دوشنبه پنجم خرداد ۱۴۰۴ 19:0

امروزم دوباره پاشدم رفتم دوتا بستنی عروسکی گرفتم خوردم 😋 . لعنتی یه جوریه که معتادش میشی ... البته اون بستنی قیفیای شکلاتی که روشون دونه های قهوه ای رنگ شکلات ریخته شده ام عالین .

🌹🌹🌹🌹

قسمت دهم اتک آن تایتانم دیدم چند دقیقه پیش .

🌹🌹🌹🌹

امروز خیلی وقت تلف کردم متاسفانه . خیلی خوابیدم . میخواستم بیدار نباشم و زندگیمو نبینم . من در واقع خودمو با مدام خوابیدن کشتم و از دیدن دنیا محروم کردم . مامانمم خیلی غر زد ، ولی فقد حالم بدتر میشد و هیچ کمکی نمی‌کرد . متاسفانه هیچ وقت نپرسید که چرا حالت بده . شاید این سوالو به این خاطر نمیپرسه که نمی‌خواد جوابشو بشنوه . جوابش اینه : احساس تنهایی و بی کس بودن .

من حتی اگه خنگ هم بودم این حجم از انزوا استعدامو هدر میداد ، وای به حال الانی که توی تفکرِ هوشمندانه چیزی کم ندارم .

نمی‌دونم چی بگم ... خیلی دنیام تاریکه ... 💔

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم