چهارشنبه هجدهم مرداد ۱۴۰۲ 23:6

دیشب ، خوابم نمی‌برد . چشمام رو میبستم ولی اصلن نتونستم حتی یک ثانیه بخوابم . نصفه شب بلند شدم و با گوشیم ور رفتم و یکم جاهای مختلف گشتم . مثل اینستا و بلاگفا و تلگرام .

امروز ساعت پنج و نیم بود که با صدای آلارم گوشی مامان و بابام ، تصمیم گرفتم که کم کم از جام بلند شم و رفتم یه چرخ زدم و بعدش دراز کشیدم و بعدش دوباره بلند شدم و نون و خامه شکلاتی خریدم و صبحانه خوردم . خوابم گرفت یکم. ولی دارو های صبح رو باید می‌خوردم . منم تمایلی به خوابیدن نداشتم. خیلی دراز کشیده بودم و حال نداشتم دوباره برم سر وقت دراز کشیدن .

ویاس و فلووکسامین رو خوردم . خوابم پرید بخاطر ویاس .

تا حدود ساعت پنج و شیش ، خوابم نگرفت انگار . بعدش دراز کشیدم و بعدش هم یه سریالی رو دیدم و شام خوردم و دارو های شب رو خوردم . داروی شب : دوتا فلووکسامین ۱۰۰ هست . من تموم کرده بودم همه دارو هارو ، تا امروز صبح . ینی ظهر ، اولین دفعه ای بود که اخیرا دارو رو به ناچار نخوردم . برای شب ، رفتم فلووکسامین ۵۰ گرفتم . ۱۰۰ رو نداشت متاسفانه . خلاصه ، ۴ تا ۵۰ میلی گرمی ، فلووکسامین خوردم .

یه ورق بوپروپیون هم گرفتم و تا ده روز بوپرویپون دارم و تا شنبه صبح ، فلووکسامین دارم . ینی برای شنبه شب ، دارو ندارم و باید شنبه ظهر ، برم پیش دکتره .

الآنم خوابم نمیاد ! نمی‌دونم چرا . عجیبه . نمی‌دونم که بسته شدن چشم ها و نخوابیدن ، تاثیری در پریدن خواب داره یا نه ؟ ولی حداقل ، انقدری نباید باشه که الان اصلن خوابم نیاد .

برام جالب بود این اتفاق و نمی‌دونم چرا نگران نیستم 😂.

کتابی هم نخوندم و گوش نکردم . ولی خب ، حداقل بقیه کارارو کردم .

Mr.M
About Me
Dim Star
سلام ،
اینجا جاییه که درمورد زندگیِ خصوصیم می‌نویسم و درمورد روزای آرامش بخش و یا تاریکم با خودم و شما حرف میزنم .
Archive
News
Links
Authors
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم