پنجشنبه سوم فروردین ۱۴۰۲ 22:46

درمورد غذا خوردن اطرافیانمم باید بهش بگم . این که مامانم با این که می‌دونه چقدر از این کار عصبی میشم و روح و روانم درگیرش میشه ، حتی حاضر نیست با دهن بسته غذا بخوره ! کسی که این کار ساده رو نمیکنه ، چطور می‌تونه ادعای فداکاری بکنه و خودشو آدم خسته ای معرفی کنه که بخاطر من ، دیگه حوصله کار و زندگی نداره ؟ وقتی کاری نکرده و هیچ قدمی برای من برنداشته و هرکاری که می‌خواسته کرده و بخاطر من حتی از لذت صدا در آوردن از دهنش دست نکشیده ، حالا شده آدم مظلوم داستان ؟! مامانم موقع غذا خوردن ، دوبار غذارو میجوعه و یه بار دهنشو باز می‌کنه و با دهن باز میجوعه. قبلا که پیش روانشناس رفتیم ، گفت کار اشتباهی کردم که به من (بچش) نگفته چرا با صدا غذا میخورم ! بخاطر داغی غذا بعضی وقتا اینجوری غذا میخورم یا وقتی یه چیزی خیلی ترش باشه دست خودم نیستش ، یهویی صدا در میاد از دهنم !

انگار حیوونه که هیچی دست خودش نیست ! خب داغه ؟ فوت کن ! داغ نیست ؟ پس کرمت چیه ؟ منو به تخمت میگیری بعد فاز مادرای درد کشیده مظلوم فداکار که در راه بیماری بچشون صبر الهی پیشه میکنن رو میگیری ؟! در حالی که عامل بیماری من خود تویی ؟

چایی خوردنشم با صدا درآوردنه . هورت کشیدن و بیشعور بازی ، کلن توی برنامه همه کاراش هست . جالبه که جلوی مهمونای غریبه ، مودب چایی میخوره و دیگه نمیسوزه ! جلوی فامیل و جای خلوت میسوزه ولی جلوی غریبه ، دیگه نمیسوزه ! این ینی بیشعور بودن و بی شرف بودن و ادای مادری درآوردن !

بابامم عین گاو آروغ میزنه و وقتی بهش نگا میکنی انگار دست خودش نبوده ! مث این که بگوزی بعد بگی دست خودم نبود ! روی آروغ زدنت کنترل نداری که صداش کل خونرو برنداره ، اون وقت میخوای منم کنترل کنی ؟ صدای آروغ زدنش به شدت می‌ره روی اعصابم و دلم میخواد گردنشو محکم بگیرم و نایشو فشار بدم که حالت خفه شدن بهش دست بده و هیچ وقت فراموشش نکنه .

موقع نماز خوندن یه جور دیگه میشه حرف زدنش ! مث اسکلا کلمه هارو تلاوت می‌کنه و شبیه دلقکا میشه تا عربا! وقتیم میخواد نمازو شروع کنه ، جای پاشو مشخص می‌کنه و نگاه می‌کنه که راحت وایساده و پاهاشو هی تکون میده و جاپاشو محکم می‌کنه که خدا بیشتر خوشش بیاد ! مثلا میخواد درست نماز بخونه ولی هر دفعه که صدای نماز خوندنشو می‌شنوم انقد فحشش میدم و لعنتش میکنم که صد برابر ثوابش ، برای لعن و نفرین فرستاده میشه و گناه تلنبار میشه ! بهشم که میگی عین آدم نماز بخون و خل بازی در نیار ، خنده تحویلت میده که انگار کارش درسته ولی برای ما غیر عادیه ! لهجه تخمی و صداهای عجیب حین نماز خوندن و نفس گیری تخمی ترش که بلند با دهنش نفس میگیره که مثلا داره فیل هوا می‌کنه ، خیلی عصبی کنندس و باید همیشه موقع نماز خوندنش هندزفری بزنم و صداشو ببرم بالا که ملاحظه این اسکلو کرده باشم ولی اون باید به گوه خوردنش ادامه بده چون سنش بیشتره و صرفا پیر تر از منه پس درنتیجه احترامش واجبه حتی اگه به روح و روان بقیه صدمه بزنه و بگیره به تخمش !

🖤

بخاطر این که کلن نظر من پشمم حساب نمیشه و کسی به تخمش نیست که چی از دهنم خارج میشه و حتی اگه حرفمو تصمیم بگیرن بشنون ، بازم میگیرن به تخمشون و گوش نمیدن که چرا اون حرفو زدم و توانایی تشخیص حرف درست از غلط رو ندارن و صد برابر اینکه چه حرفی زده میشه ، به این که چه کسی از دهنش اون حرف بیرون میاد نگاه می‌کنه .

🖤

موقع بیرون رفتن ، اصلا هیچ هماهنگی ای با من نمیکنن و یهو میگن فلان لباسو بپوش که الان که داریم میریم مثلا مشهد ، مرتب باشی توی واگن قطار . هیچ کاری به این که توی چه حالتی هستم ندارن و کلن به تخمشونه که دارم چیکار میکنم یا قراره چیکار کنم و خبر دارم یا ندارم ! مثل اتفاقی که امروز افتاد و دیدم می‌خوان حاضر شن و دارن درمورد غذایی که قراره اونجا بخورن حرف میزنن ، در حالیکه من نمی‌دونستم قراره کجا بریم که احتمال بدم واقن میریم یا بخاطر فلان اتفاق که عید دیدنی عموم باشه ، زمانش میفته چند ساعت اون ور تر ، دیر تر میریم . پرسیدم قراره جایی بریم مگه ؟ گفتن آره قراره بریم اون یکی خونمون که یه استان اون ور تره و فلان وسایلو با خودمون ببریم اونجا . گفتم لال بودین جلوتر بهم بگین ؟ من در حالی که هیچ آمادگی نداشتم و گوشیمم شارژش تقریبا تموم شده بود و شوکه شده بودم که قراره یه کار یهویی بکنم و مسیر طولانی باید بریم ، گفتم خودتون برید که یاد بگیرید زودتر بهم بگین که آماده بشم و وجود منو به تخمتون نگیرید . بعدش بی مصرف خانوم ، وقتی مطمئن شد که نمیرم گفت پس منم نمیام ! بخاطر این (منو می‌گفت ) مجبورم بتمرگم خونه ! و داد و مرافه راه انداخت و شر درست کرد. حالا چرا بخاطر من توی خونه موند ؟ ترسید که وقتی خونه نیست من چیکار کنم ؟ قحطی غذا بود ؟ یا بخاطر بی اعتمادی نسبت به کل وجودم ، تصمیم گرفت نره ؟ بخاطر توهم اجنه توی خونه بود که یه وقت منو نخورن ؟ در هر صورت فقد میشه این نتیجه رو گرفت که توی مغز شریف جفتشون ، پشگلم نیست . من برای آماده شدن مسافرت ، ۲۴ ساعت وقت لازم دارم و کارای یهویی ، دیگه نمیکنم . قبلنم ازین کارا کرده بودن به کرات!

🖤

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم