یکشنبه چهارم آذر ۱۴۰۳ 0:52

احتمالاً عصر روزی که شروع شده باید باشگاهو برم . ولی هنوز نگفته بیام یا نه . فقد امروز رو کنسل کرد . البته چند ساعت بعدش گفت میتونی بیای ؟ و من گفتم که امروز رو نمیتونم چون طبق صحبتتون امروز رو برنامه ریختم . ( برنامه خاصی نداشتم و فقد میخواستم یه کوچولو بخونم 😁 ) .

روزی که گذشت ، پیشرفت مطالعه داشتم نسبت به روز قبلش . دو ساعت و بیست دقیقه خوندم .

متاسفانه روزی که گذشت ، خوابم زیاد بود و خیلیم گوشی دستم بود . و جالب تر اینکه هیچ فیلمی از گوشیم ندیدم و کارم با گوشی ، کاملاً بیهوده و احمقانه بود و توی سایت ها می‌چرخیدم !

برای این هفته قرار شد که روزی دو ساعت بخونم و حداکثر ، چیزی حدود دو نیم ساعت . فقد توی همین بازه . نتیجه خوبی از این کار خواهم گرفت چون هفته های پیشین رو نگاه کردم و درس عبرت هایی گرفتم که امیدوارم دوباره یادم نره 🙂 .

آخر هفته به اینکه هفته بعد چیکار کنم فکر خواهم کرد . مطمئناً باز هم دو ساعت رو ادامه خواهم داد و شاید آخرای هفتهٔ آینده رو سه ساعته کنم . فلن فقد دو ساعت . فقد دو ساعت . فقد دو ساعت . به این حرف ایمان قلبی پیدا کردم 😁 .

🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹

ولی خداوکیلی خیلی روز مزخرفی داشتم ! فقد زجر کشیدم و میلی به تکون خوردن نداشتم 😕 . و اینجا میشه از نیمه تاریک وجودم براتون تعریف کنم ، بدون اینکه بترسم کسی از شما بهم آسیبی بزنه . آسیب کلامی منظورمه . توی واقعیت ، پیش میاد که اطرافیانم بهم کم محلی میکنن چون ازم بدشون میاد . از منِ شکست خورده بدشون میاد و آدما به کسایی نزدیک میشن که موفق هستن و در آینده ممکنه به دردشون بخورن 🙂 .

بذار بگم که از این زندگی چی می‌خوام . حداقل هایی که نداشتنشون قلبمو به درد میاره رو بگم :

کسایی که واقن دوسم داشته باشن . / داشتنِ کسایی که مثل من فکر کنن ( توی مجازی پیدا میشن ولی توی واقعیت کمی سخته پیدا کردنشون ، علی الخصوص توی محله ما . ) / به آغوش گرفتن یه حامی / به آغوش گرفته شدن توسط یک حامی / داشتن خانواده ای که حرفم پشیزی براشون اهمیت داشته باشه . حداقل حرفایی که برای خودم به اونها میزنم .

🌹🪻🌸🌹🌸🪻🌹🌸🪻

حالم از منفعت طلبی آدما بهم میخوره . حالم از کسایی که دنبال پول پسرا یا دخترا هستن وگرنه سمتشون نمیرن بهم میخوره 💔 . حالم از کسایی که بخاطر ظاهرِ درماندهٔ دیگران بهشون کم محلی میکنن بهم میخوره . حالم از کسایی که کار معمولی هارو راه نمیندازن ، ولی وقتی یه موجودِ پولدار میبینن نیششون باز میشه و مودب و خوش اخلاق میشن بهم میخوره . حالم از کسایی که وقتی یه نفر توسط عدهٔ زیادی تخریب روحی و جسمی میشه ، خوشحال میشن و اونا هم بهش آسیب روحی و جسمی میزنن بهم میخوره . انقدر آدمای نامرد و سادیسمی و بی شرف و منافق و منفعت طلب زیاد شدن که وقتی یکیو میبینم آدمِ خوبیه ، دلم میخواد بغلش کنم و پیشش گریه کنم .

به هر حال اگر بخوایم مشکلی رو حل کنیم باید قبلش خودمونو مثل الماس ، محکم کرده باشیم که با دیدنِ اوضاعِ خیلی خرابِ مردم ، از نظر روانی به فروپاشی نرسیم .

خدایا ، لطفاً به منِ ناچیز کمک کن که بتونم به دیگران کمک کنم . من خودم درد کشیدهٔ بیماریهای روانیم و می‌دونم چقدر درک نمیشن و چقدر هدر میرن و چقدر قلبشون ترک میخوره و چقدر تنهان . خدایا ؟ هر فکری که منو به حاشیه می‌بره رو از من دور کن . فکر های مفید رو به من هدیه بده و از من یه انسانِ مهربان و متواضع و بخشنده بساز . خودتو که ذاتاً نمیشه بغل کرد ، ولی بذار پیامبر مهربانی رو توی ذهنم بغل کنم 🫂 .

شب بخیر عزیزان .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم