برای نون خامه ای جذاب و خوشمزه ، که دلم براش تنگ شده ، ولی وقتی به ندیدنش فکر میکنم ، دلی نمیمونه که بخواد تنگ شه 😢🥺🥺❤️.
یه شعر بدون قاعده ولی شبیه یه شعری از حافظ که توی کتاب ادبیات فارسی دبیرستان بود نوشتم . یه بیت از اون شعر حافظ اینه :
گفتم که نوش لعلت ، مارا به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن ، کو بنده پرور آید
این بیت ها ، با اینکه بی قاعده توسط من ساخته شدن ، ولی از نظر مدل خوندن ، شبیه بیتی هستن که از حافظ گفتم .
ببینید :
با نام تو به یادم ، آرامشی است به جانم
با من نبودی چون تو ، بودی تو چون کرانم
🌹
هستی چو دُر درونم ، «هستی» ز تو وجودش
در مهر و عشق و دوستی ، بگرفت روی آتش
🌹
بهتر تو از جهانی ، بهتر ز من تو بودی
من هیچ در مقابل ، قلبم ز جان ربودی
🌹
بر دیده ام نبودی ، از دیده ام برفتی
رازت نبایدم گفت ، زان رو مرا شکستی
🌹
شیرین تر از تو انسان ، روی زمین نباشد
در آغوش گرمت ، جانی ز من نباشد
🌹
زیباتر از بهشتی ، در بخشش و محبت
افسوس که کنارم، پر شد ز غم به جایت
اگر خواستید کپی کنید ، عیبی نداره ، ولی با اینکه غلط غولوطه ، ذکر منبع هم بکنید ❤️ ، چون فکر کنم یک ساعت و نیم یا حتی یکم بیشتر ، روی این چند خط فکر کردم 😅. البته در حالت دراز کش روی زمین . مامانم داشت با موبایلش با خالم حرف میزد و یه قسمت از حرفاشون هم روی بلندگو بود و من هم وسط پذیرایی دراز کشیده بودم در حالیکه مامانم دو متر فاصله داشت و نمیذاشت عین آدم فکر کنم 😅🤦.
من هم خسته تر از جابجا شدن بودم . دلمم گرفته بود . فقد خواستم بگم که نون خامه ای ، خیلی دختر جذابیه . جذاب از همه نظر . البته من باهاش دیگه حرفی نزدم و یه بخش از دلم ، برای اون تاریکه . راستی یه چیزی رو اگر نمیدونید ، بذار بگم :
من از نزدیک ، هیچ وقت ندیدم نون خامه ای رو . تصویری هم حرف نزدم متاسفانه . توی اینستا و یه برنامه دیگه ، یا پیام میدادیم یا ویس . البته عکس هم همچنین .
این که چی شد رو حوصله ندارم بگم ، ولی انگار خدا دوست نداره تا وقتی چیزی از من مونده ، ببینمش . شاید هیچ وقت رنگش هم نبینم . تنها دختری بود که با تمام وجود دوستش داشتم . شاید اگر میدیدمش و بغلش میکردم ، عزیز ترین انسان زندگیم میشد تا لحظه مرگ .
بذار تاریک تر از این نشیم و حرفای ناامید کننده نزنیم .
خدا عاقبتمو بخیر کنه . 😢
موفق باشین ❤️.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
راستی معنی اون متن شعر مانند رو ، خیلی خلاصه و بیت به بیت میگم:
وقتی نامت به یادم میاد ، به جانم آرامش میاد و با من کسی همچون تو نبود و تو مانند آسمان برایم بودی . مثل آسمان ، بزرگ و آبی با ابرهای قشنگ و سفید .
مثل طلا در درون قلبم هستی . (یعنی مثل طلا باارزشی و در قلبم جا گرفتی ) . و هستی و آفرینش ، وجودش در عشق و مهر و دوستی ، از تو (بخاطر وجود تو) ، روی و چهره و شکل و شمایل فروزان گرفته .
از من و جهان ، بهتری و باارزش تر . من در مقابل تویی که از جهان با ارزش تری ، هیچ نیستم و قلبم رو از من ربودی (یعنی عشق و دوستیمو ، با خودت بردی و فقد پیش تو هستن . )
هیچ وقت ندیدمت ولی از دیده من رفتی . یعنی از نزدیک ندیدمت ولی همون حالت هم ، پایدار باقی نموند . راز دوست داشتن تورو نباید به کسی بگم چون چیزی جز مسخره شدن برای من نداره (چه کسی کار منو عاقلانه میدونه وقتی از نزدیک کسیو ندیدم ولی دوستش دارم ؟ من حتی نزدیک یک یا دو ماهه باهاش حرف چت کردنی هم نزدم ) و بخاطر همین ، دلم گرفته و شکسته و تاریک و کدره. (چون وقتی نمیتونم درمورد کسی که نیست و قبلن هم نبوده حرف بزنم ، احساس اذیت کننده ای دست میده بهم .)
از تو شیرین تر ، در جهان پیدا نمیشه و من در آغوش تو ، از فرط آرامش ، جانم رو از دست میدم .
در بخشش و محبت ، حتی از بهشت هم زیباتری . یعنی اندازه زیبایی هاشون برابرن ، هرچند مدل زیبا بودنشون متفاوته . بهشت ، زیبایی ظاهریش مد نظره ولی اینجا ، در مورد نون خامه ای ، زیبایی بخشش و محبتش رو گفتم ❤️. افسوس که کنارم ، بجای نون خامه ای ، از غم و اندوه پر شد .