سه شنبه یکم مهر ۱۴۰۴ 0:40

روزی که گذشت تونستم بلخره بخونم . درمورد ساعت مطالعه ها سعی میکنم کمتر حرف بزنم . ساعت مطالعه های پایینم رو ممکنه مایه ننگ بدونم و با اشتراکشون غمگین تر بشم . البته ممکنه بعضی وقتا آمارم رو ثبت کنم ولی بیشتر وقتا نباید درموردشون چیزی یادداشت کنم .

فصل اول سریال چیز های عجیب تموم شد و من خیلی انرژی مثبت گرفتم وقتی اِل و اون پسر کوچیکه همدیگرو بوس کردن 🥰 .

امروز نسبت به چند روز اخیر سبک تر بودم . شاید ترکیبی از ۱_ گیر ندادن مادر و دعوا نکردن با اون ، ۲_ جمع کردن لباسا و جارو کشیدن اتاق خواب برای شروعی تازه ، ۳_ دیدن یه سریال جذاب ۴_ بیرون رفتن از خونه برای خریدن سیب زمینی ۵_ خوردن بستنی قیفی حین گذر از خیابون فرعی و ۶_ یکم جلو بردن کتاب ها دست به دست هم داده باشن که کمی کلافگیِ کمتری حس کنم . به هر حال خدارو شکر میکنم که یه تحول کوچیک اتفاق افتاد .

وقتی به آیندهٔ مبهمم فکر میکنم خیلی ذهنم درگیر میشه و انگار یهو فعالیتش چند برابر میشه 😂 . واقعاً آینده من به یه مو بنده . معافیت دائم اعصاب و روان . تازه بعدش کارم جدی تر میشه و برای کنکور و امتحانات نهایی آماده میشم . و بعدش باید برم تو برزخِ آیا قبول میشم یا نه ! و بعدش باید از دانشگاه قبلی تصفیه حساب کنم و مدارک جدید رو ببرم برای دانشگاه جدید . دعا میکنم و از خدا می‌خوام که پزشکی دولتی اون دانشگاهی که هدفمه رو بیارم . اینطوری دید دانشگاه قبلی نسبت به من عوض میشه و دیگه منو یه آدم ضعیف و سست عنصر و یا شاید خنگ نمیدونن ، و درمورد من به دانشجو هاشون میگن . 🥲❤️

الان وقت تلاش کردنه . باید برگردم به دورانی که همه منو پزشک میدیدن بخاطر نمره های مدرسه . باید از اون دوران هم فراتر برم .

وقتی این پست رو نوشتم یکم انرژی گرفتم . بهتره استفاده کنم و قبل از خواب یکم بخونم . شاید ریاضیو انتخاب کنم .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم