امروز بعد از کارِ دوران آموزشیِ سربازی ( و به عنوانِ حمالی ) توی آسایشگاهِ یگان ویژه ( جمع کردن تخت های ساس زده و هزاران هزار کارِ دیگه ) ، سخت ترین تمرین بدنی زندگیم رقم خورد . جناب مربی انقدر به پاهام فشار آورد که وقتی توی خیابون بودم و میرفتم خونه ، واقن پاهام سخت تکون میخوردن . از طرفی قندم افتاده بود آخرای تمرین . خلاصه بدنم سر شده بود و پاهامم بخاطر تمرین سر شده بودن . شیلنگ تخته مینداختم و خودمو هل میدادم جلو که برسم خونه 😂 ( خونمون شاید حدوداً صد و پنجاه متر با باشگاهش فاصله داشته باشه ) .
وقتی رسیدم خونه فقد گفتم گشنمه ! هرچی که الان داریمو بده بخورم 😩 . البته دهنمم ضعف کرده بود و تکون نمیخورد 😆 . شامو خوردم چشمام باز شد تازه 😐 . البته یک ساعت بعدش بابام اومد خونه و جگر بوقلمون سرخ کرد برا شامش و برا منم یکم آورد و گشنگیم بیش از پیش کم شد و تقریباً واقعاً سیر شدم . شام من مرغ و شویدپلو بود . بابام کلن شام نمیخوره که لاغر کنه . برا همین یه چیز متفرقه خورد نسبت به ما . راستی بابام هیچ وقت نتونست لاغر کنه 😑 . صبح تا شب رو رعایت نمیکنه ، اون وقت شامو نمیخوره ! جالبه 🙂 !
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
راستی افسردگیم بخاطر ورزش یکم کمتر شده .
من اشتباهی فک کنم دیروز گفتم که همین امروز جلسه هفتم بدنسازیه ، ولی خب جلسه هشتم بود امروز .
هفته بعد باید چهار روز برم در هفت روز .
و توی فکرم اینه که ماه بعدم باز با این پسره بردارم . دو میلیون میگیره ولی خوب تمرین میده و کار میکشه و اخلاقشم خوبه . کار با وسیله هارم یاد میده و حرکات اصلاحی هم برای گودی کمر و پای پرانتزیم میده و همونجا انجام هم میدم . بنظرم منصفانه کار میکنه و حساب کتاب میکنه . البته پول ۱۲ جلسه تمرین توی باشگاه ، جداگانه ۵۰۰ تومنه . میشه دو و نیم 🥲 . عیب نداره ، عوضش افسردگی و وسواس و اضطرابم کمتر میشن و سبک زندگیم عوض میشه و ذهنم بازتر میشه و همه چی زیر و رو میشه تا آخر عمر . نباید توی این موضوع گدا بازی دربیارم . البته همه آدما نباید با سلامتیشون شوخی کنن !