سلام بچه ها . حالم خوش نبود چند روز پیش . با این حال ، کارای مثبت خوبی انجام شد .
مهم ترینش رو فقد میگم :
۶ روز پشت سر هم ، روزی ۲ ساعت خوندم و جمعه ای که گذشت ، ۱ ساعت و ۳۵ دقیقه خوندم و راضیم از این وضعیت . خداروشکر .
🌹🌹🌹🌹
از دانشگاه زنگ نزدن دلشوره دارم براش 😭 . بهتره توصیف نکنم حالمو . قابل نوشتن نیستن یه سری حس ها .
🌹🌹🌹🌹
نگرانی برای نداشتنِ کار هم خسته کننده هست برای ذهنم . من هنوز ارادهٔ کافی و به درد بخوری ندارم که بشه روش حساب باز کرد . و این موضوع و فکر کردن به اون ، منو کلافه میکنه .
🌹🌹🌹🌹
امیدوارم از صبح ، بتونم سه ساعت رو بخونم و مدیتیشن و دعاهارم ادامه بدم . این سه تا مورد ، هستهٔ مرکزین . البته مسواک زدن هم خیلی خیلی مهمه و شاید جزو هسته مرکزی بشه حسابش کرد .
❤️
در قلبم جانی نمانده ، و زندگیام به تکاپو افتاده است ، به طوری که به دویدنی احتیاج دارم که قدرتش در قلبم نیست . به شکست های گذشته که فکر میکنم ، مضطرب میشوم و افسرده ؛ ولی قدرتی پیدا کرده ام که میتوانم افکارم را به تمسخر بگیرم و کاری را انجام دهم که خودم میخواهم ، نه کاری که مغزم دستور میدهد که روحم انجام دهد . اگر بخواهم توصیفِ وضعِ فعلی را برایتان بیان کنم باید بگویم که : قلبم ابری است ، مغزم ابری است و سیل و طوفان ، تمام اندام هایم را فراگرفته است . بدنم وارد جنگی شده ، که هیچ وقت حتی مایل به شروعش نبوده است ! ادامه میدهم و به معجزه اعتقاد دارم . به خدا ، تقدیر و قدرتش اعتقاد دارم و معتقدم که : زندگی خالی نیست . عشق هست ، ایمان هست ، مهر و محبت به دوستانِ همقطار هست . درضمن (!) ، تا شقایق هست ، زندگی باید کرد .