سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۲ 21:36

دیشب حالم خیلی بد شد . حالت تهوع گرفتم وقتی خونه مامانبزرگم خوابیده بودم . سریع دویدم که برم توی دستشویی حیاطشون که اگه طوری شد ، جایی کثیف نشه .وقتی بلند شدم ، حالت تهوعم چند برابر شد و داشتم رسماً بالا میاوردم. وسط حیاط ، نمیشد دیگه ادامه داد و زانو زدم رو زمین و ادامشو نگم !

بعدش بلاخره تونستم برسم به دستشوییشون و همون اتفاقا افتاد ، با این تفاوت که بیرون روی هم گرفتم و خیلی خیلی خیلی انرژیم نابود شد . واقن داشتم میمردم 😢. خلاصه جنازم رسید به خونمون و اون لحظه ، ساعت حدود سه و نیم نصفه شب بود . رفتم حموم و همه این ها ، شاید تا صبح و قبل رفتن به دکتر ، پنج بار تکرار شد . از صبح ، صبحانه و ناهار. نخوردم و آب هم وقتی می‌خورم ، حالت تهوع میگیرم . یه سرم و دوتا آمپول هم زدم و دوتا قرص هم داد دکتره . ظاهراً بخاطر زردآلو و گوجه سبز بود . بعد از کارای آمپول و سرم و خوردن اون دوتا قرص ، حالم بهتر شد . ولی هنوز که هنوزه ،هیچی نمیتونم بخورم و شام هم نخوردم بجز یه سوپی که توش همه چی حل شده بود و اونم در حد چند قاشق . خیلی امروز خوابیدم ولی خوب نشدم . وقتی راه میرم ، حالت تهوع میگیرم . وقتی آب میخورم ، حالت تهوع میگیرم یکم . ولی به زور خودمو نگه داشتم .

چشمتون روز بد نبینه . خیلی خستم . خیلی سرم گیج می‌ره و یکمم استخون درد دارم و دارم میمیرم .

چیزیم نخوندم بخاطر حالم . امیدوارم حداقل تا فردا خوب شم 😭.

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم