). همه بجز بعضیا ، فکر میکنن که آدم بی عاری هستم که هدف اصلی زندگیش ، زنده بودن و گذر روزگاره . ولی واقن از بیشعور بودنشون ، دلم میگیره . چرا به درونم نگاه نمیکنید پس ؟ بنظرتون از درون هم آدم بی عار و خل و چلی هستم که کودن هم هست ؟ اگه به درونم نگاه می‌کردید ، میفهمیدین خل و چل کیه :) . خل و چل کسیه که به آدمایی که سعی میکنن خوب باشن (ولی حتی روشون نمیشه به خودشون بگن آدمِ خوب ! چون خودشیفته بازیو دوست ندارن و مطمئن هم نیستن .) ، توهین کنه و تهمت بزنه که لابد بخاطر افسرده بودنش ، ارزش زندگی رو نداره و هیچ وقت هم خوب نمیشه 🤦. درضمن هیچ کس سعی نکرده بهم نزدیک شه بخاطر خودم . اگر کسی بود که واقن بخاطر شخصیتم و مهربونیم (که غیر مستقیم میتونن بهش پی ببرن .) و مدل فکر کردنم دوسم داشت و شبیه من بود (کلیتش شبیه من باشه هم کافیه . حتی اگر برون گرا باشه .) ، بهش نشون میدادم که باهوش هم هستم . تازه باهوشی که تا پای جون بهش کمک می‌کنه . طوری که خجالت بکشه از کار های من :) . متاسفانه یه سریا یه جوری متوجه هوش کمی که دارم میشن و وجودم رو بخاطر یه مشت سلول مغزی احتیاج دارن. یه سریام که وجودم رو به رسمیت نمیشناسن . یه سریام باهام خوبن ، ولی تا وقتی که لازمشون بشم و دورشون خالی باشه .

خلاصه آیدا خانوم ، بخاطر حرف بقیه یا شایدم بخاطر فهمیدن خودش به صورت مستقیم که افسردگیم تموم شدنی نیست ، یا شایدم بخاطر رفتارم که خشک بنظر می‌رسیدم ، یهویی فاصله زیادی گرفت و سعی می‌کنه نگاهم نکنه که سلام نده . منم نباید نگاهش کنم که سلام بدم چون چند دفعس که وقتی نگاهش میکنم ، صورتش رو میگیره طرفی که انگار منو نمی‌بینه و این که سعی میکنم حتی بهش سلام هم بدم ، کار اضافی ای هست .

مهم نیست باو:)

خدا آدمای خوب و خوشگل و مهربون رو بهم نزدیک می‌کنه. اینو چند بار دیدم . بازم خواهم دید . شاید نون خامه ای مال من شد .... ❤️

​​​​​​

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم