اگه بگم که چقدر امروز دلم گرفته بود ، انرژی شمام مثل انرژی من تحلیل میره .
استاد اقتصاد مهندسی ، برای فعالیت کلاسی و غیبت های کلاسی و حل تمرین ها ، سه نمره تا پنج نمره گذاشته.
من سامانه فرستادن تکالیف و گرفتن پی دی افم تازه درست شده . ینی دیروز یا پری روز و حجم زیادی از درس رو نخونده بودم . البته سه تا پی دی اف اول رو از یه نفر گرفته بودم ولی برای حل تمرین ها ، باید دو سه تا پی دی اف دوم رو میخوندیم که بتونیم حلشون کنیم . ذهن منم توی کلاس نمیمونه چون خیلی کلافم و غمگین . هرچند استرس دارم که غمگین بودنم رو به دانشگاهی ها نشون بدم چون اکثرا سواستفاده گرن و مسخره میکنن و پشت سر آدم حرف در میارن و میشن عامل و مولد غم و اندوه 😅.
امروز که از استاد اقتصاد مهندسی بعد کلاس درمورد اون پنج نمره سوال میکردم ، بهش گفتم که سه تا غیبت اولم ، بخاطر انتخاب واحد نکردن بود و اصلن اون دورانی که اسمم توی لیست رفته بود ، دانشگاه حضور نداشتم و کلاسی انتخاب نشده بود . حتی همین هفته پیش ، به اشتباه ، آموزش بهم زنگ زد که فلان تایم رو موافقی که هم رفع اشکال ریاضی باشه و هم بعدش ، امتحان ریاضی ؟ یکم که حرف زدیم ، فهمیدم که داره درمورد ریاضی ۱ حرف میزنه و به اشتباه ، احتمالا اسمم توی لیست ریاضی ۱ رفته ، هرچند ریاضی ۲ هم بودم . خلاصه اینارو که بهش گفتم ، گفت که بلاخره باید بین کسی که همه کلاس هارو شرکت کرده و کسی که همه کلاسارو نیومده ، فرقی باشه ؟ گفتم که اصلن نمیتونستم توی کلاس ها حضور داشته باشم چون آموزش برام انتخاب واحد نکرده بود و میتونید از خودشون سوال کنید که آیا سه تا غیبت اول ، به حق بوده یا اصلن حضورم توی دانشگاه ، تق و لق بوده ؟
متاسفانه این استادش ، تو کتش نمیره حرفام . از نظر اون باید سیستم قانون های دانشگاه خودمون یا حتی دانشگاه های کل کشور رو تغییر میدادم و یه کاری میکردم که کمیسیون پزشکی ، دو سوت برگزار شه و نتیجش هم ، فرداش اعلام شه و قال قضیه کنده شه و انتخاب واحد انجام شه و توی کلاس از جلسه اول حضور مستمر داشته باشم :) . نمیدونم چرا انقد درکش پایینه . از زمین و آسمون ، آدمای بی درک دارن با من مواجه میشن و یکی از اون یکی تاثیر گذار تر 😅🥲.
البته باهاش که یکم حرف زدم ، آخرش گفت که امتحانو خوب بخون ، ایشالا چیزی نمیشه و یه سری حرفایی که یادم نیست و فقد میخواست بره بالا توی دفترش و منو بپیچونه 😄.
امروز یک زنگ داشتیم و زنگ دومی که قرار بود امروز برگزار شه ، دیروز برگزار شده بود و من حواسم نبود به تایم کلاس و شاید به من نگفتن . البته آرمین ، کلن اون روز رو نرفته بود که بخونه و برا همین چیزی به من نگفت و نگران کلاس فوق العاده یکشنبه نبود . درضمن استادش گفت غیبت های یکشنبه رو لحاظ نمیکنه چون کلاسش جزو برنامه کلاسی دانشگاه نبوده .
توی ایستگاه مترو ، بچه های کلاس ترم دوم رو دیدم . دوتاشون پشتشون به من بود و دوتاشون رو به رو به من ولی زاویه دید من طوری بود که فقد یکیشون رو تشخیص دادم . وقتی اون دختر رو دیدم (حدود چهار تا دختر بودن و همشون حرف درار و خاله زنک 😅🥲) ، متوجه شدم که اونم منو یه لحظه دیده و میگفت وای فلانیه 😅😱😥. و انگار گفت برنگردین 😅🥲 و داشت این جمله رو به بقیشون میگفت و وقتی من اینو شنیدم ، با خونسردی به راهم ادامه دادم و وانمود کردم که ندیدمشون چون هندزفری توی گوشم بود و حواسم مثلا پرت آهنگ شده بود .
دلم از این هم کلاسی های ترم دوم خیلی گرفته . ترم چهارمی ها هم ، چند تاشون که دختر هستن ، حرف در بیار من شدن و هرچند که خیلی حرف نمیزنن توی اکیپشون و داستان های ترسناک از من نمیسازن ، ولی همون کار ها هم برای بد جلوه دادن من بین بهداشت محیطی ها یا شاید دانشجو های بهداشت کافی بود .
امروز آرمین به شوخی میگفت پشت سرت حرف میزنن و میگن باهات نپرم چون خطری ای و احتمالا همین الآنم داری یه کارایی میکنی پنهانی 😥. آخر سر گفت که شوخی کرده ولی همه چی رو دقیق بیان کرده بود و نمیخورد که شوخی باشه 🙂. بهش گفتم اگه مبهم بازی در بیاری توی حرفات ، منم مبهم میشم و اون موقع دیگه خودت خسته میشی و دوستی رو میذاری کنار . اونم گفتش که واقن شوخی کرده و این حرفا . ولی نمیخورد که شوخی باشه . چون شوخی ای بود که دقت داشت روی حقایقی که بیان میکرد و چیزایی که میگفت و اون افراد که بهش درمورد من گفته بودن ، نزدیک واقعیت بودن .
بگذریم ....
شاید اگر تقریبا بیست بشم درسشو ، همکاری کنه باهام . ولی نمره اون درس رو میشه از جاهای دیگه ، تا حد زیادی جبران کرد .
فردا مکانیک سیالات داریم . امروز فقد مکانیک سیالات میخونم و کتاب باشگاه پنج صبحی ها .
هدفم دو ساعته . ولی اگر بیشتر از دو ساعت هم بشه یا بعد از ساعت دوازده ، بیشتر از دو ساعت خونده باشم و بخوام ادامه بدم ، خوشحال هم میشم ❤️.
برم خونه ، یکم توی سکوت ، به چیزای خوب فکر کنم و امیدوارم که حداقل گریه درونیم تموم شه. 🌹