دوشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۲ 19:26

روز اول اردیبهشت ، که فرداش میشد عید فطر ، رفتیم باغ خالمینا . بقیه خاله ها و بچه هاشونم بودن . پسر داییم و زن و بچشم بودن . جمعه نزدیک شب راه افتادیم . البته اول شام خوردیم و بعد زدیم بیرون . بنابراین میشه گفت که شب راه افتادیم ولی قبل از دوازده شب بود. روز دوم موندیم و روز سوم اردیبهشت ، شبش برگشتیم خونه . ساعت ۹ اینطورا رسیدیم خونه . امروز دوشنبست و یک روز از رسیدنمون گذشته (دیشب رسیدیم .)

اونجا نخوندم . اصلن نمیشه خوند اونجا . طبقه اول که فرش نداره و اتاق خوابای طبقه اول که فرش دارن ، بخاطر این که چراغای پایین خاموشن و کسی رد نمیشه و فقد خودتی و خودت ، و بخاطر مدل وسایل اون اتاق خواب ها که منطقا از اتاق خوابای طبقه دوم ، بدون امکانات تر هستن ، حس بدی بهم دست میداد و حتی سعی میکردم اونجا نخوابم ! چه برسه به این که درس بخونم . طبقه دومم که رفت و آمد خیلی زیاد بود و بلند بلند حرف میزدن بجز بعضی وقتا که ناهار میخوردیم و همه خوابمون می‌گرفت . نخوندم خلاصه !

جمعه و شنبه و یکشنبه رو نخوندم و از بین کار هایی که باید میکردم ، فقد جمعه ، ورزش رو پیاده کردم !

اگه نمیدونید بذارید یه بار توی این وبلاگ هم بگم.

یکشنبه ، دوشنبه ، چهارشنبه ، جمعه باید ورزش پیاده روی همراه با دویدن انجام بدم . امتحان کردم و توی اینترنت هم سرچ کردم و به جمع بندی رسیدم که چقدر هر کدوم از حرکات رو برم . پس یکشنبه و دو شنبه رو باید ورزش میکردم که نکردم ! صبح ها این کارو میکنم قبل دانشگاه . الان خیلی خسته شدم و ترکیدم ! الان توی راه خونه هستم. نزدیک خونه و توی اتوبوسی که سر کوچمون ایستگاه داره.

درضمن روز های زوج که شنبه و دوشنبه و چهارشنبه و جمعه باشن ، باید نیم ساعت فیلم آموزشی که بهم کمک کنه و یه چیزی یاد بگیرم رو ببینم . بین نیم ساعت تا یک ساعت. امروز این کارو میکنم .

درضمن هر روز یک ساعت باید بخونم . امروز هم خواهم خوند .

مسواک رو هم باید حتما هرشب بزنم و طی این چند روز ، گشادی کردم و نزدم و حالم بخاطرش گرفته بود 🤦. بخاطر چه چیزایی دارم خودمو ناراحت میکنم !

بگذریم . به امتحانا چیزی نمونده .

ترم پیش (ترم ۳) ، یکی از بچه های کلاس که پسر هست و خرخون کلاسه و سه بار کنکور داده تا وارد دانشگاه شده ، معدلش بیست شده و سیزده تا درس رو ۲۰ گرفته . این پسره ، سال اول شدش چهار یا پنج هزار منطقه . ولی خواست سال بعد ، رتبه دورقمی بیاره و موند . سال دوم ، نخوند و خراب کرد . سال سوم هم نمیتونست بخونه ولی خودشو تا حدی جم کرد و تونست این رشته رو بیاره که باز هم از رتبه سال اولش خیلی بدتره . خلاصه انگار درس عبرت شد براش و متحول شد . منم می‌خوام این ترم ۲۰ بشم . ولی شیش تا درس رو باید امتحان بدم و کارم نسبت به وضعیتی که ۱۳ تا درس رو امتحان بدم ، راحت تره .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم