روزی که گذشت دو قسمت اول از فصل سوم سریال from رو دیدم و واقن دلم گرفت بخاطر مرگ عزیز ترین شخصیت سریال . حداقل من اونو بیشتر از همه دوست داشتم . بهترین آدم ، بدترین مرگ رو داشت 💔 . خلاصه اعصابم خرد شد و کلافه شدم . این کلافگی تا شب ادامه داشت . راستی امروز مشکل خ.ا هم ایجاد شد متاسفانه . شب حالم بهتر شد به لطف قرآن و گذر زمان .
با اینکه فیلم روم تاثیر گذاشته بود و حالم یکم گرفته بود ، ولی بازم دو ساعت خوندم و فقد یک ساعت کسریِ ساعت پیش اومد خداروشکر .
این دو قسمتی که دیدم یه چیزیو هم بهم یاد داد که البته با توجه به اعتقاداتتون ، میتونید حرفمو درست ببینید یا غلط : اینو فهمیدم که یه سری موجودات هستن که هیچی از انسانیت و انصاف و رقت قلب حالیشون نیست . اونارو نمیشه تغییر داد و باید با قلبِ سنگی جلوشون وایسیم . اون موجودات مزخرفی که توی این جمله مد نظرم هستن ، «جن» هان . هرچند که توی اون فیلم جنی نیست و همشون آدم هستن ( آدمای مرده ) . جلوی بعضی شرارت ها باید بی رحم عمل کرد و درضمن ، جسور بود و بی پروا . نباید جلوی قدرت هایی که ذاتشون ۹۰ درصد شرارته ، با انسانیت و مهربانی برخورد کنیم .
🌹🌹🌹🌹🌹
راستی ! روزی که گذشت ، فصل اول کتاب انسان شناسی در مریخ تموم شد . پایان زیبایی داشت و یک واقعیت مهم رو مبهم گذاشت که : چرا طول موجِ قرمز رو به رنگ قرمز میبینیم ؟ . صرفاً گفته بود که درک ما از ماهیت رنگ ها ، وابسته به ارزش های شخصی و فرهنگیه . ولی حرف من اینه که : پس چطور هممون قرمز رو به یک شکل توصیف میکنیم ؟ مگه فرهنگ و اخلاقیات همه آدما دقیقاً مثل همه ؟
شاید بشه اینطور گفت که یه سری از فرهنگ ها ، با تکامل ، به شکل ذاتی در وجود هر انسانی نهادینه شده . مثلِ درکِ خوب بودنِ مهربانی و بد بودنِ قتلِ هم نوعِ بی گناه . بعضی ارزش ها با تکامل شکل گرفتن یا حداقل تشدید شدن .
ولی ،
ماهیتِ کیفیت چیه ؟ 🤔🤔🤔 ماهیتِ ادراک چیه ؟ 🥲