جمعه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۴ 0:29

این هفته ساعت مطالعم خوب نمیشه . امروزم یک ساعت و خرده زیست خوندم و مرور کردم .

عصر روزی که گذشت ، پک های میوه و شیرینی و خرما رو آماده کردیم . عموی بزرگم و بچه هاش و عمم و اون یکی عموم که بچش مهندسی میخونه و خود پسر عموم و بابام و من کارارو کردیم . البته میوه هارو سه نفری شستیم : من و پسرِ عموی بزرگم و اون پسر عموم که مهندسی میخونه . دیوارهای حیاط پر از سوسک بود و همش نگران بودیم که بال بزنن بیفتن دنبالمون 😂😂😂 . خوشبختانه هیچ کدوم توی ارتفاع پایین نمیومدن و بهمون رحم میکردن 😁 .

راستی ! چهارشنبه پسر عمم پاش رو عمل کرد . رباط صلیبی پاره کرده بود یک سال پیش . درد زیادی داره متاسفانه و امیدوارم دو سه روزه دردش بخوابه .

انشاءالله فردا من و ف و نگین و هرکس دیگه ای که باهام رفیق بوده و فردا کنکور داره ، موفق باشن و مطابق خونده هاشون بهترین نتیجه رو بگیرن .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم