دوشنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۴ 14:46

اطلاعات غیر خصوصی رو دوباره اینجا میذارم . ینی توی همین وبلاگ .

دیروز اتفاق خیلی بدی افتاد و با مامانم دعوام شد . پیش زمینه دعوا این بود که یادم افتاد دارو هام دارن تموم میشن و باید برم دکتر . زمان دکتر رفتن رو یادم نبود . زنگ زدم از منشی بپرسم ،گفت این حوالی از روز هارو گشتم و اسمت و نوبتت نبود . احتمالاً خیلی وقته نوبتت گذشته . گفتم بهش که میشه بین مریض بیام ؟ گفت آره . میخواستم توی جلسه ، یه موضوعی رو مطرح کنم که نیاز بود مامانمم باشه . بهش گفتم با من بیاد . گفت نمیشه کار دارم ! اینو در حالی می‌گفت که تازه مکالمه ۲ ساعتش با خاله هام تموم شده بود ! گفتم تویی که وقت نداری چطور دو ساعت با اینا حرف زدی ؟ برا من وقت نداری یا کلن وقت نداری ؟ کدومش ؟ آروم آروم دعوا بالا گرفت و منم زدم به سیم آخر که : دیگه کارای نظام وظیفه رو نمیکنم . هیچ کاری دیگه نمیکنم . اونم. گفت به درک ! آب از سرم گذشته . هر کاری میخوای بکن ! منم از اون موقع اصلاً نه با والد نر حرف زدم نه با والد ماده . امروز مامانم دو دفعه لباس پوشید رفت خرید کنه . خسته شد و یاد گرفت هر حرفی بهایی داره ! دیروز عصر بود که دعوامون شد . هنوز هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشده .

🌹🌹🌹🌹🌹

تمرکز اصلیم رو باید بذارم روی نهایی ها . اگر کارای سربازی نذاره دانشگاه برم ، حداقل کل درسای دوازدهم داده شدن و از اون ور سال بعد فقد یازدهم میمونه . البته اگه زنده بمونم و بلایی سر خودم نیارم .

توی این مدت یه تصمیمی گرفتم . این چند وقت اصلاً مهمونی نرفتم و خاله هام رو ندیدم . فقد عممینارو دیدم توی سر کوتاهمون به اون یکی خونمون . تصمیمم اینه که ارتباطم رو با کل فامیل قطع کنم و شعاع بی ارتباطیم رو بیشتر کنم که کمتر اذیت شم . هیچ مهمونی ای نمیرم و فقد اگر خونمون اومدن باهاشون یکم گرم میگیرم ولی بازم حد و مرز رو به شدت رعایت میکنم . سعی میکنم اصلاً با فک و فامیل ارتباط تصویری نداشته باشم مگراینکه مجبور بشم ببینمشون .

البته تصمیمم نیاز به بروز رسانی خواهد داشت و مطمئناً یه تبصره هایی رو اضافه خواهم کرد .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم