جمعه بیست و هشتم دی ۱۴۰۳ 22:16

امروز مراسم تشییع جنازه اون همسایمون بود که حدوداً ۲۴ ساعت پیش گفتم . توی خیابون خیلی منتظر موندیم تا بیارن . البته یه سیصد نفری بودن . خیلی تعداد بالا بود و والد مونث بهم گفت فیلم بگیرم با گوشیش . منم خیلی عصبی نبودم ازش . برا همین رفتم یه جای خوب و منتظر موندم و بعدش که آمبولانس اومد ، رفتم نزدیکای ماشین و فیلم گرفتم از اون جنازهٔ پوشیده شده . ولی سر مزارش نرفتم . حوصلم نمی‌کشید .

۱:۳۵ ریاضی خوندم . بخاطر اشتباهات بزرگ و سهل انگارانه ای که میکنم ، واقن اعصابم خرد شد امروز . منفی رو نمی‌بینم و کل راه رو اشتباه میرم ! یا مثلن یه عاملِ متغیر رو وسطای کار اشتباهی حذف میکنم و فک میکنم وجود نداشته 😂 . ایراداتی که برام پیش میاد طوریه که توی گزینه ها گمراه نمیشم ، چون اصلن ایرادی که پیش اومده ، توی ذهن طراح سوال نیومده 😂 .

برم یکم دی اس ام هم بخونم و مجموع مطالعهٔ این هفته رو در بیارم .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم