سه شنبه هجدهم دی ۱۴۰۳ 19:53

قانون یک پست در روز رو منقضی اعلام میکنم :) . چند دقیقه پیش از داروخونه برگشتم خونه . یکیشون بیمه رو قبول نمی‌کرد بخاطر قطعی سیستم و مجبور شدم برم یه جای دیگه . خلاصه شوخی شوخی یه داروخونه خوب پیدا کردم که اگر یکم نزدیک تر بود به خونمون ، همیشه میرفتم اونجا دارو بگیرم . فک کنم جدید باز شده بود . دوتا اتاق بود . یکیشون کوچیک تر و برای دارو ، و یکیشون بزرگ تر و برای لوازم بهداشتی و آرایشی . صندوقم اونور بود . یه چیز جالبم داشتن که وقتی چشمم بهش خورد دلم ریخت 😄 . یه اتاق کوچیک توی قسمت دارو ها درست کرده بودن که روی درش زده بود اتاق مشاوره . می‌دونم که کاربردش در حد جلبک بود ، و احتمالاً کسی توش کار نمیکنه ، ولی کلن استفاده از مکانشون خیلی قشنگ بود . درضمن قسمت دارو ها خانوادگی کار می‌کردن و یه نفر فقد غریبه بود انگار . چهرش شبیه کسایی بود که انگار زندگیشون رو توی آزمایشگاه سپری کردن و توی شغلشون خفه شدن ! چهره افسرده ای داشت که افسرده کننده هم بود واقن ! چشماش یکم افتاده بود و سنش هم ۴۵_۵۰ سال میخورد باشه . قدش هم حدود ۱۸۰ بود و استخون بندیش هم یکم درشت بود . شماها که نمی‌شناسید و غیبت نمیشه و اون شخص پیش غیر از من مسخره نمیشه ، ولی واقن شبیه میّت بود 😁 . توی ذهنم تصور کردم که زنش چطوری می‌تونه با این رابطه جنسی برقرار کنه ؟!! 😂😂 موهاشم یکم بهم ریخته بود و نظم نداشت چهرش . یکمم رنگش تیره بود ولی تیره بودنش بنظر من عجیب میومد که دلیلش امکان داره بخاطر چهرش بوده باشه که شبیه میت بود 😅 .

بگذریم !! خیلی درمورد چهرش حرف زدم و خودمم از این کارم بدم اومد 😂 .

🥀🥀🥀

امشب از والد مذکر درمورد بیمارستان روانی حرف میزنم . و میپرسم ازش که دکتره درمورد بیمارستان چی بهش گفته ؟ اگر اطلاعاتی بهش داده ، اونارو بگه تا ببینم تکلیفم چطور میشه .

الام حالم انگار خنثاست ولی می‌دونم که مطمئناً حالم باز بد و خوب خواهد شد امشب .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم