شنبه هشتم دی ۱۴۰۳ 22:37

امروز خاله بزرگم اومد خونمون که چایی بخره از نزدیکای خونمون . شاید مثلن سه چهار کیلویی گرفت . البته میتونست صبر کنه که من ببرم دم خونشون ولی شاید میخواست بیاد خواهرشم ببینه .

بعد از ظهر و نزدیکای عصر ، پسر عموم هم اومد خونمون که فیلم دوربین مدار بسته خونه بابابزرگم رو دوباره بیاره روی تلویزیونمون چون تصویرش مشکی شده بود و ارتباط قطع شده بود . پسر عموم و باباش توی کار نصب دوربین مدار بسته هستن .

خلاصه خیلی روز بدی نبود چون خیلی دورم خالی نبود و یکم تنوع دیده میشد ، هرچند ناخواسته .

یک ساعت پیش هم رفتم کلومیپرامین و پروپرانولول بگیرم . از هرکدوم یک ورق ، تا روز رفتن به روانپزشک داشته باشم . فردا برای روانپزشک وقت خواهم گرفت . البته فک کنم مثلن سه روز دیگه وقت بذاره . شایدم بگیم پنجشنبه بذاره . نمی‌دونم ! باید با بقیه هماهنگ کنم .

راستی قسمت چهارم از فصل دوم from و قسمت اول از فصل دوم اسکویید گیم رو هم دیدم .

🌹🌹🌹🌹🌹

ترجیحاً یادم باشه فردا ریشارو با چهار بزنم ، چون بلند شده فک کنم . خودم که پسرم از ریش بلند بدم میاد ! درسته که پسرونه تره ، ولی خشونتِ مزخرفی رو برای بقیه نمود میبخشه ، و درضمن سنم رو زیاد نشون میده در حالی که می‌خوام اندازه سنم دیده بشه چهرم .

فردا صبح میرم دانشگاه که تصفیه حساب کنم باهاشون . چند تا کارِ مزخرف باید انجام بدم مثل امضا گرفتن از این و اون ، و پر کردن یه مشت کاغذ . ترجیحاً باید ساعت ۷ راه بیفتم چون ۲ ساعت و ۴۰_۵۰ دقیقه توی راهم . ینی ساعت ۱۰ تقریباً دانشگاه هستم .

🌹🌹🌹🌹🌹

همین . برم دنیای سوفی رو بخونم . امیدوارم امشب تموم بشه .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم